آموزش و پرورش اين روزها شاهد تغييراتي در ماهيت بنيادي و در ظاهر ساختاري است. به عبارتي تغييراتي كه در روزهاي اخير در ساختار سازماني آموزش و پرورش يا در حوزه نرم افزاري اين وزارتخانه صورت ميپذيرد، نشان از جهتگيري فكري و مديريتي مديران رده بالاي آموزش و پرورش دارد.
روز گذشته خبري مبني بر ايجاد تغييرات ساختار سازماني وزارت آموزش و پرورش منتشر شد كه بر اساس آن دفتر آموزش پيشدبستاني به معاونت آموزش ابتدايي بازميگردد؛ ضمن اينكه دفتر كار دانش هم در معاونت آموزش متوسطه ايجاد خواهد شد.
علاوه بر اين در سطح ستاد وزارت آموزش و پرورش مقرر شده است كه دفتر معاونت آموزش ابتدايي داراي سه عنوان شامل دفتر آموزش پيشدبستاني، دفتر آموزش ابتدايي و دفتر آموزش و پرورش عشاير باشد؛ بدين ترتيب اقدامات مربوط به برنامهريزي و نظارت بر فعاليتهاي پيشدبستاني به همراه پستهاي مربوط از سازمان مدارس غيردولتي به اين دفتر منتقل ميشود. در معاونت آموزش متوسطه نيز دفتر جديدي تحت عنوان دفتر «آموزش كاردانش» از تفكيك دفتر آموزشهاي فني و حرفهاي و كاردانش به دو دفتر ايجاد ميشود.
مركز برنامهريزي و آموزش نيروي انساني با مركز آمار و فناوري اطلاعات و ارتباطات ادغام شده و مركز جديدي تحت عنوان «مركز برنامهريزي منابع انساني و فناوري اطلاعات» ايجاد ميشود؛ سه فعاليت عمده برنامهريزي نيروي انساني (شامل برنامهريزي نيروي انساني ارتباط با دانشگاه و آموزشهاي ضمن خدمت)، آمار و فناوري اطلاعات و بهبود مديريت در اين مركز قرار ميگيرد.
از سازمان مدارس غيردولتي و مشاركتهاي مردمي، انجمن اوليا و مربيان و خانواده منتزع ميشود؛ اين سازمان وظايف قانوني خود را به همراه فعاليتهاي آموزش از راه دور و امور شوراهاي آموزش و پرورش انجام ميدهد؛ ذيل مجموعه تحت نظر وزير آموزش و پرورش، سازمان مركزي انجمن اوليا و مربيان و خانواده قرار ميگيرد.
حالا براي مطالعه شيوه مديريت دستگاه تعليم و تربيت در دولت كنوني و دولت پيشين كافي است روي نحوه اعمال تغييرات بررسي شود. آموزش و پرورش تا قبل از اين روي تغييرات از پايين متمركز بود. به طوري كه هر تغييري در گام نخست مدارس، دانشآموزان و به تبع آن خانوادهها را درگير ميكرد. مثل اجراي 6، 3،3، تحول در كتب درسي، ايجاد مدارس قرآني و...
اما امروز و با تغيير مديران رده بالاي آموزش و پرورش و به تبع آن تفكر حاكم بر سيستم مديريتي نظام تعليم و تربيت، به نظر ميرسد ترجيح مديران ارشد آموزش و پرورش بر تغييراتي در ستاد و مركز است كه بسياري از اين تغييرات وتوي اقدامات انجام شده در دولت نهم و دهم و بازگشت به گذشته است.
بدون قضاوت در مورد مؤثر بودن هر يك از اين نگاهها (كه جاي آن در اين محدوده نيست) ميتوان از اين رويكرد مديريتي در آموزش و پرورش برداشتهاي متفاوتي از زواياي مختلف ارائه داد. يكي اينكه اگر هم تغييرات اعمالي به آزمون و خطا منجر شد و متضمن صرف هزينه و زمان و انرژي از آموزش و پرورش شد، ديگر چندان افكار عمومي با قضايا درگير نميشوند و آموزش و پرورش از زير پاسخهايي كه بايد به تاريخ و افكار عمومي بدهد، جان به در برده است. تعميم اين باريكبيني مديران كلان آموزش و پرورش در ساير تصميمات بنيادي ميتواند اتفاقات مباركي را رقم بزند.
از سوي ديگر ميتوان اين طور برداشت كرد كه مديران كنوني آموزش و پرورش بر اصلاح ساختارهاي موجود و اعمال تغييرات از بالا ايمان دارند. اين را ديگر تاريخ و مطالعه عملكرد آموزش و پرورش در دورههاي مختلف قضاوت كند.
ما فقط ميتوانيم اميدوار باشيم اين تحولات، در جهت ارتقاي جايگاه آموزش و پرورش باشد و بيش از اين به اين دستگاه حساس و حياتي هزينه تحميل نشود و از طرف ديگر جريان تغييرات اعمالي با سوگيري اسناد بالادستي آموزش و پرورش همراستا باشد.