اگر بخواهیم به حسرت چهلوچند ساله حضور تیم امید در المپیک پایان دهیم، باید چه کنیم؟ این سؤال خوبی است. اگر بخواهیم. در واقع مسئله همین است. اینکه میخواهیم یا نه. جواب این سؤال خیلی ساده است. نه نمیخواهیم چراکه سودی برای کسی ندارد! این اگر چه پاسخی تلخ، اما عین واقعیت است. با حرف نمیشود کاری انجام داد. از کوزه همان تراود که در اوست. وقتی ما تشکیلات درست و حسابی نداریم، وقتی ما برنامهریزی اصولی و حساب شده نداریم، وقتی افرادی برای تیم ملی فوتبال امید تصمیم میگیرند که نه فوتبالی هستند و نه متخصص این کار، باید هم هر دوره شاهد تکرار ناکامی در کسب جواز حضور در المپیک باشیم. ما در همین فدراسیون نفراتی داشتیم که در بدترین شرایط بهترین نتایج را گرفتند. آن هم با کمترین حاشیه، اما چطور میشود فوتبال ایران که روزی آقای آسیا بوده آنقدر پسرفت میکند که حسرت حضور امیدهایش در المپیک عنقریب است ۵۰ سالگی را پشت سر بگذارد؟!
شما نگاه کنید کره و ژاپن چطوری روی پایههای خود سرمایهگذاری میکنند. من این را به چشم دیده و لمس کردهام. بازیکنان آنها از ردههای نوجوانان راهی جوانان و سپس امیدها میشوند و شما همان نفرات را چند سال بعد در ترکیب تیم بزگسالان میبینید، به همین دلیل هم است که میتوانند در جام جهانی خودی نشان دهند. سالی که کره در جام جهانی خودنمایی کرد، داشت نتیجه سرمایهگذاریهای خود در رده پایه را میدید، در حالی که ما کوچکترین اهمیتی به ردههای پایه نمیدهیم چراکه در این ردهها نه پول است و نه تبلیغات. وقتی هم که سودی برای آقایان نداشته باشد، توجهی به آن نمیکنند، به همین دلیل هم است که موفقیتهای ما در این ردهها مقطعی است چراکه کسی توجه و حمایتی نمیکند که این موفقیتها مداوم باشد و بتواند به چند دهه حسرت فوتبال ایران پایان دهد.
سالهاست در خصوص پایان دادن به حسرت حضور در المپیک حرف میزنیم، اما هنوز مشکل سربازی داریم. هنوز مشکل امکانات و برنامهریزی داریم. هنوز نمیتوانیم به وقت لزوم باشگاهها را متقاعد کنیم که بازیکنان خود را در اختیار تیم امید قرار دهند. هنوز در انتخاب سرمربی آنقدر زمان را هدر میدهیم که سرمربی فرصتی برای القای تفکرات خود به بازیکنانش ندارد.
نگاهی به فوتبال کره و ژاپن که میاندازیم، میبینیم آنها هم آینده و هم حال را مدنظر قرار دادهاند، اما در فوتبال ایران چنین نگاهی وجود ندارد. خصوصاً برای تیم فوتبال امید. در واقع امیدها خیلی برای آنها که باید حمایت کنند اهمیتی ندارد، چراکه منفعتی برایشان ندارد، به همین دلیل تنها به حرف زدن در مورد امیدها اکتفا میکنند و هیچ اقدام قابل توجهی برای آن نمیکنند و همیشه میخواهند در کوتاهترین زمان ممکن با کمترین امکانات و حمایتی امیدها به ایدهآلترین شرایط ممکن برسند و بهترین نتیجه را هم کسب کنند، اما نمیشود. با این تفکر نمیتوان انتظار نتیجهگیری داشت و اگر هم نتیجهای حاصل شود، مقطعی است و نمیتواند تداوم داشته باشد چراکه مشکلات سرجای خودش باقی است و تا زمانی که این مشکلات از سد راه برداشته نشود، هر گونه موفقیتی میتواند یک حادثه یا اتفاق باشد.
اگر موفقیت امیدها را میخواهیم باید از تیمهای پایه آغاز کنیم؛ درست مثل راهی که سالها قبل کره و ژاپن رفتند. ما پایهها را رها میکنیم چراکه چیزی برای کسی ندارند؛ نه تبلیغاتی، نه درآمدی! در حالی که برای رسیدن به موفقیت باید از همین پایهها شروع کرد. درست نیست که تنها چند ماه یا چند هفته مانده به مسابقات تیمی تحت عنوان امیدها تشکیل دهیم و انتظار داشته باشیم موفق هم شود. نگاه مسئولان باید تغییر کند. همیشه درگیر فرعیات هستیم و اصل ماجرا را فدای حواشی میکنیم! اینکه مربی ایرانی باشد یا خارجی وقتی شرایط مهیا نباشد، تفاوتی ندارد. فراهم بودن امکانات، زیرساختهای لازم، همکاری باشگاهها، حمایتهای مادی و معنوی، برگزاری اردوهای تدارکاتی و بازیهای دوستانه و از همه مهمتر انتخاب بموقع سرمربی از لازمههای موفقیت است چراکه موفقیت شانسی نیست و باید برای آن کار کرد. باید ابزار لازم را فراهم کرد. در حالی که ما سالهاست فقط حرف میزنیم، به همین دلیل هم است که هر چهار سال یک بار شاهد تمدید شدن حسرت حضور در المپیک هستیم. چون نمیخواهیم!