
پرويز شيخطادي، کارگردان نامآشناي سينماي ايران که در کارنامهاش آثار استراتژيک چند ساله اخير سينما نيز به چشم ميخورد، در نامهاي با عنوان «نامه سرگشاده به ديوار...» که نسخهاي از آن نيز در اختيار «جوان» قرار گرفت، به شدت از مواضع رئيسجمهور انتقاد کرد. متن نامه شيخطادي به اين شرح است:
آقاي روحاني ما يکبار با خون استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي را خريديم... پس دوباره آن را به ما نفروشيد... ما را تهديد نکنيد... ما از جنگ نميترسيم... ما از شيعه ليبرال ميترسيم... ما را از داعش، عربستان و امريکا و روسيه نترسانيد. ما از سرمايهداري افسارگسيخته 30 ساله ميترسيم... ما از آن خودي... از آن رئيس... از آن خودي که روي آنتن زنده بينالمللي رمز مداخله و تفرقه را اعلام ميکند ميترسيم... ما از آن خودي که روي آنتن زنده و در سطح جهاني اعلام ميکند اي ملت از امريکا بترسيد و به من رأي دهيد ميترسيم، از کسي که علني و با شجاعت آدرس نقاط ضعف وطنش را ميدهد ميترسيم... ما از نامحرم ميترسيم آقا... ما از دولتي که به راحتي سرش کلاه ميرود، ميترسيم... ما از کساني که براي غارت بيتالمال گردنه احد را به دشمن واگذار ميکنند، ميترسيم...
آقايان فروشنده ما با خون خود و پدران و مادران و خواهرانمان استقلال را يکبار براي هميشه خريديم و پس نميدهيم...
آقاييکه ملت خودت را تهديد ميکني اگر به من رأي نديد آزادي را ازدست ميدهيد... ما با خونمان سال 57 آزادي را يکبار براي هميشه خريديم و به هيچ قيمتي به هيچ احدي پس نخواهيم داد.
آقاي فروشنده قانون اساسي فروشي نيست... قبلاً به قيمت گزاف خريديم پس فقط اجرا کن.
آقاي فروشنده امنيت را به ما نفروش که تو و ناموست مديون خون حافظانش هستي.
آقاي فروشنده مملکت صاحب دارد، فروشي نيست... نه به فرانسه و نه به امريکا و هيچ قدرت ديگري.
ما را از کنسرت نترسانيد که کليدش نزد جوانان ماست. ما را از دولت هشت ساله نترسانيد که پاي منبر شما بزرگ شدند... بهفرمان شما کوي دانشگاه و قتلهاي زنجيرهاي را آموختند... آشوبهاي 88 بهفرمان شما رخ داد... توصيه تحريم و فشار توسط شما به غرب صادر شد نه من و امثال من...
آقايان فروشنده تاريخ سخنرانيها، روزنامهها، فيلمها و ديدارهايتان با فشار دادن يک دکمه کف دست مردمه...
آقايان کاسب؟ تجارت و کاسبي حلال راه و رسم داره! غارت و اختلاس کاسبي نيست. مکاسب که خونديد؟! غارت اطلاعات عمراني و تجاري توش نبود؟! قاچاق توش نبود؟!
آقايان فروشنده؛ مصدق در يک کشور اشغال شده نفت رو ملي ميکنه اونوقت شما در ملي ماندن صنعت هستهاي بومي اين ملت با اين قدرت دفاعي بينظير افتضاح به بار آورديد. يک تار موي مصدق شرف داره به تمام يک دولت بزدل محافظهکار...
دهنتونو سيمان گرفتن و همه جاتون دوربين گذاشتن... مهر اين ننگ تا ابد بر پيشاني شما در تاريخ ماند.
حالا من شما را از واقعياتي که نميخواهيد ببينيد ميترسانم...
شما روي بشکه باروت نشستهايد که مدتياست روشن شده... شما را از لشکرهاي مملو از خشم و عقده در پشت دروازههاي شهرهايتان... پشت کاخهايتان؛ همسايه ديوار به ديوار تجارتخانههايتان ميترسانم... از ميليونها پير و جوان و کودک ورشکسته و آسيبديده که در پي جرقهاي براي سوزاندن تر و خشک لحظهشماري ميکنند، ميترسانم.
بترسيد و بدانيد زماني که طوفان آيد فرصت فرار نداريد. همه راهها بسته خواهد بود... حتي مانند شاه به پلکان هواپيما هم نميرسيد... هشدار امام خميني را فراموش کرديد... بله اثري از شما نخواهد ماند. تهديد حقيقي و واقعي اين است نه نارضايتي انگليس و امريکا نه تهديد رئيسجمهور درمانده فرانسه که همه ارکان دولتتان را لرزاند... تهديد واقعي آشوب کور و سوزنده داخلي است. بفهههههههههههم.
آقايان فروشنده که همه چيز در مکتب شما فروشيست. با اين همه جهل مذهبي و خودخواهي که شاهدش بوديم، اين کشتي را در اولين طوفان رها ميکنيد و الفرار...
با اين ترس و وحشتي که ما از شما ديديم با اولين گلوله هرچه کليد به امانت داريد دودستي تقديم متجاوز خواهيد کرد... برجام موشکي... برجام رسميت صهيونيستها... برجام حقوق همجنسگرايي... حقوق قاچاقچيان... حقوق جاسوسان... کاپيتولاسيون...
مگر پرواز آزادانه پهپادهاي امريکايي بر فراز آسمان همسايههاي شرق و شمال و غرب کشورمان اسمش چيه؟ مصونيت نظامي؟ مصونيت اعزام نيروهاي نظامي و تجاوز به ناموس ملتها مثل ژاپن. برجام قطع يا محدوديت رابطه با کشورهايي که خوشايند کدخدا نيستند... برجام واگذاري جزاير سهگانه ايران به اعراب... مقدمات همه اينها مطرح شده، تصادفي نيست که اين روزها از دهان برخي بيرون ميزنه.
منش و سنت عقبنشيني غير از اين نيست، آغاز همه عقبنشينيها خستگي از مبارزه با نفس است... خسته شدن از دست و ترازوي علي است، از عدالت.
آقايان فروشنده... شما دلال محبت و عاطفه دروغين هستيد... صداقت را بازي ميکنيد؛ محبت و دلسوزي را بازي ميکنيد... در منش شما همه چيز قابل معامله است... حتي ناموس و مملکت...
شما مرد ايستادن نيستيد... هرچند آرزويش را داريد... مصلوب شديد؛ مصلوب نفس خود و اطرافيان شديد... شما مرد تسليم شيک و با پرستيژيد.
اگر بهجاي مخفيکاري و مصلحت قبيلهاي و فاميلي عدالت قضايي حاکم بود، الان شما و قبليها در برابر ملت ايران محاکمه ميشديد تا هيچ احدي حتي فکر خلاف هم به ذهنش خطور نکنه.
آقايان فروشنده... که مدام از فقر ملت ميگيد و با تظاهر و ترحم نداريش را به رخش ميکشيد... شما از همه فقيرتريد... فقير حقيقي شماييد که قدر ملت زحمتکش و جوانان شجاع و دليرتان را نميدانيد... فقير حقيقي شماييد که آخرت خود را به مشتي پول بادآورده برباد داديد...
فقير حقيقي شماييد که براي کسب رأي نمايش شرمآوري روي صحنه ميآوريد... فقير شماييد نه ملت چندهزار ساله و ازلي ايران.
اي پشيمانان ليبرال... اي پشيمانان از سادهزيستي؛ اي پشيمان شدگان از حکومت علي... اي کساني که براي رضاي نفستان مدام در قرآن خدا به دنبال آيه تأييد ميگرديد... اي دربهدران روايات و احاديث مجهول براي سرا و مرکب اشرافي... اين چرخ بارها و بارها هزاران هزار امثال من و شما را زير خاک برده و برنگردانده. بترسيد از آن غبار تيره... ريزگرد نيست... گردباد خانه برانداز مظلومان است که لحظه به لحظه به شما نزديک ميشود.
اي مراجع ساکت... اي آيتاللههاي خلوت گزيده... اي حوزههاي سر به زير و نجيب... العجب... العجب... العجب...