جوان آنلاین: صاحب مغازه اگزوزسازی که به اتهام قتل مرد همسایهشان دستگیر شده، در بازجوییها مدعی است مقتول و برادرش پشت سر او بدگویی میکردند و مشتریان او را میپراندند.
قبل از ظهر روز یکشنبه هفتم مردادماه، مردی با اداره پلیس تهران تماس گرفت و گفت چند مرد داخل مغازه اگزوزسازی در یکی از خیابانهای جنوب تهران با هم درگیر شده و با چوب و چماق به جان هم افتادهاند. با اعلام این خبر، تیمی از مأموران پلیس به محل حادثه رفتند و در آنجا دریافتند لحظاتی قبل سه برادر با صاحب اگزوزسازی درگیر شدهاند و در جریان این درگیری یکی از برادرها زخمی و به بیمارستان منتقل شدهاست. مأموران در محل حادثه صاحب اگزوزسازی را بازداشت کردند و برای بررسی حادثه به بیمارستان رفتند.
قتل با میله آهنی
تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت که تیم پزشکی اعلام کرد مرد زخمی بر اثر شدت جراحات و ضربات وارده به سر و بدنش فوت کردهاست. خبر قتل مرد جوان خیلی زود به قاضی سالار صنعتگر، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران اطلاع داده شد و وی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کرد. تیم جنایی در بیمارستان با جسد مرد ۳۰ سالهای به نام فریبرز روبهرو شدند که تیم پزشکی اعلام کرد وی بر اثر ضربات جسم سختی به سر و بدنش به کام مرگ رفتهاست. نخستین بررسیها نشان داد مقتول و دو برادرش که مغازه نصب و فروش شیشه خودرو دارند، از مدتها قبل با صاحب اگزوزسازی که مرد ۳۵ سالهای به نام شهرام است، اختلاف داشتهاند تا اینکه ساعتی قبل داخل مغازه اگزوزسازی درگیری مرگبار را رقم میزنند.
یکی از برادران مقتول گفت: «مغازههای ما و مغازه شهرام کنار هم است و مدتی است او با ما اختلاف دارد. امروز برادرم برای صحبت به مغازه او رفت، اما شهرام با برادرم درگیر شد و وقتی ما به کمکش رفتیم، او میله آهنی را برداشت و ناگهان با آن ضرباتی به برادرم زد و او را زخمی کرد. من و برادرم شهرام را دستگیر کردیم و برادرمان را به بیمارستان رساندیم، اما برادرمان فوت کرد.»
اعتراف
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه متهم به اداره پلیس منتقل شد تا اینکه صبح دیروز قاتل ۳۵ ساله برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. وی مقابل بازپرس جنایی با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد و مدعی شد قصد قتل نداشتهاست و فکر نمیکرده ضربات میله آهنی باعث مرگ همسایهاش شود. متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
بدگویی خونین
پشیمان است، اما خودش میداند که پشیمانی و گریههایش دیگر فایدهای ندارد. به گفته خودش دعوای آنها به خاطر بدگوییهایی بوده که مقتول و برادرش پشت سر او میکردهاند، اما فکر نمیکرده بدگوییها روزی رنگ خون بگیرد.
شهرام به چه جرمی دستگیر شدی؟
ناخواسته مرتکب قتل شدم و الان به عنوان قاتل بازداشتم.
چرا ناخواسته؟
من قصد قتل نداشتم و لحظه حادثه میخواستم از خودم دفاع کنم. خیلی ترسیدهبودم و فکر نمیکردم ضربات میله آهنی باعث مرگ فریبرز شود.
فریبرز را میشناختی؟
بله ما همسایه هستیم. او و برادرش مغازه نصب و فروش شیشه خودرو دارند و من هم مغازه اگزوزسازی دارم و مغازههایمان کنار هم است.
با مقتول اختلاف داشتی؟
با مقتول که اختلاف نداشتم، اما با دو برادرش که با او کار میکردند، اختلاف داشتم. البته اختلاف خیلی مهمی نداشتیم و بیشتر به خاطر کسب و کار بود. ما همسایههای خوبی برای هم نبودیم و اگر میدانستم روزی قرار است دستم به خون همسایهام آلوده شود، حتماً مغازهام را میفروختم و به محل دیگری میرفتم.
چه اختلافی داشتی که به قتل ختم شد؟
آنها همیشه پشت سر من بدگویی میکردند. من از رفتار آنها خسته شدهبودم و چند باری هم به آنها تذکر دادهبودم و با هم مشاجره هم کردهبودیم.
پشت سر خانوادهات بدگویی میکردند؟
نه. به خانواده هم کاری نداشتیم و بیشتر به خاطر کار بود. من مغازهام متعلق به خودم بود، اما آنها مغازهشان را اجاره کردهبودند و اجاره زیادی هم میدادند. از طرفی مشتریهای من خیلی زیاد بودند و درآمدم خوب بود، اما در عوض مشتریهای آنها زیاد نبود و همین موضوع باعث حسادت آنها شدهبود. چند باری از مشتریهایم شنیده بودم آنها پشت سر من بدگویی میکنند و زیرآب مرا میزنند تا مشتریهایم کم شوند. مثلاً مشتری که برای تعویض شیشه خودرویش به مغازه آنها رفتهبود، وقتی آنها متوجه میشدند که همان مشتری قرار است برای تعمیر اگزوز خودرویش به مغازه من بیاید، به او میگفتند کار من خوب نیست یا اینکه من دستمزد زیادی میگیرم. به هر حال آنها تلاش میکردند مشتری مرا بپرانند.
فقط علت درگیری شما همین موضوع بود؟
آنها خیلی تلاش میکردند که مرا هر طوری شده زمین بزنند. مثلاً متوجه شدم برادر مقتول تصمیم داشت مواد مخدر در وسایل شاگردم جاسازی کند و بعد به پلیس خبر دهد و با این پاپوش مرا به دردسر بیندازد و گرفتار کند که من خیلی زود متوجه شدم و دست آنها رو شد. من بارها سر همین موضوعات با آنها مشاجره داشتم و در نهایت هم که آن اتفاقی که نباید رخ میداد، اتفاق افتاد و من الان قاتل هستم.
با برادرش اختلاف داشتی چرا با فریبرز درگیر شدی؟
روز حادثه من با برادران مقتول درگیر شدم و همسایهها میانجیگری و ما را از هم جدا کردند. ساعتی بعد فریبرز به مغازه من آمد تا با هم صحبت کنیم، اما صحبتهای ما به مشاجره کشید و او به من فحاشی کرد. ما یقه به یقه شدیم که یکی از همسایهها به برادران او خبر داد. لحظاتی بعد دو برادرش وارد مغازه اگزوزسازی من شدند و با هم درگیر شدیم. من میله آهنی را که کنارم بود، برداشتم و ضرباتی به فریبرز زدم، اما فکر نمیکردم او فوت کند.
بعد چه شد؟
وقتی فریبرز خونین روی زمین افتاد دو برادرش مرا گرفتند و کتک زدند و بعد هم به پلیس خبر دادند.
حرف آخر؟
هرگز فکر نمیکردم روزی به اتهام قتل بازداشت شوم و الان هم خیلی پشیمان هستم و امیدوارم خانوادهاش مرا ببخشند.