تردیدی نیست که همه خواهان موفقیت تیم امید ایران و راهیابی آن به المپیک هستند، اما به حرف نیست. دستیابی به این هدف عمل میخواهد. مسئله پیچیدهای نیست. بارها و بارها در مورد آن بحث و گفتگو شده است. کمتر کسی هم است که دلیل این ناکامی طولانیمدت را نداند. تیم امید ایران موفق به شکستن طلسم چهلوچند ساله برای حضور در المپیک نمیشود! همانطور که تیم بزرگسالان سالیان زیادی است نمیتواند در جام ملتهای آسیا توفیقی کسب کند. چرا؟ چون در فوتبال ما هیچ کس جای خودش نیست، چون بیبرنامگی موج میزند. چون نه زیرساخت مناسبی داریم و نه حمایتی که لازم است از امیدها میشود. حالا این موارد را بگذارید کنار یک مدیریت ضعیف و ناکارآمد تا دلیل ناکامی امیدها طی چهار دهه اخیر مشخص شود. شما نگاه کنید وقتی آسیا یک سهمیه در جام جهانی داشت، ایران مسافر جام جهانی بود، اما هرچه سهمیه آسیا بیشتر شد، کار ما برای کسب سهمیه جام جهانی سختتر و سختتر شد. چرا؟ چون افرادی که در رأس امور هستند این کاره نیستند؛ یا نمیتوانند یا نمیخواهند. لازمه موفقیت برنامهریزی است، اما شما ببینید فوتبال ما تا چه اندازه در برنامهریزی ضعیف است. وقتی اصولی پیش نروید، نمیتوانید انتظار موفقیت داشته باشید. بهترین مربی دنیا را هم که بیاوریم، نمیتواند در عرض یکی دو ماه با تیمی نصفه و نیمه به موفقیت دست یابد. وقتی حرف از تشکیل تیم میزنید، باید اول شرایط را مهیا کنید. زمین تمرین و سالن بدنسازی، بعد باید ابزار مورد نیاز را فراهم کنید. از توپ و کاور گرفته تا بقیه موارد، سپس به فکر انتخاب مربی باشید. نمیتوانید بازیکن جمع کنید، بعد مربی انتخاب کنید. هر کاری اصول خاص خودش را دارد. وقتی نه زیرساخت لازم را دارید و نه برنامهریزی، یعنی شرایط کسب موفقیت را ندارید. از طرف دیگر مربی زمانی انتخاب میشود که هیچ فرصتی برای شناخت بازیکنان خود و ایجاد هماهنگی بین آنها برای پیاده کردن تفکراتش ندارد. با وجود این انتظار داریم طلسمی را که به زودی سن آن از نیم قرن هم عبور میکند، بشکنیم و مجوز حضور در المپیک را کسب کنیم و به محض ناکامی هم با سرمربی تیم را برکنار و تیم را منحل میکنیم تا چند ماه یا چند هفته به مسابقات مهم بعدی! اما هرگز به این فکر نمیکنیم که ایراد کار کجاست که سن طلسم حضور امیدهای ایران در المپیک همواره بیشتر و بیشتر میشود. آیا تقصیر تمام این ناکامیها برگردن سرمربی تیم است؟
امیدها سالهاست با مشکل مواجه هستند، حتی زمانی که سکان هدایت این تیم به دست مهدویکیا سپرده شد؛ مربیای که به طور اصولی و در فوتبال آلمان مربیگری را آغاز و سالها با ردههای پایه کار کرده بود و آشنایی خوبی با این رده داشت، اما بدون اینکه شرایط را برایش مهیا کنیم، انتظار داشتیم معجزه کند و وقتی نکرد، به سادگی کنارش گذاشتیم! اتفاقاً وقتی تیم مهدویکیا نتیجه نگرفت، در کمیته فنی در خصوص ناکامی امیدها هر سؤالی که از او شد، پاسخی منطقی داد. با وجود این مثل همیشه سادهترین و پیشپاافتادهترین کار انجام شد؛ کنار گذاشتن سرمربی! اما آیا تا به امروز شده یک بار مدیری به دلیل عدمنتیجهگیری یک تیم کنار گذاشته شود؟ نه! در حالی که بیشتر مشکلات و دلیل اصلی ناکامیها عدممدیریت درست و برنامهریزی اصولی است. با وجود این همواره ترجیح میدهیم کادر فنی را تغییر دهیم، در حالی که مشکل مدیریت ناکارآمد است و تا زمانی که نتوانیم در مدیریت تغییر ایجاد کنیم آش همین آش است و کاسه همین کاسه و نباید انتظار موفقیت داشته باشیم و حتی اگر موفقیتی هم رخ دهد، مقطعی است.
همه خوب میدانیم دلیل این همه سال ناکامی تیم ملی فوتبال امید ایران چیست. با انتخاب دیرهنگام سرمربی نمیتوان توقع موفقیت داشت. تیم امید نیاز به برنامهریزی اصولی، انتخاب بموقع سرمربی، حمایت و کار اصولی و مهمتر از همه همکاری باشگاهها دارد، اما در تمام طول این سالها کدام یک از این موارد آنطور که باید و شاید رعایت شده است. همواره شاهد از دست دادن زمان و انتخاب دیرهنگام سرمربی و عدمهمکاری باشگاهها برای دادن بازیکن به تیم امید هستیم. علاوه بر آن هرگز حمایتی که باید از این تیم نمیشود و همه حرفها در حد شعار است. درست برعکس توقعاتی که وجود دارد! اما با این نگاه و با این شرایط نمیتوان انتظار موفقیت داشت.