جوان آنلاین: تصمیم ایران برای انتقام از حمله اسرائیل به کنسولگری این کشور در دمشق، با پرتاب هواپیماهای بدون سرنشین و حملات موشکی نشان میدهد دولت بایدن چقدر با خاورمیانه بد رفتار کرده است. مقامات امریکایی که در آستانه حمله حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ خود را متقاعد کرده بودند، منطقه «آرامتر از چیزی است که چندین دهه بوده»، از آن زمان به گونهای واکنش نشان دادهاند که وضعیت بد را بدتر کرده است.
واکنش دولت به حمله بیرحمانه حماس در هفتم اکتبر سه هدف اصلی داشته است:
اول، به دنبال ارائه حمایت ثابت از اسرائیل بوده که شامل حمایت لفاظی از آن، گفتگوهای منظم با مقامات ارشد اسرائیل، دفاع از آن در برابر اتهامات نسلکشی، وتوکردن قطعنامههای آتشبس در شورای امنیت و فراهمکردن منبع ثابت تسلیحات مرگبار بوده است. دوم، واشینگتن تلاش کرده است از تشدید درگیری در غزه جلوگیری کند و دست اخر هم اینکه تلاش کرده است اسرائیل را متقاعد کند با خویشتنداری عمل کند. این سیاست شکستخورده، چون اهداف آن ذاتاً متناقض هستند. حمایت بیقید و شرط از اسرائیل، به رهبران آن انگیزه کمی داده تا به درخواستهای ایالاتمتحده برای خویشتنداری توجه کنند، بنابراین جای تعجب نیست که آنها، این (درخواستها) را نادیده بگیرند. غزه ویرانشده، حداقل ۳۳ هزار فلسطینی (شامل بیش از ۱۲ هزار کودک) کشته شدهاند و حالا مقامات امریکایی اذعان میکنند غیرنظامیان در آنجا با شرایط قحطی روبهرو هستند. حوثیها همچنان کشتیها را در دریای سرخ هدف قرار میدهند، درگیری کمشدت بین اسرائیل و حزبالله هنوز در جریان است و خشونت در کرانه باختری اشغالی به شدت افزایش یافته است. حالا هم ایران بمباران کنسولگری خود در اول آوریل را با حملات موشکی و پهپادی به اسرائیل تلافی کرده که چشمانداز یک جنگ گستردهتر را افزایش میدهد. از آنجا که امریکاییها به شنیدن اینکه ایران مظهر شر است، عادت کردهاند، ممکن است برخی تمایل داشته باشند تهران را به خاطر این همه دردسر مقصر بدانند. طبق این دیدگاه، ایران در حال ریختن بنزین بر منطقهای است که همین حالا هم در آتش است، اما داستان بیش از این چیزهاست و بیشتر آن، درباره نقش ایالاتمتحده با کم و کاست منعکس میشود.
آیا تلاشهای این کشور (ایران) برای قاچاق تسلیحات کوچک و سایر تسلیحات به کرانه باختری (یا غزه) به شکل خاصی شنیع است؟ و آیا تصمیم آن برای پاسخ به حمله اخیر اسرائیل به کنسولگری خود- کشتن دو ژنرال ایرانی- حتی از راه دور تعجبآور است؟
(درباره سؤال اول) طبق کنوانسیون ژنو، جمعیتی که تحت «اشغال متخاصم» زندگی میکنند، حق دارند در برابر نیروی اشغالگر مقاومت کنند. مقاومت در برابر اشغال مشروع است و کمک به یک جمعیت تحت محاصره، حتی اگر ایران این کار را به خاطر خودش و نه تعهد عمیق به آرمان فلسطین انجام داده باشد، لزوماً اشتباه نیست. همینطور تصمیم ایران برای تلافی، پس از بمباران کنسولگریاش از طرف اسرائیل و کشتن دو ژنرال ایرانی، به سختی دلیلی بر تجاوز ذاتی به حساب میآید، به خصوص که تهران بارها اعلام کرده است تمایلی به گسترش جنگ ندارد. انتقامجویی آن، به گونهای انجام شد که به اسرائیل هشدارباشی قابل توجه داد و طوری طراحی شد که سیگنال بفرستند که تهران دنبال تصاعد بیشتر نیست.
فراموش نکنیم ایالاتمتحده چندین دهه است خاورمیانه را مملو از سلاح کرده و سالانه میلیاردها دلار برای اسرائیل تجهیزات نظامی پیشرفتهای فراهم میکند که همراه است با تضمینهای مکرر درباره حمایت بیقید و شرط امریکا. بمباران و گرسنگیدادن اسرائیل به جمعیت غیرنظامی غزه، این حمایت را از بین نبرده است. هنگامی که اسرائیل کنسولگری ایران را بمباران کرد، واشینگتن ابرو هم بالانینداخت، در حالی که حمله اخیر اکوادور به سفارت مکزیک در کیتو را محکوم کرد. در عوض، مقامهای بلندپایه پنتاگون به نشانه حمایت، عازم اورشلیم (بیتالمقدس) شدند و جو بایدن، رئیسجمهور امریکا تأکید کرد که تعهد او به اسرائیل «آهنین» باقی مانده است. (با چنین وضعی) آیا تعجب دارد که مقامات اسرائیلی به این عقیده برسند که میتوانند توصیههای ایالاتمتحده را نادیده بگیرند؟ دولتهای با قدرت کنترلنشده، تمایل دارند از آن سوءاستفاده کنند و اسرائیل نیز از این قاعده مستثنی نیست. دههها حمایت سخاوتمندانه و بیقید و شرط ایالاتمتحده، به اسرائیل امکان داده هر کاری میخواهد انجام دهد؛ چیزی که به سیاستش در قبال فلسطینیها کمک و به مرور زمان آن را تند کرده است. اگر هنوز از قاچاق سلاح ایران به کرانه باختری ناراحت هستید، از خود بپرسید که اگر وضعیت برعکس شود، چه احساسی خواهید داشت؟ تصور کنید مصر، اردن و سوریه در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ پیروز شده بودند و میلیونها اسرائیلی را مجبور به فرار میکردند. فرض کنید یکمیلیون یهودی اسرائیلی، در نهایت به پناهندگان بدون تابعیت محصور در یک منطقه محدود مثل غزه تبدیل شده بودند، بعد هم فرض کنید گروهی از مبارزان سابق ایرگون و دیگر تندروهای یهودی، یک جنبش مقاومت سازماندهی میکردند، کنترل آن منطقه محصور را به دست میگرفتند و از به رسمیت شناختن کشور جدید فلسطین خودداری میکردند. علاوه بر این، فرض کنید آنها حمایت حامیان دلسوز در سراسر جهان را به خود جلب و شروع به قاچاق سلاح به داخل منطقه تحت محاصره و از همین سلاحها برای حمله به شهرکهای اطراف در کشور فلسطینی استفاده میکردند، بعد هم تصور کنید دولت فلسطینی با محاصره و بمباران منطقه محاصرهشده، به آن واکنش نشان میداد که به کشتهشدن هزاران غیرنظامی منجر میشد.
فکر میکنید با چنین شرایطی، دولت امریکا از کدام طرف حمایت میکرد؟ به راستی، آیا ایالاتمتحده هرگز اجازه میداد چنین وضعیتی پدیدار شود؟ جوابها روشن و به خوبی بیانگر رویکرد یکجانبه ایالاتمتحده به این کشمکش هستند. طنز غمانگیز ماجرا این است که افراد و سازمانهایی در ایالاتمتحده که سرسختترینها در ایجاد حفاظ مقابل انتقاد از اسرائیل بوده و دولتها را یکی پس از دیگری، تحت فشار گذاشتهاند تا فارغ از اینکه اسرائیل چه کار میکند، از آن حمایت کنند، در واقع صدمات هنگفتی به کشوری وارد کردهاند که میکوشند از آن حمایت کنند.
فکر کنید این «رابطه ویژه» در ۵۰ سال گذشته به کجا کشیده است. راهحل دو کشور شکستخورده و مسئله آینده فلسطینیان حل نشده باقی مانده که دلیل عمدهاش این بوده که این لابی باعث شده است فشار معنادار رؤسای جمهور ایالاتمتحده بر اسرائیل ناممکن شود. اگر کمیته روابط عمومی امریکا و اسرائیل (آیپک) و متحدانشان کمی قادر به تأملکردن بودند، از کارهایی که اجازه دادهاند اسرائیل با خودش بکند، شرمسار میشدند. تا زمانی که تغییری اساسی در سیاست ایالاتمتحده در قبال خاورمیانه رخ ندهد، احتمالات امیدوارکننده دور از دسترس باقی خواهند ماند و اشتباهاتی که ما را به اینجا رسانده، احتمالاً تکرار خواهند شد.
استفن والت؛ فارین پالیسی، ۱۵ آوریل ۲۰۲۴