جوان آنلاین: یکی از همسایگان شرقی و مهم ایران، کشور «افغانستان» است؛ کشوری که مردمانش سالها از اشغال و جنگ داخلی رنج بردهاند و به همین دلیل نیز در دهههای گذشته افغانستانیهای زیادی در کشور ما میهمان بودهاند. از آنجا که تحولات این همسایه شرقی اثرات مهمی بر کشور ما دارد، تاریخ معاصر آن نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. تاریخی که عملاً بسیاری از مسائل دو کشور ایران و افغانستان را به هم گره زده است. دکتر فاطمه فاطمی در سال ۱۳۴۵. ش و در شهر قندهار متولد شده است. وی از قوم قزلباش افغانستان است و از دانشگاه تهران، دکترای زبان و ادبیات فارسی دارد و علاوه بر تدریس، کار گویندگی در بخش زبان پشتو رادیو را هم انجام میدهد. همسر ایشان علی واحدی از مجاهدان و مبارزان افغانستانی است. از آن روی که دکتر فاطمی هم از اعضای لویه جرگه اضطراری و هم از اعضای لویه جرگه تصویب قانون اساسی کشور افغانستان بوده است با وی درباره حوادث تاریخ چند دهه گذشته این کشور و تشکیل لویه جرگه و چگونگی تصویب قانون اساسی کشورشان در سال ۱۳۸۳. ش به گفتوشنود نشستهایم. امید آنکه علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
خانم دکتر! دوره دبیرستان شما با زمان روی کار آمدن کمونیستها در افغانستان همزمان شده بود. از آن دوره چه به خاطر میآورید؟
همانطور که اشاره کردید، در آن مقطع من محصل دوره دبیرستان بودم. من در یک خانواده مذهبی و بسیار متعصب، تربیت شده بودم و زندگی میکردم. به جرئت میتوان گفت در آن دوره در استان قندهار، بیشتر خانوادهها نسبت به زنان و دخترانشان اینگونه بودند، یعنی تعصب بیش از حد به خرج میدادند. به همین دلیل هم درصد بسیار کمی از خانمها برای تحصیل آزادی عمل داشتند. از این روی بود که بنده از کلاس هفتم ابتدایی به بعد یا باید ترک تحصیل میکردم یا با چادر سنتی بانوان افغانستانی (برقع) به مدرسه میرفتم. به سبب علاقه زیادی که به درس خواندن داشتم، قبول کردم با چادر به درسم ادامه دهم. قبل از وقوع کودتای کمونیستی درافغانستان، مردم سالهای متمادی در یک جامعه مذهبی و سنتی به سر میبردند و تغییرات ناگهانی در ساختار سیاسی- اجتماعی کشور برایشان قابل هضم نبود. آنان طی سالهای طولانی با رژیم پادشاهی و قوانین آن خودشان را وفق داده و کنار آمده بودند. در سال ۱۳۵۲ بعد از کودتای محمد داودخان و تغییر رژیم شاهنشاهی به جمهوریت، از لحاظ سیاسی و اجتماعی تغییرات چندانی که در زندگی مردم ملموس باشد، رخ نداده بود، ولی وقتی در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، کودتای کمونیستی از سوی دو گروه سیاسی خلق و پرچم با دستمایه عقاید کمونیستی و حمایت و پشتیبانی مستقیم شوروی سابق به وقوع پیوست و اسمش را انقلاب ۷ ثور (اردیبهشت) گذاشتند، مردم در مواجهه با حجم عظیمی از تحولات منفی، مخرب و متناقض آن هم با ساختار جامعه فرهنگی و اجتماعی آن زمان، از هر لحاظ دچار سردرگمی شدند، زیرا از عقاید و دین مردم گرفته تا امورات زندگی روزمره اعم از معیشت، اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت، کار و همه چیز مختل شد و هر روز دولت با صدور فرمانهای جدید، برای مرم تعیین تکلیف میکرد. طبیعتاً این مسئله برای مردم بسیار سنگین بود و تحملش سختتر. اغلب مشکلاتی را که شما اکنون در این کشور مشاهده میکنید، ثمره آن به اصطلاح انقلاب سرخ کمونیستی است که سالها افغانستان را به عقب راند و میلیونها نفر کشته، معلول و آواره به جامعه تحمیل نمود. به یاد دارم در آن سالهای سرنوشت ساز، چقدر ما از درس و علم آموختن فاصله گرفتیم و به سوی حاشیهها کشیده شدیم. مثلاً هر روز به زور دانش آموزان را به کوچه و خیابانهای شهر میبردند که به طرفداری از دولت راهپیمایی کنند! معلمان را مجبور میکردند به دانشآموزان بیدلیل نمره قبولی بدهند! با آدمهای مذهبی و کلاً مسلمانها بسیار بد رفتار میکردند. با محصلان با حجاب بد برخورد میکردند و همیشه تلاش داشتند آنها را از داشتن حجاب منصرف کنند.
آیا از آن برخوردها، خاطرهای در ذهن دارید؟
بله، به خاطر دارم در سال آخر دبیرستان - که برای شرکت در کنکور همراه دوستانم راهی محل آزمون بودم- حتماً باید بدون چادر میرفتیم. چادرهای خودمان را در آوردیم و در مدرسه گذاشتیم و برای کنکور با یونیفرم مدرسه رفتیم. بعد از برگشت به مدرسه، همه دخترها چادرهایشان را سرکردند و رفتند. ولی من هرچه گشتم نتوانستم برقعم را پیدا کنم. خیلی ترسیده بودم. با وحشت به اداره (دفتر مدرسه) رفتم. مدیر دبیرستان که یک آقا بود، پرسید چرا نمیروی؟ گفتم برقعم نیست. با مسخره گفت «دوپتا» - پارچه بزرگی که مردان افغان دور خود میپیچند- بابای مدرسه را سرت بینداز و برو خانه! من خیلی ناراحت شدم و مستأصل بودم که چه کار کنم که دلش سوخت و با قول گرفتن از من که دیگر چادری سر نکنم، کشوی میزش را باز کرد و برقعم را درآورد و گفت برقعت را بگیر و سعی کن دیگر آن را سر نکنی! دوره کمونیستها برای مردم افغانستان، دوره سیاهی و تباهی بود. خیلی به مردم ما ظلم شد.
مبارزه با کمونیستها را از چه مقطعی آغاز کردید؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، شهید حجتالاسلام محمد منتظری و آقای سید محمود دعایی به قندهار آمده بودند. آنها برای شناسایی جوانان مسلمان و انقلابی و ارائه نظرات آزادی بخش امام خمینی به نسل جوان به بعضی مناطق افغانستان از جمله قندهار سفرکرده بودند. آنان در قندهار برای جذب جوانان، جلسات سخنرانی و کلاسهای درس دایر کرده بودند که تعداد زیادی از اهل سنت و نیز شیعیان جذب آن شدند. ما هم جزو افرادی بودیم که جذب فعالیتهای آنها شدیم. جزوات و کتابهای شهید مطهری، دکتر شریعتی و همچنین آثار حضرت امام خمینی (ره) از جمله کتاب حکومت اسلامی، بین ما پخش و دست به دست میشد. بعضاً به علت کمبود کتاب، ما از روی آنها رونویسی میکردیم. خود من در کلاسهایی که برای خانمها و در خانهها تشکیل میشد، قرآن و کتابهای دکتر شریعتی و شهید مطهری را تدریس میکردم. هرکاری لازم بود برای کمک به مبارزان و مجاهدان انجام میدادیم. از همان زمان، مبارزه ما شروع شد.
مبارزات ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران پررنگتر شد، به خصوص وقتی پای ارتش سرخ شوروی به افغانستان رسید، مبارزاتمان هم منسجمتر شد. اسم گروه ما «اسلام، مکتب توحید» بود و در تمام استانها و شهرها مثل قندهار، کابل، مزارشریف و... عضو داشت، هم از میان اهل سنت و هم از شیعیان. البته حکومت و کمونیستها، مبارزان را سرکوب میکردند. واقعاً بهترینها را شهید کردند. نزدیک به ۱۴ هزار جوان مجاهد و مبارز را در آن دوران شهید کردند. چند نفر از دوستان مبارز ما در کابل شناسایی شدند. با شناسایی آنها خانه ما محاصره شد و، چون جانمان در خطر بود با برادرم با هر مشکلی که بود از قندهار بیرون آمدیم. به یاد دارم موقع رفتن از خانه، مادرم گریه میکرد و خیلی برایمان نگران بود. ما همراه با یک گروه مبارز - که چند خانم هم میان آنها بود- راهی پاکستان شدیم.
در چه مقطعی و چگونه به ایران مهاجرت کردید؟
بعد از ترک افغانستان و با سختی و مصیبت بسیار زیاد از مرز ایران و پاکستان گذر کردیم و خودمان را به جمهوری اسلامی ایران رساندیم و در این کشور اقامت کردیم. بعد از مهاجرت، مبارزه را به شکل جدی ادامه و «اسلام، مکتب توحید» را در ایران گسترش دادیم. یکی از اعضای بسیار فعال مؤسسه «اسلام، مکتب توحید»، شخصی به نام علی واحدی از همشهریان خودم بود که در سال ۱۳۶۰ با ایشان ازدواج کردم؛ و بالاخره مبارزه مجاهدان افغانستانی با ارتش سرخ و حکومت کمونیستها به ثمر نشست. پس از آن شاهد چه پیامدهایی بودید؟
بله، در دوره جهاد، همه مردم افغانستان شرکت کردند. از همه اقوام اعم از سنی و شیعه، پیر و جوان، زن و مرد و حتی کودکان افغان وارد میدان مبارزه شدند تا اینکه آن تلاشها و مبارزات به ثمر نشست و توانستند ابرقدرت شرق را شکست دهند، ولی متأسفانه پس از پیروزی مجاهدان بر ارتش سرخ و بیرون راندن آنها از افغانستان، بین رهبران مجاهدین اختلاف بر سر قدرت پیش آمد. همه رهبران اشتباهاتی کردند و دعواهای سیاسی اتفاق افتاد. به نظرم اگر عملکرد مجاهدین معقولتر و اسلامیتر بود و تعهداتشان را زیر پا نمیگذاشتند، امروز وضع افغانستان خیلی بهتر از این بود.
برویم سراغ تشکیل لویه جرگه و نقش زنان در تصویب قانون اساسی افغانستان. لطفاً در این باره قدری توضیح دهید.
در ابتدا بگویم در زبان پشتون «لوی» یعنی بزرگ و جرگه یعنی مجلس. در تاریخ افغانستان داریم که هرگاه کشور با مشکلات و اتفاقات بسیار مهمی مواجه میشد، تصمیمگیری را منوط به نظر بزرگان اقوام و آگاهان سیاسی و اجتماعی میکردند. بدین صورت لویه جرگه با شرکت بزرگان و نخبگان اقوام شکل میگرفت تا برای کشور و سرنوشتش تصمیمگیری شود. پس از ماجراهای ۱۱ سپتامبر و حمله امریکا و ناتو به افغانستان، یک دولت موقت ایجاد و سپس براساس مصوبات توافقنامه وین قرار گذاشته میشود ابتدا یک لویه جرگه اضطراری برای تعیین تکلیف دولت افغانستان تشکیل شود. در این لویه جرگه تقریباً ۲۵ درصد کرسیها به بانوان افغان اختصاص پیدا کرده بود. ابتدا یک لویه جرگه اضطراری تشکیل و قرار شد از میان مهاجران تحصیلکرده افغانستانی در کشورهای مختلف نیز تعدادی از افراد انتخاب شوند. در میان افرادی که از مهاجران افغان و مقیم ایران بودند، بنده هم انتخاب شدم. کمی بعد با سایر دوستانی که انتخاب شده بودند به کابل رفتیم و در جلسات و کمیسیونهای مربوطه شرکت کردیم. آنجا تصمیمات مهمی درباره تصویب قانون اساسی افغانستان گرفته شد. خانم صدیقه بلخی فرزند علامه سید اسماعیل بلخی، خانم سادات که مهندس بود، خانم سیمین حسنزاده که در مشهد زندگی میکرد از بانوانی بودند که همراه سایر خانمهای نماینده از طرف مهاجران ساکن ایران در لویه جرگه حضور داشتند و دیدارهایی هم با مسئولان دولت انتقالی و شخص آقای کرزای داشتیم که بسیار مؤثر و مفید بود. از جمله با جناب آقای طاهریان سفیر ایران درکابل هم دیدار و گفتگو داشتیم.
حضور شما در آن لویه جرگه، چه مدت به طول انجامید؟
حدوداً دو هفته آنجا بودیم و دوباره به ایران بازگشتیم. اما در زمستان ۱۳۸۲، قرار شد لویه جرگه تصویب قانون اساسی تشکیل شود. البته برای این دوره از چند وقت پیش از آن هیئتی از افغانستان به ایران آمد و از افغانستانیهایی که شرایط حضور در لویه جرگه را داشتند، ثبتنام به عمل آورد. بعد از آن یک انتخابات با شرکت همه افغانها در استانهای مختلف ایران برگزار شد و حدود ۳۰ نفر از خانمها و آقایان برای شرکت در لویه جرگه دوم با رأی نمایندگان مهاجران افغان مقیم جمهوری اسلامی ایران انتخاب شدند که من هم جزو آنها بودم. برای لویه جرگه تصویب قانون اساسی، من ۴۰ روز در افغانستان ماندم. آنجا وقتی مجلس شکل گرفت، دوباره یک انتخابات برای تعیین رئیس لویه جرگه و معاونان و منشیها و سخنگو برگزار شد که در آن انتخابات هم من به عنوان یکی از منشیهای هیئت رئیسه انتخاب شدم. به این ترتیب، فعالیت ما در بخش هیئت رئیسه لویه جرگه تصویب قانون اساسی آغاز شد. در مرحله بعد، کمیسیونها مشخص شدند و بررسیها و صحبتها برای تصویب قوانین در کمیسیونها شروع شد. آنجا واقعاً سعی شد حقوق همه اقشار و اقوام در نظر گرفته شود. مثلاً درباره تصویب زبان رسمی کشور، ابتدا گفتند زبان «پشتو» رسمی باشد، ولی بعد با تلاش خود آقای کرزای - با اینکه خودش پشتون و اهل قندهار بود- زبان فارسی هم به عنوان زبان ملی در قانون اساسی تصویب شد، یعنی الان در افغانستان دو زبان رسمی وجود دارد!
رفتار آقایان نماینده لویه جرگه با خانمها چطور بود؟
به نظر بنده آنجا به زنان خیلی احترام میگذاشتند و به خصوص خانمهای با حجاب، بسیار مورد تمجید و احترام شرکت کنندگان بودند. به خاطر دارم آقایان شرکت کننده در جلسه که خیلی هم متعصب و مذهبی بودند، میآمدند و به بنده میگفتند: «ما به شما به خاطر حجابتان افتخار میکنیم»، یعنی در آنجا خانمهای محجبه نسبت به آنها که حجاب برایشان خیلی مهم نبود، بیشتر مورد احترام بودند.
از قانون اساسی نهایی و تصویب شده تا چه حد راضی بودید؟
با تلاش شبانهروزی و بسا طاقت فرسای نمایندگان محترم لویه جرگه تصویب قانون اساسی، اصول و بندهای قانون اساسی تصویب شد و قانون خوبی هم هست. قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان اکنون عالیترین سند حقوقی در این کشور قلمداد میشود. این قانون دارای ۱۲ فصل و ۱۶۲ ماده است. کار بررسی و تصویب این قانون در لویه جرگه قانون اساسی، در ۲۲ قوس ۱۳۸۲ (آذرماه) آغاز شد و در ۱۴ جدی (دیماه) همان سال به اتمام رسید. در این قانون به اسلامیت، دموکراسی، حقوق فردی به ویژه حقوق خانمها و انتخابات بهخوبی توجه شده است. مسئله بسیار مهم، توجه به شیعیان و مسئله قانون احوال شخصیه اهل تشیع بود که در آنجا مطرح و قرار شد زمینه امکان استفاده از فقه جعفری در دادگاههای معین فراهم شود.
آیا این قانون احوال شخصیه شیعیان، نتایج مثبتی برای شیعیان افغانستان داشت؟
موضوع به رسمیت شناخته شدن مذهب جعفری در قانون اساسی افغانستان از مهمترین مسائلی بود که اتفاق افتاد و این امر، موجب خوشبینی بیشتر شیعیان نسبت به وضعیت موجود شد و زمینه اتفاق و اتحاد و همکاری بیشتری را در به وجود آمدن یک حکومت پایدار فراهم کرد. جا دارد اینجا یادی کنیم از حضرت آیتالله حاج شیخ آصف محسنی (ره) که در این زمینه خیلی تلاش کردند تا مسئله مذهب جعفری در تدوین قانون اساسی افغانستان گنجانده شود و به دنبال آن بحث اجازه رعایت احوال شخصیه شیعیان بر مبنای فقه شیعه در نظام حقوقی افغانستان پیش آمد که پدیدهای نو به شمار میرفت که با تدوین ماده ۱۳۱ قانون اساسی سال ۱۳۸۲، وارد ادبیات حقوقی افغانستان شد. در نظر اول، ممکن است تفکیک احوال شخصیه شیعیان از قانون مدنی افغانستان غیرقابل توجیه به نظر بیاید، اما با مطالعه اوضاع و احوال شیعیان افغانستان در گذشته و حال درمییابیم چنین تفکیکی در چارچوب تساهل و تسامح حکومت با پیروان مذاهب دیگر- که دارای احکام مذهبی خاص خود هستند- قابل تفسیر است. این کثرتگرایی حقوقی هم مبتنی بر باورهای دینی است و هم مبتنی بر اندیشههای بشری. از دید حقوق تطبیقی، استقلال شیعیان در احوال شخصیه و در پی آن ورود فقه غنی شیعه در سیستم حقوقی افغانستان بر غنای علمی آن خواهد افزود. این واقعیت در حقوق خانواده به خصوص مبحث نکاح و طلاق قانون مدنی افغانستان کاملاً ملموس بوده و است.
در پایان لازم میدانم یادی کنم از شخصیتهای علمی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و نهایتاً زنان و مردان افغان که در تصویب قانون اساسی افغانستان زحمت کشیدند و تلاش کردند تا بتوانند کشورشان را به طرف صلح و ثبات سوق دهند و لااقل امنیت نسبی را در این سرزمین حاکم کنند. شخصیتهای بزرگی مانند شهید مصطفی کاظمی، شهید استاد برهان الدین ربانی و هزاران شهید گمنامی که در طول نیم قرن اخیر در مبارزات حق طلبانه ملت مسلمان افغانستان جان بر کف نهادند و به دیدار حق شتافتند. انشاءالله خداوند به همه کسانی که برای آزادی و آبادی و ایجاد امنیت و برقراری صلح و پیشرفت این کشور تلاش و کوشش میکنند، پاداش خیر بدهد.