جوان آنلاین: جواد مقصودی از فعالان نهضت اسلامی، از دوره آغاز تا پیروزی آن به شمار میرود. خاطرات او از شرایط جامعه در این دوره تاریخی، چندی است که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. تارنمای ناشر در اشارتی کوتاه، اینگونه به معرفی این اثر پرداخته است: «انقلاب اسلامی همانگونه که محصول فعالیتهای گسترده گروهها و اقشار مختلف جامعه بوده است، باید از زبان افرادی متفاوت و متعدد نیز بازگو شود، تا علاوه بر دسترسی جامعتر به جزئیات وقایع، چگونگی و زوایای گوناگون آن نیز پدیدار شود. خاطرات جواد مقصودی، اطلاعات سودمندی از وقایع دهه ۱۳۳۰ و فعالیتهای گروه شیعیان - که راوی خود از اعضای شورای مرکزی آن بوده است و تاکنون اطلاعات کمی درباره آن منتشر شده است - در اختیار پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی میگذارد. این گروه بعد از فوت آیتالله العظمی بروجردی و تشکیل هیئتهای مؤتلفه اسلامی، یکی از ارکان این تشکل شد. همچنین ایشان خاطرات نسبتاً جامعی از آغاز نهضت، اما مخمینی، فعالیتهای مبارزان با رژیم پهلوی در دوران تبعید امام و وقایع مربوط به این دوره ارائه دادهاند. با توجه به مسئولیت راوی در مدرسه رفاه و مدرسه علوی در روزهای اوجگیری انقلاب اسلامی، وی خاطرات دستِ اولی از نخستین روزهای ورود امام و فضای سیاسی نخستین سالهای انقلاب در اختیار خواننده قرار میدهد. همچنین با عنایت به اداره ستاد نماز جمعه توسط راوی بهمدت ۲۷ سال، خاطرات منحصربهفردی در این زمینه نیز ارائه شده است....»
مقصودی در بخشی از خاطرات خویش، درباره روزهای اقامت امام خمینی در مدارس رفاه و علوی، چنین روایت کرده است: «قرار بود حضرت امام را از در پشتی مدرسه رفاه وارد آنجا کنیم، اما نمیدانستیم که دقیقاً در چه ساعتی تشریف میآورند. آقایی که کلید مدرسه دستش بود، موقعی که امام آمدند، در آنجا نبود. امام مدتی معطل شدند، تا توانستیم او را پیدا کنیم! امام بالای پلههای مدرسه رفاه نشستند و حدود ۲۰ دقیقهای برای ما صحبت کردند و فرمودند: استقامت کنید و مطمئن باشید که پیروز هستید... برای ما خیلی عجیب بود که ایشان با بیش از ۷۰ سال سن و بعد از آن سفر طولانی، ازدحام مردم در فرودگاه و بهشت زهرا و ایراد یک سخنرانی پرشور، چطور آنقدر با نشاط و پرانرژی بودند. به هر حال امام در اتاقی که برایشان تدارک دیده بودیم، مستقر شدند. شهید بهشتی هم بودند. خدمت امام رفتم و دستشان را بوسیدم و عرض کردم، در نجف خدمتشان رسیدم و اعلامیهای را به من دادند. امام فرمودند: اگر شما هم مثل من پیر شوی، خیلی چیزها از یادت میرود! اما درباره اینکه چرا حضرت امام درآغاز، در مدرسه رفاه مستقر شدند و بعد آنجا را ترک کردند و به مدرسه علوی عزیمت کردند، نکتهای وجود دارد. حضرت امام فرموده بودند: در منزل کسی یا ادارهای اقامت نخواهند کرد. در عین حال مقید بودند در محله ثروتمند شهر هم نباشند، به همین دلیل مدرسه رفاه را انتخاب کردیم که با سرمایه و مشارکت افراد متدین ساخته شده بود و در وسط شهر هم قرار داشت. انتقال امام به مدرسه علوی، فکر شهید مطهری بود. بنده دلایل این کار را نمیدانم. امام را با ماشین به مدرسه علوی بردیم. جمعیتی که برای دیدار امام میآمدند، از در خیابان ایران وارد و از در جنوبی خارج میشدند. من و یکی از دوستان به اسم آقای دکتر خمسی، در روز اول استقرار امام در مدرسه علوی، دائماً در محضر ایشان بودیم....»