
* پزشك دستور به بستري كردن طفل ميدهد. پدر و مادر كودك در حالي كه بچهشان در تب ميسوزد او را به آغوش گرفته و خود را به بخش بستري ميرسانند. آنها نامه پزشك را به مسئول بخش ميدهند اما در كمال تعجب مسئول بخش ميگويد كه تخت خالي نداريم! همان لحظه زوج ديگري در حالي كه كودكي بيمار همراه دارند همراه يكي از پزشكان بيمارستان از راه ميرسند. پزشك چيزي دم گوش مسئول بخش ميگويد. مسئول بخش رو به زوج تازه از راه رسيده ميكند و ميگويد كه بچهتان را براي بستري شدن آماده كنيد.
* مرد ميانسال چند روز است كه براي پيگيري پروندهاش به دادگاه ميآيد. او ساعتها در راهرو قدم ميزند، مينشيند و بدون اينكه كارش به نتيجه برسد به خانهاش بر ميگردد. در حالي كه مستأصل مانده دو نفر از راه ميرسند. يكي از آنها خودش را از آشنايان قاضي معرفي ميكند و به مدير شعبه ميگويد براي پيگيري پرونده مردي كه همراه اوست به آن جا آمده است. با راهنمايي مدير، هر دو وارد اتاق قاضي ميشوند. لحظاتي بعد در حالي كه هر دو از كارشان اعلام رضايت دارند دفتر را ترك ميكنند.
* پس از سالها درس خواندن و گرفتن مدارك دانشگاهي در آزموناستخدامي شركت كرده، اما در كمال تعجب نتوانسته جايي استخدام شود. براي دنبال كردن علت، خودش را به مركز گزينش ميرساند. همان لحظه مردي شيكپوش همراه دختري جوان از دفتر مدير خارج ميشوند. مدير به مرد شيكپوش تعظيمي ميكند و ميگويد خاطرتان جمع، دختر خانم حتماً استخدام ميشوند.
* يكسال است كه براي گرفتن انتقالي تلاش ميكند، اما ميگويند كه امكان انتقال از شهرستان به تهران اصلاً وجود ندارد. براي يك لحظه شرايط سخت زندگي مقابل چشمهايش قرار ميگيرد و كنار اتاق رئيس روي صندلي مينشيند. همكار تازهاش كه به تازگي دنبال انتقالی گرفتن است را ميبيند. او ميگويد كه كار انتقالش انجام شده است. يكي از بستگانش كه از معاونان وزير است كارش را رديف كرده است!
* ساعتهاست كه همراه همسر و دو كودك خردسالش تعاونيهاي اتوبوسراني را پا ميزند به اميد اينكه بتواند براي رفتن به شهرستان بليت تهيه كند، اما هيچكس حاضر نيست حتي جواب سؤالش را هم بدهد. چند نفر از راه ميرسند و سراغ يكي از كاركنان تعاوني را ميگيرند. يكي از آنها ميگويد كه فلاني تلفني سفارش ما را كرده بود. همان لحظه برايشان بليت صادر ميشود.
* شهرداري اصرار به تخريب اتاقك كوچكي دارد كه چهلسال قبل مالك قبلي آن را در پشت بام خانهساخته است. اصرارهايش براي باقي ماندن اتاقك راه به جايي نبرده است. صبح كه از خواب بيدار ميشود از خيابان شريف رضي به سمت خيابان مردم رانندگي ميكند تا به ميدان بهارستان برود، اما در كمال تعجب ميبيند كه نمايندگان مجلس خيابان مردم را با كشيدن ديواري بلند ضميمه خاك مجلس كردهاند. از خيابان مجاور، ميدان بهارستان را دور ميزند، از مقابل تحصن كنندگان مقابل در شمالي مجلس عبور ميكند و دوباره وارد خيابان شريف رضي ميشود. ميترسد مبادا در همين لحظه خيابان شريف رضي هم ضميمه خاك مجلس شده باشد.
همه آنچه در بالا به آن اشاره شد و بيشتر از آن بخش مهمي از روزمرگيهايي است كه مردم (نه مسئولان) همه روزه در حال دست و پنجه نرم كردن با آن هستند. دردهاي جانكاهي كه گاه با فرياد دردمندان به درگيري، قتل يا خودكشي در ادارات و سازمانها منجر ميشود، اما آنچه از جايش تكان نميخورد انگيزهاي براي تغيير وضعيت موجود است.