جوان آنلاین: مهدی صانعی در کانال تلگرامی «گاهنامه مدیر» نوشت: ریچارد باخ (داستان نویس) در کتاب خود به نام اوهام، داستان یک گروه از خرچنگهای باستانی را تعریف میکند که سالها با آرامش و بدون دغدغه در میان صخرههای پایین یک رودخانه آرام و پرپیچ و خم زندگی میکنند. غذایی که هر روز رودخانه با خود میآورد بیش از نیاز خرچنگها بود و خرچنگها هیچ دغدغهای بابت غذا نداشتند.
اما یک شب، طوفانی سهمگین در تپه بالای مشرف به رودخانه رخ داد. طوفان دست بردار نبود. روزها و شبهای متمادی ادامه داشت و رود را به سیلی خروشان، آکنده از گل و آوارهای خطرناک تبدیل کرد. امواج سهمگین سیلاب بر آنها میکوبید و خرچنگها لرزان و ترسان به صخرهها چسبیده بودند و از ترس کوبیده شدن به این ور و آن ور، محکم صخرهها را گرفته بودند.
محیط امن آنها به کابوسی وحشتناک تبدیلشده بود. دیگر از امنیت خبری نبود آنها حتی نمیتوانستند ببینند چه رسد به اینکه چیزی بخورند. بسیاری از آنها از ترس مردند، بسیاری دیگر در اثر برخورد با صخرهها جان دادند... البته تعداد کمی از آنها نجات یافتند.
سؤالات استراتژیک
در این داستان چه نکتههایی نهفته است؟ پیشرانههای تغییر محیط آرام خرچنگها چه بود؟ تهدیداتی که زندگی خرچنگها را تهدید میکرد از چه واقعیتی نشئت گرفت؟ ذهنی یا عینی؟ فرصتهایی که در اثر طوفان به وجود آمده بود، اما بسیاری از خرچنگها درکاش نکردند چه چیزی بود؟ چرا بسیاری از خرچنگها نتوانستند فرصتهای جدید را بیابند؟ چرا نتوانستند بر تهدید و مخاطرات سیل غلبه نمایند؟ مهمترین استراتژی که خرچنگها باید برای زنده ماندن و ادامه حیات در پیش میگرفتند چه چیزی است؟ چرا فقط تعداد کمی از خرچنگها نجات یافتند؟
تحلیل و تجویز استراتژیک
واقعیت این است که سیل ناشی از طوفان تهدیدی بود که خرچنگها با آن مواجه شدند، اما علت اصلی کشته شدن آنها طوفان و سیل نبود بلکه مدل ذهنی و نوع مواجه با این تهدید بود. بسیاری از خرچنگها مدل ذهنیشان این بود که فکر میکردند برای مصمون ماندن از طوفان باید محکم به صخرهها بچسبند و موقعیت خود را ترک نکنند، درحالیکه بهترین استراتژی، ترک زمین بازی و تغییر موقعیت بود.
تنها تعداد کمی خرچنگ به این فکر فرورفتند که این سیل، انرژی ابدی ندارد بلکه در قسمتهای پایین رودخانه به تدریج از انرژیاش کاسته شده و رودخانه جریان طبیعی خود را بازمییابد. این خرچنگها شهامت داشتند و میتوانستند برای زنده ماندن ریسک کنند، اگرچه تعدادشان کم بود. با این حال آنها بهترین استراتژی را برای زنده ماندن نه در چسبیدن به صخرهها بلکه در ترک زمین بازی و رفتن به قسمتهای پایین رودخانه سوار بر امواج سیل انتخاب کردند. نتیجه این بود که هم زنده ماندند و هم به امنیت و غذا دست یافتند.
بنابراین ملاحظه میشود، نوع استراتژی، در بحران و تهدید تعیین میکند که بتوانید آن را مدیریت کنید و به فرصت جدید تبدیل کنید یا اینکه تا حد مرگ از آن آسیب ببینید. این موضوع در رقابت و کسبوکار بسیار حائز اهمیت است. بعضی از شرکتها وقتی احساس میکنند رقابت در بازار بسیار شدید است با تمرکز بر نیازهای کشف نشده بازار و نوآوری محصول جدیدی عرضه میکنند و از این طریق بازار جدیدی را میسازند.
بهعنوانمثال زمانی که در اواخر دهه ۶۰میلادی، رقابت در بازار صوتی بسیار شدید بود. سونی به جای شدت بخشیدن به رقابت و جنگ قیمتی و تبلیغات شدید، اقدام به رفتن به موقعیت جدیدی از بازار کرد و با مطالعه بازار و کشف نیازهای پنهان، با تولید واکمن بازار جدیدی را ایجاد کرد و رقبا را جای گذاشت.
در موقعیتهای مختلف زندگی برای مدیریت مناسب تهدیدات و استفاده درست از فرصتها باید استراتژی مناسبی را به کار بگیریم موفقیت یا شکست ما در گروی تناسب استراتژی ماست.