جوان آنلاین: مجرم سابقهدار که به اتهام حمل محموله شیشه به اعدام محکوم شده بود، موفق شد با شکستن حکم از طناب دار نجات پیدا کند و آزاد شود. متهم اینبار با همدستی یکی از دوستانش شروع به سرقت کرد تا اینکه با شلیک پلیس هر دو بازداشت شدند.
دو شب قبل مأموران پلیس هنگام گشتزنی در یکی از خیابانهای شمالغرب تهران به راکب و ترکنشین موتورسیکلت مظنون شدند و فرمان ایست دادند، اما آنها بدون توجه به فرمان پلیس به سرعت از محل دور شدند. بعد از آن عملیات تعقیب و گریز به جریان افتاد و مأموران با بهکارگیری قانون استفاده از سلاح به سمت آنها تیراندازی کردند که یکی از متهمان از ناحیه پا و دیگری از ناحیه کمر هدف اصابت گلوله قرار گرفتند و دستگیر شدند. پس از آن، دو متهم برای درمان به بیمارستان منتقل شدند و تحت درمان قرار گرفتند. در حالی که وضعیت هر دو متهم رضایتبخش اعلام شد، یکی از آنها که از ناحیه پا هدف اصابت گلوله قرار گرفته بود صبح روز گذشته به شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و مورد بازجویی قرار گرفت. متهم که اردلان نام دارد در بازجوییها به جرمش اعتراف کرد. متهم بعد از پایان جلسه در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
اردلان چند سال داری و چقدر درس خواندهای؟
تا سوم راهنمایی درس خواندهام و در حال حاضر ۳۴ ساله هستم.
در پروندهات آمده که سابقه داری.
بله، قبلاً به اتهام قاچاق موادمخدر دستگیر و به اعدام محکوم شده بودم.
چطور شد که سراغ موادمخدر رفتی؟
من در یک خیاطی کار میکردم و از شغلم هم راضی بودم تا اینکه بعد از مدتی بهخاطر معاشرت با رفقای بد به مصرف مواد اعتیاد پیدا کردم، برای همین برای تأمین مواد به پول بیشتری نیاز داشتم. سال ۹۲ بود که برای تأمین پول مواد دوستم شروع به قاچاق مواد کردم تا اینکه مأموران هنگام قاچاق شیشه مرا دستگیر کردند.
چقدر مواد کشف شد؟
۲ کیلو شیشه.
چه حکمی برایت داشت؟
بعد از آن محاکمه شدم و دادگاه مرا به اعدام محکوم کرد. ۱۰ سال از حبس را سپری کرده بودم که به رأی اعتراض کردم و اعتراضم در کمیسیون عفو و بخشودگی بررسی شد و درخواستم مورد پذیرش قرار گرفت و در دور دوم محاکمه اینبار به ۳۰ سال زندان محکوم شدم. بهخاطر اینکه ۱۰ سال از محکومیتم را سپری کرده بودم و رأی باز بودم با وثیقهای که یکی از بستگانم تأمین کرد از زندان آزاد شدم.
به شغل خیاطی برگشتی؟
نه، اینبار به سراغ یکی دیگر از دوستانم رفتم که گوشیقاپی میکرد. او پیشنهاد داد با هم که به سرقت برویم که پیشنهادش را قبول کردم. آن شب با هم در حال سرقت گوشی در شمالغرب تهران بودیم که مأموران گشت پلیس به ما مظنون شدند و بعد از تعقیب و گریز ما را بازداشت کردند.