
نویسنده: احمد كاظمزاده
با نگاهي هر چند گذرا به تحولات چند روز اخير خاورميانه و خليج فارس ميتوان به اين واقعيت تلخ پي برد كه سه قدرت امريكا، رژيمصهيونيستي وعربستان با اتخاذ رويكردهاي تجديد نظرطلبانه چاپيدن منطقه را در دستور كار خود قرار دادهاند و از هر شيوه ممكن براي رسيدن به اين هدف بهره ميگيرند. در اين راستا دونالد ترامپ رئيسجمهور امريكا كه در جريان سفر به عربستان به قراردادهايي به ارزش دستكم نيم تريليون دلار دست يافته بود كه اجراي آنها قادر است بيش از يك ميليون و 200 هزار شغل در امريكا ايجاد كند، در ابتدا به سعوديها براي تسويه حساب با قطر و اخوانالمسلمين چراغ سبز نشان داد و خود ترامپ نيز از مواضع جنگطلبانه عربستان عليه قطر حمايت كرد اما بعد از اينكه يك هيئت سياسي و نظامي از قطر عازم امريكا شد بلافاصله با اين كشور نيز قراردادي به ارزش 12 ميليارد دلار براي فروش هواپيماهاي قديمي اف 15 امضا كرد كه البته امكان دارد باج سبيلي كه دولت ترامپ از دوحه دريافت كرده خيلي بيشتر از اين حرفها باشد. در واقع ترامپ با اين برخورد مرحله جديدي از دوران استعمار را آغاز كرد كه بر اصل اختلاف بينداز و حكومت كن مبتني بود و آن را به شكل جديد بازتوليد كرد.
رژيمصهيونيستي نيز نه تنها انتقام خود را از قطر و بهخصوص شبكه الجزيره در خصوص پوشش تحولات فلسطين گرفت بلكه از فضاي ناشي از تشديد اختلافات ميان كشورهاي عربي براي استمرار اقدامات توسعهطلبانه خود در داخل اراضي اشغالي فلسطين بر اساس طرح تشكيل دولت خالص يهودي استفاده و ساخت 14 هزار واحد مسكوني جديد را براي صهيونيستهاي مهاجر آغاز كرد. در اين ميان سهم عربستان از اين بده بستان اين شده است كه بعد از نشست رياض با اطمينان بيشتري به كشتارهاي خود در يمن ادامه دهد و سياست مجازات دسته جمعي همه ساكنان اين كشور را با كمك به شيوع بيماري وبا به پيش ببرد و در عين حال جزاير استراتژيك مصري تيران و صنافير را با تهديد و تطميع از مالكيت مصر خارج كند و به كنترل خود درآورد، البته هر چند اين جزاير به طور اسمي در اختيار عربستان خواهد بود اما عملاً در كنترل رژيمصهيونيستي خواهد بود و در واقع عربستان در اين زمينه نقش دلالي را براي اين رژيم بازي كرد و اين جزاير را از مالكيت مصر درآورد و به اين رژيم بخشيد.
حال نتيجهاي كه ميتوان از اين تحولات گرفت اين است كه محافل رسانهاي اين سه بازيگر در اقدامي فريبكارانه ايران را به دخالت در امور منطقه متهم ميكنند اما در عمل از اين فضا براي اتخاذ و پيشبرد سياستهاي تجديد نظرطلبانه و توسعه طلبانه استفاده ميكنند و بدين ترتيب افكار عمومي بينالمللي و مجامع جهاني را فريب ميدهند. همين رويكرد فريبكارانه در خصوص منشأ تروريسم هم ادامه دارد و در حالي كه به روايت تاريخ و خيلي از مستندات علمي سرمنشأ تروريسم در منطقه در سياستهاي اشغالگرانه رژيمصهيونيستي يا منشأ تروريسم تكفيري به افكار و باورهاي وهابيت برميگردد اما آنها به ناحق يا محور مقاومت را مظهر تروريسم معرفي ميكنند كه در عمل در خط مقدم مبارزه با تروريسم ايستاده است يا به اخوانالمسلمين چنين نسبتي را ميدهند كه در بين جنبشهاي سني ميانهروترين گروه محسوب ميشود. بر اين اساس ميتوان گفت اگر مجامع جهاني و افكار عمومي بينالمللي كماكان در قبال يك چنين سياستهاي فريبكارانهاي سكوت پيشه كنند خود نيز هزينههاي سنگيني در آينده پرداخت خواهند كرد چراكه ائتلاف سه گانه ترامپيسم، صهيونيسم و وهابيسم كل امنيت جهاني را مورد هدف قرار داده است.