در شرایطی کمکم کارت دعوت عروسی دهه هشتادیهای اقوام و آشنایان به دستمان میرسد و برای مراسم عروسیشان دعوت میشویم که هنوز تعداد قابل توجهی از دختران و پسران دهه شصتی مجرد ماندهاند! افرادی که اگر در سنین مناسب ازدواج کرده بودند شاید حالا باید در تدارک ازدواج فرزندان خود میبودند، اما پارهای از مؤلفههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دست به دست هم داد تا مسئله ازدواج به عنوان عادیترین امری که در طول حیات بشر اتفاق افتاده و میافتد برای دهه شصتیها و تا حدودی دهه پنجاهیها به چالش تبدیل شود و خیل عظیمی از متولدین این دهه نتوانند خودشان را به قافله ازدواج برسانند. حالا دهه شصتیها در حالی کمکم وارد سنین میانسالی میشوند که حاکمیت، دستگاههای فرهنگی و همچنین کلیت جامعه اصلاً حواسش به این گروه سنی، چالشهای امروز آنها و مسائل و مشکلاتی که در آینده ممکن است پیش پایشان قرار گیرد نیست. فقط وقتی صحبت به ازدواج دهه شصتیها میرسد آمار و ارقامی ارائه میشود و با زدن برچسب تجرد قطعی روی افرادی که به رغم از دست دادن بخش مهمی از فرصتهای زندگی و ازدواجشان هنوز فرصت زیادی برای زندگی دارند، این گروه را که آمار قابل توجهی از اعضای جامعه را تشکیل میدهند از کلیت مسئله ازدواج و جمعیت کنار میگذارند! این در حالی است که طی سالهای اخیر حتی ازدواج سالمندان مطرح میشود و این مسئله به عنوان راهکاری برای بهبود شرایط روحی و روانی و حتی جسمی این گروه سنی عنوان میشود. به بیان دقیقتر هر فردی در هر سن و شرایطی حق ازدواج و تشکیل خانواده دارد و جامعه نه تنها باید این حق را به رسمیت بشناسد بلکه باید زمینه را برای این مهم مهیا کند. کمترین دستاورد چنین نگاهی حفظ جایگاه خانواده در جامعه و پیشگیری از زندگی مجردی و تبعات آن همچون رواج ازدواج سفید و مسائلی مانند آن است. به سراغ دکتر مهدیه شادمانی، فعال حوزه زنان و خانواده رفته و درباره ازدواج دهه شصتیها به ویژه دختران این دهه با وی گفتگو کردهایم.
خانم دکتر شادمانی! امروز با چالش تجرد گروه قابل ملاحظهای از متولدین دهه ۶۰ مواجهیم که این مسئله درباره دختران دهه شصتی جدیتر است و حتی مباحثی همچون تجرد قطعی بخشی از این گروه مطرح میشود. سؤال من این است آیا ما میتوانیم برای ازدواج افراد شرط سنی بگذاریم و با طرح تجرد قطعی گروهی را از حق ازدواج منع کنیم؟
مسئله مهمی که در خصوص ازدواج با آن مواجهیم این است که ازدواج دختران دهه ۶۰ مغفول واقع شده است. در این باره متأسفانه من شاهد هستم که در جمع دوستان نخبه در عوض تبادل آرا و ارائه راهکار پیرامون ازدواج دختران دهه ۶۰، برای خالیکردن بار مسئولیت از دوش خودشان به عنوان فعالان اجتماعی از واژه «تجرد قطعی» سخن میگویند و البته متأسفانه برای همین تجرد قطعی هم هیچ راهکاری برای ازدواج یا مواردی که بتواند زندگی این افراد را تسهیل کند بیان نمیشود؛ اینکه ببینیم واقعاً نهادهای حاکمیتی، حلقههای میانی و همچنین خانواده چه وظایفی را در قبال این افراد دارند.
تحلیل شما از دلایل تجرد این گروه سنی چیست؟
بعد از سالهای جنگ، روند نوسازی و توسعه ایران باعث شد تا ما با تغییر ارزشهای اجتماعی و حضور اجتماعی متفاوت دختران در دو ساحت علمی و اقتصادی مواجه باشیم. تلاش برای رسیدن به موقعیت بالای تحصیلی و کاری سبب شد تا توقعات دختران و پسران برای ازدواج بالا برود. بنابراین میشود بگوییم که تحولات اجتماعی و اقتصادی سبب تغییر در الگوی ازدواج و زناشویی در میان دختران جوان شد. متأسفانه مشکلات فراوانی در جامعه و خانواده برای این دختران وجود دارد که حاکمیت، جامعه و خانواده به آنها توجه نمیکنند؛ و این مشکلات چیست؟
یکی از این مشکلات شاید قرار دادن یک سن خاص برای ازدواج دختران است که باعث شده است با گذشتن از یک هرم سنی ما میبینیم برچسب زدنها برای دختران جوان شروع میشود، به گونهای که گویی اگر یک دختر وارد ۴۰سالگی شود طوری رفتار میشود که انگار وی دیگر امکان ازدواج ندارد!
این در حالی است که هر کس در هر سنی حق ازدواج دارد و ما موارد متعدد از افرادی داریم که در سنین بالاتر ازدواج کردهاند، زندگی خوبی دارند و حتی صاحب فرزند هم شدهاند. شما ریشههای چنین نگاهی را در چه میدانید؟
با توجه به اینکه من حدود ۱۰ سالی است به عنوان معرف ازدواج فعالیت دارم قطعاً مسئله اصلی ازدواج را فقر فرهنگی میدانم تا اینکه بخواهم بگویم نقص این حوزه علل اقتصادی است. برای پسران ما از قدرت پیشرفت پزشکی و قدرت باروری زنان در سنین بالای ۴۰ سال گفته نشده یا نخواستهاند این را قبول کنند. در گذشته شاید ما شاهد مرگ و میر یا معلولیت در باروریهای بالای ۴۰سال بودیم، اما امروز با پیشرفتهای پزشکی به لطف خدا این مشکل حل شده است. ولی چرا باید پسران دهه پنجاهی ما درخواست ازدواج با دختران دهه ۷۰ را داشته باشند؟ چرا رسانهها و نهادهای تربیتی آموزشی ما در خصوص مشکلاتی که این اختلاف سنی ایجاد میکند و این تفاوت دیدگاههایی که وجود دارد صحبت نکردهاند؟
یکی از علل افزایش طلاق همین مشکلات و تفاوتهای سنی است. تفاوت در دیدگاه و رویکرد به زندگی و هدف از ازدواج که در دو طرف با فاصله سنی زیاد وجود دارد. قطعاً دنیای یک پسر دهه ۵۰، توقعات، انتظارات و آرزوهایش با یک دختر دهه هفتادی متفاوت است. اما چون این مسائل را نگفتهایم پسر دهه پنجاهی ما وقتی میخواهد ازدواج کند به دنبال دختر دهه هفتادی است! ازدواجهایی که خیلیهایش به طلاق منتهی میشود.
ما فقط دختران مجرد دهه شصتی را در تهران و شهرهای بزرگ نداریم و این دختران در شهرستانها هم با چالشهای جدی حتی در حوزههای اقتصادی و معیشتی مواجهند و بسیاری از آنها شغل مناسب و درآمد مستقلی ندارند. برای این گروه چه باید کرد؟
دقیقاً همین طور است. مسئله دیگر توجه نداشتن حاکمیت به مسائل و مشکلات اقتصادی دختران دهه ۶۰ است. ما تا چند سال دیگر با یک بحران فراگیر در خصوص مشکلات بیکاری و آسیبهای اجتماعی ناشی از آن در این گروه سنی مواجه میشویم. یک درصد از این دختران شاغل هستند، اما بقیه از نظر اقتصادی به خانواده وابستهاند، اما خانواده تا چه زمانی میتواند اینها را تحت پوشش اقتصادی خود قرار دهد؟ مسئله دیگر آسیب روحی و روانی این دختران است که احساس تنهایی میکنند و یک مسئله هم مشکلات اقتصادی است که قطعاً باید از طریق ایجاد کار و حمایت از مشاغل خانگی یا حتی بیمه این دختران توسط حاکمیت مشکلات اقتصادی آنها را حل کرد. طبق سرشماری سال ۹۵، ۴۹ درصد از جمعیت کشور را زنان تشکیل میدهند و یک چهارم حدود ۱۰ میلیون نفر دختران مجرد هستند. به هر حال این دختران خواسته یا ناخواسته بر اساس شرایط اجتماعی و فرهنگی مجرد ماندهاند و باید در ابعاد مختلف وارد کار شوند. این مسئله فقط در ابعاد حاکمیتی نیست که ما تنها از نهادهای حاکمیتی، دولت یا قوای دیگر انتظار داشته باشیم بلکه من نقش حلقههای میانی یعنی جامعه نخبگان و همچنین مؤسسات مردم نهاد مدنی را به عنوان بازوهای اصلی حاکمیتی بسیار تأثیرگذار میدانم که میتوانند برای فرهنگسازی ازدواج دختران دهه ۶۰ کارهای خوبی انجام دهند. یعنی هم میتوانند در کلاسهای آموزشی کارگاههای مختلفی که برای پسران جوان و دختران جوان ارائه میدهند مؤثر باشند و هم از طریق تشکیل خیریههای مختلف، مشکلات اقتصادی این دختران را رفع کنند.
آمارهای متعددی از تجرد دهه شصتیها ارائه میشود. سؤال اصلی اینجاست آیا ما باید این گروه سنی را به حال خود رها کنیم یا باید زمینههایی را برای ازدواج و تشکیل خانواده آنها فراهم کنیم تا آسیبهای فردی و همچنین آسیبهای اجتماعی تجرد این گروه به حداقل برسد؟
به نظر من ما باید از طریق فرهنگسازی در ابعاد مختلف در جهت ورود دوباره دختران دهه ۶۰ به چرخه ازدواج اقدام کنیم. اینکه بخواهیم با یک برچسب تجرد قطعی آنها را از چرخه ازدواج خارج کنیم، حرکت نادرستی است.
البته در مسیر این فرهنگسازی باید به این مسئله هم توجه شود که به دختران مجرد هم آموزش دهیم که ازدواج مسئله مهمی است، اما زندگی بالاتر از ازدواج است. در یکی از مواردی که یکی از دوستان مشاور من داشتند دختر خانمی بود که دوبار ازدواج ناموفق داشت و به این دلیل شرایط روحیاش به شدت به هم ریخته بود، چون میگفت من دیگر نمیتوانم ازدواج کنم. با این فرد در جلسات مختلف صحبت شد و دیدش را نسبت به زندگی تغییر دادند. اگر ازدواج نشد، راههای دیگری هم برای یک زندگی خوب و موفق وجود دارد. این خانم در حال حاضر تبدیل به یک دختر موفق در جامعه شده است. بنابراین باید این مسئله را به دخترانمان آموزش دهیم اینکه سعی کنند در زندگی اهداف دیگری هم داشته و در آن عرصهها هم موفق باشند و اجازه ندهند تنهایی سراغشان بیاید. جمعهای دوستانه سالم داشته باشند و با حضور در مجامع علمی، آموزشی و هنری مفید و مؤثر باشند. قطعاً این روندها میتوانند روحیه دختران ما را تغییر دهند.
متأسفانه بهرغم اینکه ما ادعای مدرنسازی داریم، اما فرهنگ سنتی غالب، سن خاصی را برای ازدواج دختران ما قرار داده است بدون اینکه به پیشرفتهای پزشکی توجه داشته باشد. در حال حاضر دانش پزشکی اجازه داده است دختران ما حتی در سنین بالا هم بارداری داشته باشد. بنابراین باید همگی در جهت تغییر این فرهنگ و الگوهای اشتباهی که در زمینه ازدواج وجود دارد تلاش کنیم. من حتماً نقش جامعه نخبگانی، حلقههای میانی و مؤسسات مردم نهاد را در تغییر این الگوسازی ازدواج مؤثر و مفید میدانم.