از ایدئولوژی تا واقعگرایی
با نگاهی گذرا به گذشته معلوم میشود که هر دو طرف روسی و چینی دو نوع رابطه به طور کامل متفاوت را پشت سر گذاشتهاند. رابطه نخست بر اساس دیدگاه ایدئولوژیک بود که تا پایان جنگ سرد کمابیش ادامه داشت. با وجود آن که ایدئولوژی مارکسیستی مبنای حکومتداری در مسکو و پکن بود اما قرائت متفاوت باعث شد تا چین در اوایل دهه 60 قرائت روسی از این ایدئولوژی را به صورت رسمی مردود اعلام کند و در برابر آن، قرائت خود را مطرح کرد که به اندیشه مائویستی از مارکسیسم مشهور شد. اختلاف دو طرف تنها محدود به تفاوت در قرائت از مارکسیسم نبود بلکه اختلاف قرائت به زودی کار را به خصومت کشاند به نحوی که در اواخر همین دهه درگیری مرزی بین دو کشور پیش آمد.
گذشته از خصومت مرزی، دامنه اختلاف قرائت به کشورهای اقماری دو طرف هم کشیده شد که نمونه آشکار آن حمله نظامی ویتنام به کامبوج در دسامبر 1978 بود. کامبوج در آن زمان توسط خمرهای سرخ اداره میشد که قرائت مائویستی را مبنای کار خود قرار داده بودند و از سوی چین حمایت میشدند اما ویتنام تحت حمایت مسکو بود و حمله نیروهای ویتنام به کامبوج به منزله ادامه خصومت پکن و مسکو در جنوب شرقی آسیا بود. مرگ مائو در همین سال رفته رفته زمینه خصومت را کاهش داد و رهبران جدید چین با وجود اعلام وفاداری به اندیشههای مائو، نگاه ملایمتری به مسکو داشتند و همین نیز باعث شد تا آنها واقعگرایی را در این رابطه مد نظر بگیرند.
از سوی دیگر، سقوط کمونیسم در شوروی و ظهور کشور روسیه از خاکستر شوروی سابق فرصتی را برای کرملین داد تا به دور از تلقی ایدئولوژیک و با رویکرد واقعگرایانه به پکن توجه بکنند. سفر بوریس یلتسین، رییس جمهور وقت روسیه، به پکن در 1992 و امضای یادداشت تفاوهم با هدف ایجاد رابطهای برابر و قابل اتکاء نتیجه این تغییر رویکرد در مسکو بود که باعث نزدیکی بیش از پیش هر دو طرف به یکدیگر شد تا آنجا که معاهدههای بلندمدت و استرتژیک بین هر دو کشور منعقد شد. این روند تا کنون ادامه داشته و حتی شرایط فعلی باعث شده تا این نزدیکی روابط دو طرف وارد دوره طلایی خود بشود.
منفعت اقتصادی
بیشک، منفعت اقتصادی انگیزه اصلی دو طرف روسی و چینی در نزدیکی بیشتر روابط آنها است. روسیه بر سر بحران اوکراین دچار رژیم تحریمی غرب شده و به همین جهت بازار مهمی را برای محصولات خود از دست داده است. باز شدن بازار بزرگ چین فرصتی برای روسیه است تا بتواند از اثرات این ژریم تحریمی بکاهد. علاوه بر این، تحریم غرب مسکو را در مورد بازار انرژی خود به فکر انداخته چرا که صداهایی از غرب شنیده که به دنبال جایگزین برای انرژی روسی است. همین امر موجب شده تا کرملین جهت بازار انرژی خود را از غرب به سوی شرق آسیا تغییر دهد و روشن است که بهترین بازار چین است با رشد پرشتابش برای منابع انرژی بیشتر.
چین جدای از نیاز روزافزون به انرژی نیمنگاهی به حوزه آسیای میانه دارد که به طور سنتی حیات خلوت کرملین بوده است. تا قبل از بحران اوکراین، پکن با احتیاط به این حوزه نگاه میکرد زیرا نمیخواست باعث تحریک شریک روسی خود بشود اما شرایط فعلی مسکو و منافع اقتصادیاش در نزدیکی به چین باعث شده تا پکن راحتتر از گذشته به این حوزه فکر بکنند. گذشته از این، پکن تمایل دارد تا دامنه بازار انرژی روسی را به جنوب شرقی آسیا توسعه دهد که نمونه آن سرمایهگذاری شرکت گازپروم روسی در صنایع نفت و گاز ویتنام در سال گذشته میلادی بود. پکن از این طریق سعی دارد زمینه نفوذ اقتصادی شریک خود را در این حوزه توسعه دهد تا آن که عرصه برای طرفهای غربی تنگتر بشود.
منافع سیاسی
شاید بتوان گفت که منافع سیاسی دو طرف در نزدیکی روابط اهمیت بیشتری از منافع اقتصادی دارد. هر چند که پکن بر سر بحران اوکراین سعی کرده موضع بیطرفانهای از خود نشان دهد اما گسترش رابطه اقتصادی با طرف روسی نشان میدهد که این بیطرفی کامل نیست چرا که باعث میشود تا بار فشار تحریم غرب بر مسکو کماثر بشود. بنابر این، پکن در عین ادعای بیطرفی به نحوی عمل میکند که کرملین بتواند به تقابل خود با غرب ادامه بدهد و تمام ملاحظات تحریمی غرب نتواند نتیجهای موثر به دنبال داشته باشد. از طرف دیگر، پوتین در تقابل با غرب توجه به چشمانداز اوراسیای خود دارد که بیشک پکن محور اصلی این چشمانداز است.
پکن منفعت مهم سیاسی خود را در استفاده از کارت مسکو در معادلات شرق و جنوب شرقی آسیا میبیند. آثار چرخش استراتژیک باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا، در طی چند سال اخیر به وضوح دیده شده به صورتی که سفرهای دورهای او به روشنی نشاندهنده زنجیر آمریکایی به دور چین از ژاپن در شمال اقیانوس آرام تا دریای جنوبی چین و حتی اقیانوس هند است. پکن در برابر این زنجیر به نزدیکی روابط و حمایت سیاسی روسیه متکی است و توانسته با آسودگی خیال بابت همسایه شمالی خود به راحتی در حوزه شرق و جنوب شرقیاش عمل کند.
پکن در اکتبر سال گذشته میلادی میزبان 21 کشور برای امضای توافقنامه مربوط به تاسیس بانک سرمایهگذاری در زیرساختهای آسیایی، AIIB، بود. همان موقع معلوم شد که در برابر رقیب آمریکایی خود دست بالاتر را دارد زیرا با وجود مخالفت واشنگتن، متحدان نزدیک آمریکا مثل بریتانیا و استرالیا هم جزو این 21 کشور بودند. این موفقیت پکن به آن معنا است که واشنگتن در چرخش استراتژیک خود از آتلانتیک به پاسفیک چندان موفق نبوده جدای از این که با بحران اوکراین، قاعده بازی در آتلانتیک را هم باخته است. در هر صورت، نزدیکی بیشتر پکن و روسیه به یکدیگر باعث شده تا این دو در دو سوی آتلانتیک و پاسفیک عرصه را بر آمریکا تنگ کنند و بازی این دو در آن سوی خط آمریکا تعیین کنندهتر از راهبردهای کلان واشنگتن باشد.