سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: حتماً خیلی از شماها داستان مرشد چلویی را میدانید و برای دیگران نقل کردهاید. یکی از خوبیهای شبکههای اجتماعی این است که ماجراهای آموزنده در آنها دست به دست میچرخد و خوانده میشود. حکایت مرشد چلویی هم از آن دست مطالب خواندنی و پرفوروارد شبکههای اجتماعی است.
حکایت از این قرار است که در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوری بود که بالای پیشخوان آن نوشته بود: نسیه و پول نقد داده میشود بقدر قوه... صاحب دکان هر وقت کودکانی برای بردن غذای صاحبکارانشان میآمدند لقمهای چرب و لذیذ از گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت که مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا شوم. این کاسب نمونه حاج میرزا عابد نهاوندی معروف به مرشد چلویی بود، پیرمردی بلند قامت با چهرهای بسیار نورانی و خوشرو و با محاسنی سفید از آن دست مردان نیک روزگار که نعمت زندگی خود و دیگران بودند. همیشه از قدیم بزرگترها به ما میگفتند هیچ چیزی در دنیا نمیماند به غیر از نام و رفتار نیک. از همان ایام گذشته همیشه ملاک برتری افراد رفتار نیکشان و گفتار حسنه آنها بود و همیشه وقتی از کسی یاد میکردند از خصلت نیکی که داشته یا کار برجستهای که انجام داده بود یاد میکردند. در واقع از آدمهای خوب قدیم اینطور یاد میکردند که چه انسان شریفی بود، چه آدم فهمیده و با کمالاتی بود، چه مرد هنرمندی بود، چه زن باسواد و با معلوماتی بود. میزان هنر و کمال، سواد و ادب، معرفت و انسانیت افراد ملاک برتری آنها به حساب میآمد. ارزش و اعتبار این ویژگیها بعد از انقلاب و در دهه ۶۰ به قدری پررنگ شد که همه در خوب و انسان بودن از هم سبقت میگرفتند، ولی به مرور برخی از این خصال نکو کمرنگ شد و امروز دود آن به چشم همه رفته است.
جامعه امروزی ما دچار تحولات و تغییراتی در سبک نگرش و رفتار شده است که این تغییرات برای سلامت جامعه اصلاً خوشایند نیست. تغییراتی که در سبک زندگی افراد جامعه رخ داده باعث تغییر ملاک ارزیابی آدمها از یکدیگر شده است. متأسفانه امروزه برای بسیاری از افراد چندان مهم نیست که شما چقدر انسان درستی هستید، چه میزان سواد و شناخت دارید، چه هنری دارید. مهم این است که شما چه خودرویی سوار میشوید، چه لباسی میپوشید و چه خانهای دارید. چه میزان پول داشته باشید مشخص میکند شما در چه طبقه اجتماعی و در چه ردهای از دستهبندی انسانها قرار میگیرید. پول در زندگی امروز ما نقش بسیار پررنگ و مهمی را بازی میکند. اگر هزاران هزار هنر و معرفت داشته باشید ولی پول نداشته باشید نگاه اکثریت جامعه به شما متفاوت خواهد بود.
روزگار جامعه امروز ما مصداق معکوس و طنز شده این مصرع از شعر سعدی است که: تن آدمی شریف است به جان آدمیت، نه... همین لباس زیباست نشان آدمیت! شما لباس زیبا و فاخر از فلان برند مطرح بپوشید و آن وقت ببینید نگاه افراد چه جوری نسبت به شما تغییر میکند. همین تغییر نگاه و به تبع آن تغییر سبک زندگی باعث شده است افرادی در جامعه مطرح شوند که هیچ چیزی برای ارائه نداشته باشند. فقط کافیست افراد از لباسهای برند و ساعت فلان مارک و ماشین فلان مدل استفاده کنند و تصاویرشان به عنوان بچه پولدارهای اینستاگرامی منتشر شود. آن وقت آدم با کلاس و متشخصی میشوند که در دنیا لنگه ندارند! حال همین آدمهای به ظاهر متشخص فقط کافیست دهانشان را باز کنند و کمی از خودشان و هنر نداشتهشان صحبت کنند. آن وقت مشخص میشود کی هستند و چی نیستند!
یادم هست من و ۱۱۹ نفر دیگر ورودیهای سال ۱۳۶۳ دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بودیم. خاطرات آن دوران را که در ذهنم مرور میکنم جز چند نفر از دانشجوها که دنبال پول و تیپ بودند- و به دلیل در اقلیت بودن از دیگران طرد میشدند- اکثریت در پی مطالعه و مباحثه، معنویت و معرفت، هنر و ادبیات و خلاصه هر چیز متعالی جز پول و مادیات بودند. با خود فکر میکنم از کجا به کجا رسیدهایم؟ چه کسانی مقصر اصلی به وجود آمدن این وضعیت هستند؟ آیا ماهیت انقلاب ما اساساً یک ماهیت فرهنگی نیست. آیا قرار نیست سبک زندگی ایرانی- اسلامی را به دنیا معرفی کنیم و آن را در سطح دنیا ترویج دهیم؟ حالا چه شده است؟ آیا غیر از این است که به یک جامعه مصرفگرا تبدیل شدهایم؟ در این میان باید از دولتمردان این سالها نیز گلایه کرد که به سهم خود در تغییر سبک زندگیافراد جامعه مقصر بودهاند. تبدیل شدهایم به افرادی مادیگرا و مصرفکننده. افرادی که فقط به فکر خرید و مسابقه دادن در تجملات و عقب نماندن از زندگی مادی هستیم. باید به بسیاری از دولتمردان و مسئولان هم گفت: وقتی شما دنبال تجملات و تشریفات هستید توقع دارید مردم طور دیگری باشند؟ وقتی آقازادهها از خوشیهای شبانه و سفرهای اروپایی خود در همه جا، جار میزنند این یعنی بسیاری از مسئولان و برنامهریزان و متولیان فرهنگی جامعه در خواب غفلت هستند.
بیتردید متهم دیگر این وضعیت جامعه رسانهها هستند. به ویژه رسانههای تصویری و در رأس آنها رسانه ملی که در برنامهها و تبلیعات خود با ترویج تجملگرایی و مصرفگرایی مسبب تغییر سبک زندگی در جامعه میشوند. سازمان عریض و طویل صدا و سیما با تبلیغات آنچنانی و برنامههای تلویزیونی و فیلم و سریالهایی که همگی به نوعی مصرفگرایی را نشان میدهد بیشترین سهم را در بیمار شدن جامعه داشته است. چه دلیلی دارد تجملات و پول و ثروت و زندگیهای آنچنانی در قالب تبلیغات و فیلم و سریال مرتب به خورد افراد جامعه داده شود. از یک طرف صدا و سیما در طول شبانهروز مرتب اینها را نشان میدهد از طرف دیگر شبکه اجتماعی از جمله اینستاگرام به این وضعیت دامن میزند. آدمهایی با ظاهری شیک و مدرن مطرح میشوند و به شاخ اینستا تبدیل میشوند که کلاً تمام معیارهای انسانی را زیر سؤال میبرند. میپرسیم چرا این آدم به شاخ اینستا معروف شده است؟ چه چیز خوب و مطرحی دارد که اینطور معروف است؟ جواب واضح است، این آدم هیچ چیز مهم و خوبی برای ارائه ندارد ولی در عوض پول و ثروت پدر و تیپ دارد، هیکل پفکی و تیپ و سر و وضع غربی دارد و کلی هم طرفدار و فالوور دارد. دیگر قرار است چه چیز دیگری داشته باشد؟!
جای مرشد چلوییها و حاج اسماعیل دولابیها و شیخ رجبعلی خیاطها در جامعه امروزمان خیلی خالی است و بهتر است بگوییم امثال آن خوبان روزگار هنوز هم هستند، اما کسی آنان را نمیشناسد و، چون ملاکها تغییر کرده است فضایی برای معرفی و الگوسازی چنین افرادی وجود ندارد.
وقتی ماشین مدل بالا نشان خوب بودن صاحبش میشود، وقتی آنهایی که پول ندارند حسرت زندگی افراد پولدار را میخورند، وقتی خیلیها برای رسیدن به پول و ثروت دست به هر کاری میزنند، به راحتی دروغ میگویند و سر دیگران کلاه میگذارند، دیگران را پلههای صعود خود میکنند تا به اهداف مادیشان برسند، در چنین شرایطی باید به شدت نگران سرطان تغییر سبک زندگی باشیم و فکری برای درمان آن بکنیم.