با منزل آدینه روزی در خصوص فضل محله فعلی بر محله قبلی صحبت میکردم و آرامشی که در محل جدید داریم، در محل قبلی وجود نداشت. در همین اثنا از ته کوچه رفتهرفته بانگ «خردهریز انباری، قالی و قالیچه، بخاری برقی، بخاریسازی، کاسه و بشقاب، مس و چدن و آلومینیوم خریداریم» بلندتر و بلندتر میشد. گفتم نکنه خریدار فرش هم باشند، چون مدتهاست که باید فرش راهرو را پهن میکردم، اما متأسفانه شنیدم که علی جان آخر این فرش راهرو را پهن نکردی. حرفی نداشتم جز سکوت. اگر منزل فوتبالی بودند، بهشان میگفتم که کوتینیو را که میشناسی از عرش به فرش افول نجومی داشتهاست. او روزگاری سومین بازیکن گرانقیمت فوتبال جهان بود تا ماجرا تمام شود، اما ماجرا ادامه پیدا کرد: «اینجا اصلاً این وانتیها آرامش برایمان نگذاشتهاند، هر ۱۰ دقیقه یک وانت از جلوی در رد میشود» (یعنی روزی دستکم ۵۰ تا). در هر حال موضوع کوتینیو را عوض کردم و گفتم یک وانت از فرشهای سعدآباد همچنان مفقود است و تکلیف ۴۸ تخته فرشی که با وانت مزدا از کاخ سعدآباد خارج شدهاند، برای مردم مشخص نیست. البته سرقتها هم مال دوره شنیدن گرانی بنزین جمعه بود، و صحبت فرش و وانت در حال جمعآوری بود که دوباره بله «خردهریز انباری، قالی و قالیچه، بخاری برقی، بخاریسازی، کاسه و بشقاب، مس و چدن و آلومینیوم خریداریم». همان لحظه سعی کردم چیزی بنویسم، اما برای که. من که نویسنده نیستم و دوست ندارم نان کسی را آجر کنم و از طرفی گفتم یا نان کسی را باید آجر کنم یا اینکه صبر کنم تا به پیرگوشی مبتلا بشوم، اما واقعاً از شمرون تا تور قوزآباد آلودگی صوتی وانتها بیداد میکند، حتی بیشتر از بازار مسگرها.
در هر حال، متأسفانه بالاشهر و پایینشهر وجود ندارد. در هر جای تهران اگر چشم باز کنیم به تعداد زیادی از این وانتها بر میخوریم که حتی خارج از ساعت اداری خریدار خردهریز اداری هستند و از سایتهای هستهای مطالبه قالی و قالیچه را دارند و متأسفانه شدهاند نماد شهر تهران. امیدوارم کسی بتواند راهی برای درمان پیرگوشیام پیدا کند یا اعصاب خرد کوچه ما و کوچههای بالاتر را هم بخرد و با خودش ببرد.