کد خبر: 1211107
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰
با نگاهی ژرف و مقایسه‌ای می‌توان این نظر را که زبان به نور شبیه است تصدیق کرد. «نور» در حکمت و اندیشه ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد و به فلسفه افلاطون راه یافته و سهروردی در شرح آن کوشیده است و بر همین‌پایه است که فلسفه سهروردی را «حکمت اشراق» می‌گویند.

جوان آنلاین: محمدجعفر محمدزاده در کانال تلگرامی خود نوشت:
یکم: با نگاهی ژرف و مقایسه‌ای می‌توان این نظر را که زبان به نور شبیه است تصدیق کرد. «نور» در حکمت و اندیشه ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد و به فلسفه افلاطون راه یافته و سهروردی در شرح آن کوشیده است و بر همین‌پایه است که فلسفه سهروردی را «حکمت اشراق» می‌گویند.
شباهت نور و زبان از این جهت است که هم نور و هم زبان در شناساندن خود و چیز‌هایی که تا پیش از آن شناخته نبوده‌اند عمل همانندی دارند. نور هرگاه بتابد با روشنایی و تابش خود چیز‌هایی را که تا پیش از آن دیده نمی‌شدند می‌نمایاند و افزون بر آن خود نور هم در پرتو این تابش شناخته می‌شود. زبان نیز صفتی همانند نور دارد: به موازات اینکه به وسیله کلمه به ظهور برسد هم چیز‌هایی را که تا پیش از آن ناشناخته بوده آشکار می‌کند و هم خود را می‌شناساند و شاید به همین جهت است که کلمه را که مهم‌ترین رکن جمله در ساختار زبان است «کلمه» گفته‌اند. کلمه به معنی زخم زدن به چیزی یا خراشیدن پوست چیزی است؛ چون پوست چیزی را زخم کنند یا بخراشند در زیر آن پوست چیزی پیدا می‌شود که تا پیش از آن پیدا نبوده است و وقتی به زخم و جراحتی دست بزنند دردی یا واکنشی بروز می‌دهد. شاید وسیله کوچکی را که به ساز‌های زهی می‌کشند و به آن زخمه یا مضراب می‌گویند از همین رو «زخمه» گفته‌اند که، چون بر تار‌های ساز کشیده شود باعث می‌شود صدایی از آن شنیده شود که تا پیش از آن شنیده نمی‌شده است.
دیگر که در زبان برخی مردم زاگرس‌نشین به آوا‌ها و مویه‌های سوزناک «کلیمه» می‌گویند. کلیم هم در فرهنگ‌ها مجروح و زخمی معنی شده است. این شاید از آن روست که آن آوا‌ها درد و اندوه درون کسی یا کسانی را آشکار می‌کنند.
دوم: پایه آنچه گفته شد، زبان افزون بر نقش ارتباطی نقش دیگری دارد و آن نشان دادن جایگاه عقل و خردمندی صاحب آن است که، چون اندیشه فکر به گفتار یا نوشتار به ظهور برسد، خرد صاحب سخن را نیز بازگو می‌کند و شاید از این روست که به نظر فیلسوفی، چون ملاصدرا جایگاه زبان در سلسله مراتب وجود با هستی هم‌شأن است و از سخنِ به‌ظهور رسیده، این‌همانی عقل، زبان و هستی آشکار می‌گردد، یعنی زبان به موازات شناساندن چیز و چیز‌هایی که تا پیش از آن شناخته نبوده سطح خرد و اندیشمندی صاحب زبان را هم می‌شناساند و می‌فهماند که سهم صاحب زبان از هستی و جایگاه او در کجاست. این کلام امام علی (ع) که «المرء مخبوء تحت لسانه» یعنی آدمی در زیر زبان خود پنهان است و این بیت از سعدی که «تا مرد سخن نگفته باشد | عیب و هنرش نهفته باشد» ناظر بر همین معناست و بر همین پایه از خردِ فلسفی استوار است.
سوم: داستان‌های شاهنامه فردوسی را پیش از او دیگرانی، چون ابومنصوری، دقیقی، ابوعلی بلخی و خدای‌نامه‌ها به زبان پهلوی و سیرالملوک‌ها به زبان عربی هم گفته‌اند، اما وقتی با زبان فردوسی به نظم درآمده‌و از منظومه فکر و اندیشه فردوسی گذشته است در حافظه تاریخی ایرانیان ماندگار و برای ایرانیان هویت‌ساز شده است. پس آن داستان‌های حماسی با اسطوره‌هایش و تاریخ ایران در زبان فردوسی نقشی فراتر از نقش ارتباطی و انتقال معنی پیدا کرده و به‌خاطر جایگاه فرامتنی و نهان‌ساخت خود به «خاطره جمعی یک ملت» تبدیل شده و جایگاه هویتی و هویت‌بخشی پیدا کرده و به همین خاطر شاهنامه را که یک کتاب است به وسیله زبان به ظهور رسیده فردوسی و سخن فردوسی در جایگاه «حماسه ملی ایرانیان» گرفته است.
نکته پایانی: بیدل دهلوی از بزرگ‌ترین پارسی‌گویان شبه‌قاره هند، جایگاه زبان و ظرفیت بالارونده و بالابرنده آن را برپایه گستره خرد و اندیشمندی طبایع متفاوت، در یک بیت زیبا چنین شناسانده است: «سخن آبی‌ست کز فواره‌ی خاک | به زور طبع خیزد تا به افلاک»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار