* خواستگاري
زماني كه آقازادهها به هفده- هجده سالگي ميرسيدند، اولين زن عقدي را برايشان تدارك ميديدند. در اين تدارك دلالهها نقش اين را داشتند كه به آنها سفارش ميشد هركجا دختر خانهدار نجيب و صاحب كمالي جستند خانواده پسر را خبر كنند و مشتولق بگيرند.
وقتي دلاله خبر ميداد كه يك دختر مثل پنجه آفتاب صاحب جمال و كمال در فلان خانه است چند تا زن گيس سفيد جاافتاده راه ميافتادند و سرزده به خانه دختر ميرفتند. اگر چند دختر دم بخت در خانه بود اول از همه دختر بزرگتر پيش ميآمد. چون رسم آن روزها بود كه تا بزرگتر به خانه شوهر نرود، دخترهاي كوچكتر را به خواستگار نشان ندهند.
خواستگارها با دقت تمام دختر را ورنداز ميكردند حتي برخي يك دستمال سبزي پاك نكرده همراه خود ميبردند و پيش دختر ميگذاشتند تا سبزيها را پاك كند و از طرز سبزي پاك كردن او به ميزان كدبانوگرياش پي ميبرند و بعد از آنكه از دست پخت و خانهداري وي مطمئن ميشوند به خانه برميگشتند و در حضور پسر و كسان او آنچه ديده بودند را بازگو ميكردند.
اگر پسر و كسان او اين دختر را ميپسنديدند آن وقت نوبت خواستگاري مردانه ميرسيد. به اين ترتيب كه پدر يا برادر يا يكي دو تا از اقوام مردانه پسر براي پدر و برادر دختر پيغام ميدادند كه ميخواهيم خدمت برسيم. اغلب خواستگارهاي مردانه شبها حركت ميكردند. يك نفر جلودار به نام «فانوس كش» پيشاپيش راه ميافتاد و ديگران به دنبالش.
در مجلس مردانه بستگان دختر با آب و تاب شروع ميكردند به تعريف و تمجيد عروس و اقوام پسر از ميزان دارايي و كمالات داماد سخن مي گفتند.
* بله بران يا شال و انگشتري
اگر ايرادي پيش نميآمد پس از خواستگاري نوبت «بله بري» ميرسيد. يعني كسان زنانه پسر به خانه دختر ميآمدند و مشغول بله بري ميشدند كه چه بياريم؟ چقدر مهر كنيم؟ شير بها چقدر باشد؟
در دوره قاجار معمولاً رسم بر آن بود كه براي هر دختر هفت دست لباس، يك چادر، يك چاقچور، يك روبنده شيرازي، يك قلابه طلا، يك جفت كفش زردوزي بياورند. مهر هم از پنجاه تومان تا پانصد تومان بود و كمتر زني مهرش تا هزار تومان ميرسد. اما مهر عروس خانم ها طي دوره هاي مختلف دچار تغييرات بسياري شد بگونه ايكه امروزه دست و چشم آقا داماد ها هم جزء مهريه عروس خانوم ها شده است!
علاوه بر مهر و رخت و لباس بايد مبلغي هم پول نقد به عنوان شيربها براي دختر در نظر گرفته مي شد كه اين مبلغ هم به اندازه مهر بالا و پايين ميرفت.
بعضي اوقات پيش از عقد دختر را شال و انگشتري ميكردند. يعني يك طاقه شال و يك حلقه انگشتر الماس يا زمرد براي دختر ميآوردند و او را نامزد ميكردند. در اين مراسم مردها شركت نداشتند و زن ها شال و انگشتري را با يك كاسه نبات و چند كله قند و يك خونچه شيريني به خانه دختر ميآوردند. آن روزها رسم نبود كه دختر را پيش از عقد و عروسي بزك كنند. فقط صورتش را ميشستند، گيسهايش را ميبافتند، او را روي صندلي مينشاندند و سايرين روي زمين و مادر و خواهر داماد طاقهشال را باز ميكرد و روي سر عروس ميانداخت و انگشتر را دستش ميكرد و نقل و سكه روي سر دختر ميريختند. «داريه» و «دنبك» ميزدند و شيريني ميخوردند تا بعدها ساعت تعيين كنند و مراسم عقدكنان را انجام بدهند.
*دوران نامزدي
در دوران نامزدكنان داماد حق نداشت از در خانه عروس رد شود. خانواده عروس هم اصلاً اجازه نميداد دختري كه نامزد دارد كوچه برود. چه بسا دختري چند ماه تا يك سال نامزد بود و پايش را از خانه بيرون نميگذاشت.
اما خانواده پسر وظيفه داشت كه در ايام عيد مثل عيد رمضان يا عيد قربان يا عيد غدير براي دختر هل و گل بفرستند. اين هل و گلها كه امروزه آن را كادو مينامند! شامل پارچه نبريده يك تكه جواهر يا شيريني و ميوه مي شد. اما دسته گل و طبق گل و اين جور چيزها كه امروزه متداول است اصلاً رسم نبود. اما هل و گل يا كادوي عيد قربان اينطور بود كه يك يا دو گوسفند را حنا ميبستند و يك قواره پارچه به گردن گوسفند ميبستند و به خانه نامزد ميفرستادند. گاه هم از خانه عروس آينده يك قدح آش رشته و يا برگ مو براي خانه داماد ميفرستادند.
دوران نامزدي خيلي طول نميكشيد. اغلب خانواده داماد زود خبر ميداد كه فلان روز ساعت سعداست و ميخواهيم دختر را عقد كنيم.
* جشن عقد
چند روز قبل از عقدكنان خانواده عروس و داماد شروع به دعوت دوستان و آشنايان و قوم و خويشها ميكردند. آن وقتها، كارت دعوت رسم نبود. دعوتهاي زنانه اينطور صورت ميگرفت كه خانواده عروس و داماد چند دانه نقل و هل در نعلبكي بلور ميگذاشتند و نعلبكي را در دستمال كوچك ابريشمي ميپيچيدند و توسط يك زن گيس سفيد، يا ده سياه براي دوست و آشناهاي زنانه ميفرستادند و خواهش ميكردند كه فلان روز و فلان ساعت براي عقد كنان تشريف بياورند. اما دعوتهاي مردانه اينطور بود كه مرد خوش خطي به قول معروف چندين «رقعه فدايت شوم» براي دوست و آشناها مينوشت و «غلام بچهها» اين دعوتنامهها را به مدعوين ميرسانيدند.
محل تهيه كارت هاي دعوت هم «تجارتخانه كاشاني» در«خيابان ناصري» بود كه دست بر قضا «طريقه زيستن در جامعه جديد رضا شاهي» سبب شد
به چهار راه لاله زار، بين ميدان شاه آباد وخيابان اسلامبول منتقل شود.
***
در روز پيش از عقد كنان در خانه داماد رختهاي نبريده و چادر و چاقچور و روبنده و قلابه و كفش زردوزي عروس را توي بقچههاي اطلس و ترمه ميپيچيدند و در «خونچه» ميگذاشتند. اين خونچه اول بود. اما در خونچه دوم كيسههاي حنا و رنگ و سدر را ميدادند. در خونچه سوم ده بيست جفت كفش زنانه بود كه بايد ميان كاركنان حمام زنانه خانواده عروس تقسيم شود. خونچه چهارم، خونچه اسفند پاي عقد بود كه هنوز هم معمول است. بعد از آن خونچههاي شيريني و ميوه و طبقهاي آجيل و كاسه نبات بود. در يك خونچه هم چندين كله قند و چند بسته چايي، چند شيشه شربتهاي جور به جور ميگذاشتند. البته باز هم همه اين موارد بستگي به موقعيت مالي و اجتماعي طرفين داشت.
بعضي خانوادهها يك دسته مطرب مردانه همپاي اين خونچهها راه ميانداختند. اما بيشتر خانوادهها به جاي مطرب يك مداح خوش صدا و يك لعنتچي با خونچهها حركت ميدادند.
مداح به صداي بلند شرح عروسي حضرت فاطمه زهرا(س) را ميخواند و زن و مرد تماشاچي از بالاي پشت بام و داخل كوچه دست ميزدند و هلهله ميكشيدند. مداح كه خاموش ميشد، لعنتچي به دشمنان «پنج تن» به شعرهاي خوش مزه لعنت ميفرستاد. در خانه عروس يك گوسفند حاضر كرده بودند كه تا خونچههاي رسيد، سرش را ميبريدند. اسفند دود ميكردند و خونچهها را تحويل ميگرفتند. صبح روز عقد عروس را حمام ميبردند، سرش را حنا ميبستند، صورتش را بند ميانداختند، سفيداب و سرخاب ميماليدند، ابروانش را وسمه ميكشيدند و لباسهايي را كه داماد فرستاده بود را به او ميپوشاندند. بعدازظهر، عروس را پاي جانماز مينشاندند تا خطبه عقد جاري شود.
*آداب و رسوم عقد
اتاقي كه در آن آداب عقد را به جا ميآورند ميبايست كه زيرش پر باشد به همين روي سفره سفيد عقد را در زير زمين خانه ها رو به قبله مي گستراندند و آينهاي را كه داماد فرستاده بود، «آينه بخت» را بالاي سفره ميگذاشتند كه عروس موقع عقد در آن نگاه كند. دو جار يا لاله در دو طرف آينه قرار ميدادند كه در آنها يك شمع به اسم عروس و يك شمع به اسم داماد روشن ميكردند. جلوي آينه مشتي گندم پاشيده رويش «سوزني ترمه» ميانداختند. همچنين رسم بر اين بود كه در لباسهاي عروس گرهاي نباشد تا گره در كار آن زوج نيفتاد. علاوه بر اينها زنهايي كه موقع عقد حاضر مي شدند همه مي بايست كه يك بخته و سفيد بخت بوده باشند.
سر سفره عقد لازم بود كه حتماً چند قلم حاضر باشد: قرآن، جانماز، قدح شربت، خونچه اسفند، نان و پنير و سبزي، گردو و جيوه و كاسه آب كه روي يك برگ سبز باشد، دو كله قند كه در موقع خواندن خطبه يك زن سفيد بخت بالاي سر عروس بسايد تا خردههاي آن روي سبز و صورت عروس بريزد. معني اين كار آن بود كه «زندگيات پر از شيريني باشد».
علاوه بر اينها ميوه و شيريني و «هفت جواهر» هم سر سفره حاضر مي كردند. (هفت ادويه گياهي كه در هاون سايده شده و در يك قهوهجوش قلياب سركه و فلفل سفيد جوشانده مي شد و در قهوهجوش ديگري هم روي منقل دو تخممرغ در هفت ادويه به نيت اولاد ميجوشاندند كه يكي از آنها را عروس و ديگري را داماد ميخورد.) علاوه بر اين تا پيش از پهلوي اول رسم بر اين بود كه عروس بر روي يك زين اسب بنشيند.
پس از انجام مراسم عقد، كاسه آب را ميريختند بر سر عروس و با كفشهاي او شمعها را خاموش ميكردند. هفت جواهر و جيوه كه در عقد حاضر ميكردند به عقيده قديميها براي سفيد بختي بود. آب روشنايي بود. برگ سبز خرمي ميآورد. عسل و روغن براي اين بود كه روزگارشان شيرين و خوشگوار باشد. اسفند براي شگون و نان و پنير و سبزي زندگي عروس و داماد را پربركت ميكرد.
***
براي عقد دو عاقد خبر ميكردند، يكي از سوي خانواده عروس يكي هم همراه پدر يا برادر يا محرمهاي عروس كه تا پشت در اتاق عروس ميرفت تا بله را بگيرد!
معمولاً عاقد هفت بار حرفهايش را تكرار ميكرد و مرتبه هفتم عروس «بله» ميگفت و بعد پس از تأييد آنكه صداي بله از عروس بوده عاقد به مجلس مردانه ميرفت و صيغه عقد را براي داماد ميخواند و عروس و داماد محرم ميگشتند. كه هرچه زمان پيشتر رفت اين هفت مرتبه به سه مرتبه تقليل يافت.
پس از آن داماد اجازه داشت به مجلس زنانه برود و همسرش را از نزديك ببيند و نقل بر دهانش بگذارد. البته پيش از آمدن داماد مادر يا خواهر وي چند سكه طلا يا هديه گرانبهاي ديگري به عروس ميدانند كه به آن «زيرلفظي» ميگفتند. موقع ورود داماد به مجلس زنانه هم تمام زنهاي نامحرم حاضر در مجلس چادر سر كرده به اتاق ديگر ميرفتند و تنها مادر و خواهر داماد و عروس در آن اتاق باقي ميماندند.
از سوي ديگر مادر و بستگان زنانه عروس يك پارچه تور روي صورت عروس ميانداختند و عروس همانطور كه چهارزانو جلوي جانماز نشسته بود داماد مقداري سكه طلا يا النگوي طلا يا سينهريز و امثال آن را به عنوان «رونما» به عروس هديه ميكرد. پس از آن پارچه را از صورت وي برميداشتند تا داماد چهرهاش را ببينيد.
معمول آنطور بود كه مادر عروس يك جور شيريني خانگي براي آن روز تهيه ميكرد و مقابل عروس و داماد ميگذاشت تا هر دو به دست خود از شيريني بر دهان يكديگر بگذارند. امروزه تهيه كيك از معروفترين قنادي ها براي اين روز جايگزين آن شيريني هاي خانگي گشته است.
پس از آن داماد به مجلس مردانه ميرفت و مردها هم بعد از صرف شيريني و چاي و شربت خداحافظي ميكردند و ميرفتند. مادر داماد و مادر عروس هم عروس را پيش مهمانهاي زنانه ميبردند. در بسياري خانوادهها چند زن نوازنده بعد از رفتن مردها مجلس را گرم ميكردند اما پارهاي از خانوادهها كه مقدس مآب بودند به جاي نوازنده از ملاهاي زنانه دعوت به عمل ميآوردند تا با اشعار شيرني در شرح ولادت عروسي حضرت زهرا مجلس را گرم كنند. غروب هم مهمانان به خانههايشان بازميگشتند.
*جهاز بران
عروس عقد كرده اغلب تا شش هفت ماه خانه پدرش ميماند تا كار جهازگيري تمام شود. جهار عروس همان قالي و پردههاي قلمكار بود و مقداري «بلوربارفتن» مثل لاله و جار و چراغ پايهدار و كاسه و بشقاب چيني و شربتخوري و سماور و اسباب چاي. هر دختري قدر وسع خانوادهاش ظروف مسي و اسباب آشپزخانه هم ميآورد. جانماز و روي قوري و سرمهدان و دست بقچه هم از جمله وسايل جهاز بودند، باقي لوازم زندگي در طول زندگي مشترك توسط زوجين تهيه مي شد. اما امروزه علاوه بر تمام و كمال بودن جهاز، مارك دار بودنشان هم از اهميت بالايي برخوردار است!
علاوه بر آنها خانواده عروس براي داماد و پدر و برادرهايش خلعتي نيز ميفرستادند. خلعتي در دوره قاجار عبارت بود از لباده بلندي تا مچ پا كه از ترمه كشميري دوخته ميشد و «جبه» نام داشت. يك سرداري از ماهوت يا «شويت» سياه، كلاه و شب كلاه. اگر داماد جزو اعيان و اشراف نبود به جاي قبا و آرخالق و جبه سرداري برايش تهيه ميديدند. در دورههاي بعد يك قواره پارچه پيراهني يا كت شلواري افاقه ميكرد.
***
جهاز بران به اين ترتيب بود كه ده پانزده قاطر را تزئين ميكردند و گليمهاي رنگارنگ رويشان قرار ميدادند و صندوقهاي مخمل، ظروف مسي و ديگ و ديگ بر را در كيسههاي تور ريخته همراه با رختخوابها و قاليها بار قاطرها ميكردند. پشت سر قاطرها هم چندين خونچه روانه ميشد. كه در خونچهها آينه قدي، لاله، چراغ، كاسه، بشقاب، گلابپاش، اسباب چاي و خلعتيهاي داماد و... را قرار ميدادند خانوادههاي اعيان يك بچه كنيز سياه هم سرجهازي عروس ميفرستادند كه «كنيز نمير» خوانده ميشد و از آنجا كه يكي از بزرگترين تفريحات قديم ديدن جهاز بران بود. از راههاي دور پاي پياده يا سواره زنها براي تماشا جمع ميشدند. پس از رسيدن قافله جهاز داماد يك گوسفند جلوي خانه سر ميبريد و جهاز وارد خانه ميشد و اول از همه آينه و قرآن.
جهاز كه چيده ميشد داماد طومار جهاز را امضا ميكرد و مادر و خواهرش هم قباله عقد را در بقچه ترمه قرار داده به خانه عروس ميرفتند.
*جشن حنا بندان
بعد از جهازگيري خانواده عروس پيغام ميداد كه خانواده داماد عروس را ببرند و اگر خانواده داماد آماده بود اول در خانه عروس مراسم «شب حنابندان» برپا ميشد.
اين جشن ترتيبش اينطور بود كه خانواده داماد در هفت جام برنجي يا نقره حنا خيس ميكردند و روي حناها سكه زرد يا نقره ميچيدند و در جامهايي كه با شمعهاي رنگارنگ تزيين شده بود قرار ميدادند و به خانه عروس ميفرستادند و يك زن ماهر بر سر و دست و پاي عروس حنا ميگذاشت. بعد از مراسم حنا گذاشتن شام حنابندان كه حتماً شيرين پلو يا مرغ پلو بود را ميآوردند و تا صبح خانه عروس جشن برقرار بود.
*جشن عروسي
نزديكهاي صبح حمام را قرق ميكردند و عروس و دار و دسته همراهش به حمام ميرفتند. سرحمام هم شيريني و شربت پخش ميشد تا عروس را به خانه بياورند.
در گذشته عروس ها در خانه توسط مشاطهها يا يكي از آشنايان كه مهارت بسيار داشت آرايش ميشدند. البته با افتتاح اولين آرايشگاه زنانه «اليزابت» در ميدان بهارستان از دهه 20 به بعد برخي بانوان رجال و خانواده هاي اعيان به آنجا مراجعه كردند ولي كم كم در سالهاي بعد با افتتاح آرايشگاه ها و سالن هاي زيبايي و اجراي آخرين متدهاي زيبايي روز دنيا براي نوعروسان رسمي نو به رسوم متداول ازدواج افزوده شد. و آن رسم نو انتخاب سالن آرايشي مناسب با شان خانواده عروس خانم! و مشايت وي به آرايشگاه و بازگرداندنش توسط تازه داماد بود!
***
لباس عروسي پيراهني آستين بلند، يقه هفت با مقداري تور در يقه و دامن كلوش صورتي رنگي از جنس كرب يا اطلس صورتي بود كه بلندياش تا زير زانو مي رسيد همراه با تور تگرگي سفيد براي پوشاندن روي صورت، در زمان قاجار استفاده از جوراب و دستكش مرسوم نبود. اما پس از اواخر آن دوره چنين مرسوم شد كه عروس ها جوراب سفيد ضخيمي به پا كنند ولي كم كم با تبليغاتي كه در مجلات زنان دوره پهلوي انجام شد اين نوع جوراب ها جايشان را به جوراب هاي ابريشمي و نازك دادند! سر وي را نيز با گل و گيله تزئين ميكردند و يا تاج گلي بر سرش ميگذاشتند. اما پس از ازدواج محمدرضا با ثريا كم كم در لباس عروس ها هم تغيراتي پديد آمد. چرا كه لباس عروس مذكور را طراح فرانسوي كريستين ديور طراحي كرده بود، لباس از تور سفيد همراه با سنگ دوزي و دنباله تشكيل مي شد.
لباس عروس ها تا اواخر دهه 50 از ميدان بهارستان ، يا خيابان مهران و ناصر خسرو تهيه ميشد. اما از زماني كه مزون هاي خصوصي در گوشه كنار شهر داير شدند كم كم سليقه و محل خريد لباس عروس ها نيز تغير يافتند. تا اواسط دوره پهلوي(دوم) خريد عروسي نيز از همين نقاط البته بدون حضور عروس ها انجام ميگرفت. بدين صورت كه چند تن از بانوان بزرگ خانواده داماد و عروس براي خريد با هم همراه مي شدند و خريد عروس هم شامل يك يا دو جفت كفش مشكي يا سورمهاي، لباس عروس و مقداري لوازم آرايش، يك كيف مي شد. تا مدتها دست گل براي عروس نيز مرسوم نبود و تنها برخي خانواده رجال و اعيان به تهيه آن اقدام مي كردند.
چادر عروس سياه نبود و از پارچه اطلس سفيد يا پشت گلي تهيه ميشد و يك تور بلند گلدوزي به جاي روبنده روي صورت عروس ميانداختند.
پس از آنكه خانواده داماد براي بردن عروس به خانه پدر عروس مراجعه مي كرد مادر عروس قباله و طومار جهاز را ميگرفت و عروس را چادر چاقچور كرده از زير قرآن رد ميكرد و نزد خانواده داماد ميآورد. عروس هم دست مادر را ميبوسيد و با صلوات و دعا راهي ميشد. تا همين 60 سال پيش رسم نبود كه مادر عروس همراه عروس در جشن شركت كند. تنها خواهرها و خالهها و عمههاي عروس با او همراه ميشدند و برخي تا روز پايتخت هم ميماندند.
***
از آنجا كه صد سال پيش كالسكه و درشكه زياد رايج نبود خانوادههاي اشرافي عروس را بر تخت روان و گاهي بر هودجي كه پشت فيل بود مينشاندند. عروسهاي معمولي هم سوار بر اسب به خانه داماد ميرفتند و حتي اگر راه نزديك بود، پياده حركت ميكردند.
با ورود و رواج اتومبيل در كشور و تا همين 50 سال پيش اگر مسافت خانه عروس و داماد بسيار بود عروس را با تاكسي به محل جشن مي بردند. اما بازهم بسيار نامحسوس در طي زمان بسيار كمي رسم غريب ديگري به رسوم ازدواج افزوده شد و آن تهيه ماشيني آخرين مدل با تزييني مطابق كاتالوگ روز بود براي انتقال عروس و داماد!
***
جشن عروسي ها اغلب در باغ يا حياط خانه ها برپا مي شد. بدين صورت كه حياط را آب و جارو و آب پاشي مي كردند بگونه اي كه در آن فضا سايه درختان خنكي مطبوعي را پديد مي آورد. دور تا دور حياط و سالن بزرگ و سفره خانه ها صندلي چيده مي شد و در مقابل هر سه صندلي ميزهاي كوچكي كه روي آنها روميزي كتان سفيد كشيده شده قرار مي گرفت و روي هريك دو ظرف شيريني يك ظرف آجيل و يك ظرف پايه داري كه ميوه را روي آن به طور مخروطي شكل مي چيدند. روي هرميز بشقاب هاي كوچك و كارد نيز پيش بيني مي شد و مدعوين هرچه مي خواستند در دسترس خود مي يافتند.
***
از طرفي داماد در شب عروسي خلعتيهاي عروس را ميپوشيد و با چند جوان كه آنها را «ساقدوش»يا«سلدوش» ميگفتند به استقبال عروس ميرفت و يك سيب سرخ يا نارنج بر سينه عروس پرت ميكرد، كه اگر عروسي ميگرفت نشانه تسلط اش بر داماد بود، ولي اين رسم به مرور زمان برچيده شد.
عروس چند قدم مانده به خانه داماد توقف ميكرد تا برايش «پاانداز» بياورند كه قباله يك خانه يا يك تكه جواهر و برليان بود. پس از اهدا پاانداز به عروس مطربها شروع به نواختن ميكردند. خانوادههاي مقدس مأب مداح و لعنتچي براي مجلس مردانه خبر ميكردند و زنهاي مولودي خوان را براي زنانه.
در چنين مجالسي خانم هاي درجه اول لباس هاي اطلس و مخلمل و ترمه مي پوشيدند و زماني كه عروس وارد مجلس زنانه ميشد چادر چاقچورش را برميداشتند و صورتش را با گلاب ميشستند و بر سرش نقل و سكه زرد و نقره ميريختند و مراسم «جلوه دادن»آغاز ميشد. مراسم جلوه دادن اينطور بود كه شمع را به شكل پنج انگشت دست درست ميكردند و پس از روشن كردن فتيلههايش نزديك عروس برده شروع به خواندن اشعاري از حضرت زهرا (ع) ميكردند.
البته اين رسم هم جاي خود را به ديگر رسوم وارداتي داد، بگونه اي كه امروزه برپايي مجالس مختلط رقص با آخرين آهنگ هاي روز دنيا در باغات و با تزئينات فرنگي مآبانه به قولي نشانه كلاس و سطح فرهنگي بالاي خانواده عروس و داماد به شمار مي رود. البته طبق آخرين متد روز دنيا! برخي اقدام به برپايي جشن عروسي خود در ديگر كشور ها كرده اند.
***
پس از اتمام مراسم جشن نوبت به شام مي رسيد كه عروس و داماد با ميهمانان همسفره نميشدند. قديميها به پلوي عروسي خيلي عقيده داشتند و ميگفتند هر كس پلوي عروس بخورد تا 40 روز غم و غصه سراغش نميآيد، به همين جهت هر ميهمان موقع خداحافظي يك بشقاب كوچك يا نعلبكي پلوي عروسي را براي اهل خانه خود ميبرد. البته اغلب عروسي ها تا سپيده صبح ادامه داشتند و در پايان وقتي ميهمانها ميرفتند پدر داماد، عروس و داماد را دست به دست ميداد و مباركباد ميگفت.
***
تااواسط دوره پهلوي(دوم) عكاسي از مجالس عقد و عروسي مرسوم نبود. تنها برخي خانواده رجال و صاحب منصبان اقدام به تهيه عكس از مراسم عروسيشان ميكردند. از اواسط دهه پنجاه برخي خانواده اقدام به تهيه فيلم از مجالس شان كردند اما همچنان تا يك دهه بعد از واجبات مراسم عروسي به شمار نمي رفت. اما از دهه هفتاد به بعد فيلم برداري از تمامي مراحل مراسم ازدواج جزء جدايي ناپذير از اين مراسم شدند. به گونه اي كه چندي است از اين حد فراتر رفته و اقدام به تهيه فيلم كوتاه از زندگيشان مي كنند!
* دامادانه يا مادر زن سلام
صبح پايتخت مادر عروس براي دخترش «كاچي» و «غيغناغ» ميفرستاد (غيغناغ از ده بيست تخممرغ زده و با شكر سرخ شده تهيه ميشد). عروس بعد از تنول كاچي و غيغناغ چادر به سر ميكرد و گلابپاش به دست به اتاق مادر شوهرش ميرفت و دست او را ميبوسيد.
اما از طرف ديگر داماد خلعتيهايش را به تن ميكرد و همان صبح عروسي خدمت مادر زن ميرفت براي عرض «مادر زن سلام». از آنجا كه مادر زنها تا مدتها از دامادهايشان رو ميگرفتند و حجاب داشتند داماد به خانه مادر زن ميرفت و شيريني و شربت ميخورد و يك هديه به عنوان «دامادانه» از مادر زنش ميگرفت و به خانه برميگشت.
اما اين رسم چنان تغير يافت كه از دهه 40 به بعد مادرزن ها از دامادهايشان هديه دريافت كنند! بگونه اي كه امروزه اين هدايا از يك قواره پارچه به يك نيم ست طلا و سكه رسيده است.
* پاتختي
روز پايتختي هم يك عده ميهمان براي ناهار يا عصرانه به خانه داماد ميرفتند و عروس را بر تختي مينشاندند و هدايايشان را به وي تقديم ميكردند. هدايايي كه شامل وسايل مورد نياز زندگي آن زوج جوان مي شدند و چند سالي است كه به پول نقد و كارت هديه و سكه محدود شده و خود به جشني مفصل با حضور بانوان بدل شده است. در گذشته پدر و برادرهاي عروس شب عروسي و پاتختي دختر يا خواهرشان در شهر نميماندند و در جشن شركت نميكردند!
*ماه عسل
در گذشته «ماه عسل» رفتن معنا نداشت، بلكه پس از عروسي معمولاً از يك هفته تا چهل روز بعد از روز پاتختي داماد از خانه بيرون نميرفت و كنار عروس ميماند. اين امر سبب مي شد زوج جوان در مدتي كه كنارهم هستند بيشتر با خلقيات يكديگر آشنا شوند و اين مسئله تاثير بسزايي در زندگيشان مي گذاشت.
اما به مرور سفر رفتن به داخله و خارجه جايگزين اين خانه نشيني يك هفته اي شد! بي آنكه زوجين در اين مدت شناختي حتي كم از يكديگر بدست آورند.
***
*پاگشا
تا اواسط دوره پهلوي(دوم)رسم بر آن بود كه تا عروس «پاگشا» نشده حق ندارد از خانه بيرون برود. چهل روز بعد از عروسي نزديكان داماد يا عروس خانواده داماد را با عروس و داماد به ميهماني دعوت ميكردند و عروس با اجازه مادر شوهر يا بزرگ خانواده مي توانست از خانه خارج شود و تا مدتها هم تنها با كسب اجازه از بزرگ خانواده و همراه با وي يا خويش ديگري مي توانست به مهماني برود.
*باشكوه ترين عروسي قرن گذشته!
در بخش پاياني مطلب خالي از لطف نيست كه با يكي از عروسي هاي مهم زمان قاجار آشنا شويد.
عروسي عصمت الدوله دختر ناصرالدين شاه با پسر دوستعلي خان معيرممالك خزانهدار
خانم كارلاسرنا_ايتاليايي_ در سياحتنامه خود آورده است:« وقتي تصميم بدين وصلت قطعي شد به فكر افتادند كه بدين سبب جشن عروسي برپا كنند. معيرالممالك گرانبهاترين هدايا را براي نامزد زيباي پسرش فرستاد و اين مقدمه شادمانيهايي شد ده روز ادامه يافت.
همه مردم تهران در اين جشنها بزرگ شركت كردند. نه تنها طبقات اعيان و اشراف وخانوادههاي ثروتمند به ضيافتها دعوت شده بودند بلكه فقرا و حتي سربازان ساخلوي پايتخت در مهمانيهاي عمومي كه در محلههاي مختلف به عمل آمد مورد پذيرايي قرار گرفتند. اثاث البيتي بسيار مجلل و گرانبها بر پشت شتران و قاطرهها به خانهاي كه براي سكونت زوجين تدارك شده بود حمل گرديد. عبور اين قطار حيوانات و بار و بند ده روز طول كشيد. روز دهم تماشاگران جواهرات عروس خانم را كه بر سينيهاي بزرگ نقره چيده شده بود، تماشا كردند. جهيزيه عروس نيز كه پنج ميليون سكه طلا بود در همين سينيها قرار داشت. سرانجام عصر هنگام، بعد از غروب آفتاب، پيل سپيدي كه با شكوه تمام زين و يراق شده بود و بر پشت آن كرسي برج مانند نهاده بودند براي بردن شاهزاده خانم به خانه بخت به كاخ سلطنتي آمد.
ناصرالدين شاه از بيم آن كه مبادا پيل به قدر كافي رام نباشد از دوستعلي خان خواسته بود كه شخصاً در كنار پيلبان بنشيند چون همه بزرگان پايتخت خواسته بودند كه ملتزم ركاب شاهزاده خانم باشند، سواران بسياري در پشت پيل به راه افتادند.
مسافت بين كاخ سلطنتي و اقامتگاه آقا امير غرق نور بود. پادگان شهر در حال آماده باش به سر ميبرد و هر سرباز شمعي روشن در لوله تفنگ خود جاي داده بود. ديوار خانهها با پارچههاي قيمتي و شال كشمير زينت شده بود و زمين مسير شاهزاده خانم را با قاليهاي اعلا فرش كرده بودند. چراغاني بازار خيال انگيز بود زيرا دوستعلي خان براي اين كار هزاران شمع اختصاص داده بود. هيچ كس به ياد نداشت كه جشني بدين زيبايي و درخشندگي در تهران ديده باشد. اعليحضرت و خزانهدار در جشن عروسي فرزندان خويش شركت كردند. سراسر شهر در اين حادثه شادي آور شركت داشتند».