جوان آنلاين: از وقتي كه بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، به بهانه ربوده شدن سه نوجوان اسرائيلي واحدهاي نظامي را به الخليل واقع در كرانه باختري فرستاد، معلوم بود كه هدف او چيزي ديگري است. او نيروها را به الخليل فرستاد اما انگشت اتهام را نه به حكومت خودگردان در كرانه باختري بلكه به سوي حماس در غزه نشان گرفت و با اين هدفگيري معلوم بود كه حركت نيروها به سوي الخليل فقط يك حركت انحرافي بود تا آن كه اصل برنامه خود براي تهاجم سنگين به غزه را انجام دهد. سرانجام وقت موعود نتانياهو فرا رسيد و او حمله سرتاسري را به غزه انجام داد. او فرمان حمله به غزه را صادر كرد تا همانند جنگهاي 22 روزه از 27 دسامبر 2008 تا ژانويه 2009 و جنگ 8 روزه در نيمه دوم از ماه نوامبر 2012، پرونده جنگ ديگري در اين منطقه را باز كند.
تغيير در ماهيت ارتش اسرائيلادعاهاي رژيم صهيونيستي در هر دو جنگ قبلي حمله به هدف ريشهكن كردن حماس در غزه بود و حالا هم نتانياهو ماشين جنگي خود را با همين ادعا به غزه فرستاد اما مدتها است كه معلوم شده اين ادعايي محض يا به عبارتي، روياي تلآويو است كه هيچ راهي به واقعيت ندارد. هم نتيجه دو جنگ قبل و هم شرايط فعلي چنين چيزي را ثابت ميكند. واقعيت اين است كه ارتش رژيم صهيونيستي از جنگ 33 روزه خود با لبنان در 2006 به اين سو ديگر آن ارتش قديم نيست كه در جنگهاي گذشته به اهداف نظامي خود ميرسيد. اين ارتش پيشرفتهتر شده و با تجهيزات قابل توجهتري به ميدان نبرد ميآيد اما نميتواند به توفيقي برسد و بعد هر عمليات جز خانههاي ويران و كشتههاي غيرنظامي چيز ديگري باقي نميگذارد.
ارتش اين رژيم همانند گذشته ديگر يك ابزار سرزمينساز براي تل آويو نيست و جنگ 33 روزه نقطهعطفي بود تا آن كه ماهيت اين ارتش تغيير اساسي پيدا كند. به عبارت ديگر، ارتش اسرائيل در قبل ابزار سرزمينساز بود و تل آويو با استفاده از آن به وسعت سرزمينهاي اشغالي ميافزود اما از جنگ 33 روزه ديگر ارتش اين ماهيت را ندارد. اين ارتش با تمام پيشرفتهايش جداي از اين كه نميتواند به وسعت سرزمينهاي اشغالي بيافزايد بلكه تجربه به دست آمده از آن جنگ به بعد خلاف گذشته را نشان داد. حالا ارتش اسرائيل تنها ابزاري بحرانساز در دست تلآويو است كه ايهود اولمرت در جنگ 22 روزه و خود نتانياهو در جنگ 8 روزه فقط توانستند به همين منظور از ارتش استفاده كنند.
دردسرهاي ابزار بحرانبحران به طور طبيعي دردسرهاي خود را دارد اما وضعيت در اين تجربه مكرر نتانياهو فرق دارد. او در جنگ 8 روزه اين تجربه را داشت كه با وجود ماشين پرآب و تاب جنگي باز نميتواند حماس را از غزه براند بلكه حتي استفاده از اين ابزار نه تنها حماس را تضعيف نميكند بلكه باعث تقويت بيشتر حماس ميشود. اگر او نتيجه دو جنگ 22 و 8 روزه را با هم مقايسه ميكرد به اين نتيجه ميرسيد و بعيد است كه كارشناسان سياسي و نظامي او چنين چيزي را به او گوشزد نكرده باشند. حماس بعد از هر دو جنگ امكانات نظامي بيشتري پيدا كرده و علاوه بر تجهيزات، نيروي انساني آن نيز كارآزمودهتر شدند. از طرف ديگر، مقاومت حماس در برابر ارتش تا دندان مسلح اسرائيل باعث تقويت پايگاه اجتماعي آن شده و به اين جهت، اولمرت يا نتانياهو با حمله به غزه بيشتر به تقويت نظامي سياسي حماس كمك كردند تا آن كه حماس را از غزه ريشهكن كنند.
اين نتيجه معكوس دردسري است كه گريبانگير رژيم اسرائيل شده و دليل آن قبل از هر چيز به خاطر تغيير ماهيت ارتش آن است. در اينجا بايد به وضعيت اقليمي غزه و تراكم بسيار بالاي جمعيت با سكونت حدود يك ميليون و هشت صد هزار نفر در آن توجه كرد كه دردسرهاي حمله را براي نخست وزير اسرائيل بيشتر ميكند. او با حمله به غزه از يك سو ارتشي دارد كه نميتواند پيروزي غرورآفريني را براي او به ارمغان بياورد و از سوي ديگر با تراكم جمعيتي روبرو است كه سدي محكم بين او و رسيدن به چنين پيروزي است.
بحران بينتيجهبنابراين، نتانياهو با توجه به تجربههاي گذشته به خوبي ميداند كه نميتواند با حمله گسترده نظامي به يك پيروز چشمگير و غرورآفرين برسد، خواه اين پيروزي با ورود كامل نيروهاي نظامي او به كل غزه باشد يا خواه اين كه به نحوي حماس را از اين منطقه ريشهكن كند. بنابراين، او در لشكركشي اخير دنبال چنين پيروزي نبود بلكه هدف او به جاي اين بيشتر ايجاد بحران بود. آشتي اخير بين حماس و فتح شرايط را براي نتانياهو مشكل كرده بود چون ورود حماس در دولت وحدت ملي وزنه ضداسرائيلي را در دولت فلسطيني و به دنبال آن در مذاكرات صلح سنگينتر ميكرد و سطح امتيازدهي طرف فلسطيني را پايين ميآورد. ميتوان گفت كه يكي از اهداف اساسي نتانياهو در كل سناريو از زمان ربوده شدن سه نوجوان تا حمله گسترده به غزه در به هم زدن آشتي اخير بين فتح و حماس بود تا همچنان حماس را به لحاظ سياسي در غزه محاصره كرده باشد.
نتانياهو اين دور از جنگ كمي بيشتر از گذشته ادامه داد تا به پيشنهاد آتشبس روي خوش نشان دهد. يك دليل اين امر در بيتحركي سران عربي در قبال حمله اسرائيل به غزه بود تا در آخر عبدالفتاح السيسي، رييس جمهور مصر، دست به كار بشود و پيشنهاد آتشبس را بدهد. استقبال نتانياهو از پيشنهاد السيسي يك نوع امتيازدهي به رييس جمهور جديد مصر است اما بايد گفت كه نتانياهو هم دريافته با حمله به غزه نتوانسته به آن هدف خود برسد گذشته از اين كه هزينههاي حمله ميتواند عواقب سنگيني براي او داشته باشد.
نه فتح از حماس جدا شد و نه حتي حاضر شد تا لحن انتقادي نسبت به حماس پيدا كند بلكه ميتوان گفت فتح در برابر سناريوي نتانياهو بيشتر وجهه حمايتي از حماس دارد. محمود عباس، رييس تشكيلات خودگردان، در طول اين ماجرا موضع ضد حماس نگرفت و حتي اتهامهاي نتانياهو عليه حماس را به صراحت رد كرد. نتانياهو با توجه به هزينههاي حمله به حماس و بالا رفتن كشتههاي غير نظامي در غزه ميتوانست تا زمان بسيار محدودي حمله خود را ادامه ميدهد و با استقبال از آتشبس معلوم شد كه او پايان اين زمان را قبول كرده است. به عبارت ديگر، دردسرهاي حمله به غزه آن قدر براي نتانياهو سنگين است كه چارهاي جز قبول اين امر ندارد و با اين نتيجه، او حتي نميتوان از ارتش و بحرانآفريني هم به نتيجهاي برسد.