
نويسنده: فريدون حسن
قديميها راست ميگفتند «بسوزد پدر نداري»، «بسوزد پدر احتياج»، ولي همان قديميها اگر كسي پيدا ميشد كه نداشت و احتياج كمرش را خم كرده بود به دادش ميرسيدند، پهلوانهاي گودهاي زورخانه و كشتي و آنهايي كه مردم كوي و برزن به اسمشان قسم ميخوردند، اجازه نميدادند محتاجي دست نياز به سمت نامرد دراز كند، زير بال و پرش را ميگرفتند و اينقدر پيگير كارش ميشدند تا دوباره سرپا شود.
امروز اما حرف قديميها مصداق كرده، تفاوتي نميكند آدم محتاج از چه قشري باشد، ورزشي كه باشد تازه اوضاع بدتر ميشود. مشكلي كه پيش بيايد ريز و درشت سرازير ميشوند، ميآيند فيلم و عكسشان را ميگيرند، وعده وعيدشان را ميدهند و ميروند، بعد همه چيز آرام ميشود. نامها به راحتي فراموش و خاطرات به بايگاني ذهنها منتقل و اين ميشود كه محمد پارسا 25 سال روي تخت ميماند. پارسايي كه در همين ورزشگاه آزادي خودمان در يكي از روزهاي آبانماه سال 71، با ضربه مغزي به كما رفت و وقتي به هوش آمد اميدوار بود كه ميتواند روي پاي خودش بايستد، اما امروز چهار سال از آخرين فيزيوتراپي او ميگذرد، چهار سال است كه او فقط روي تخت كنار اتاق يا نهايتاً روي ويلچر زندگي را ميگذراند.
با 21 سال قبل كاري نداريم، فقط ميخواهيم بپرسيم كه آقايان مسئول در همين چهار سال گذشته چند ميليارد تومان خرج فوتبال شده است؟ چند ميليارد تومان خرج فوتباليستهاي بيكيفيت خارجي شده كه حالا پروندههاي مفتوحشان ميتواند فوتبال ايران را نابود كند؟
سؤال اين است كه آيا محمد پارسا چيزي كمتر از امثال ژوزه يا شيحي داشت كه براي آنها با خنده خرج ميكنيم، اما براي پارسا و فيزيوتراپياش دست و دلتان ميلرزد؟
ورزش ايران مثل محمد پارسا كم ندارد، هرچند كه نمونهاي چون پارسا بسيار نادر است. او در زمين فوتبال به حال و روز امروز دچار و خيلي راحت فراموش شد! اما هستند بزرگاني كه امروز پا به سن گذاشته و از ياد رفتهاند، هستند ورزشكاراني كه توان پرداخت هزينههاي ابتدايي زندگي را ندارند و حتي هستند فوتباليستهايي كه در كوچه و پسكوچههاي اين شهر گمنام، ندار و محتاج روزگار ميگذرانند، آنهايي كه تا همين چند دهه قبل ستاره بودند و يك ورزشگاه نامشان را فرياد ميزد.
آنچه بر محمد پارسا و بسياري ديگر از بزرگان ورزش كشور كه امروز از بدروزگار محتاج كمك ما هستند، ميگذرد اين نيست كه همه ما از مسئول گرفته تا غيرمسئول، از مدير، مربي و بازيكن گرفته تا هوادار و تماشاگر و علاقهمند به راحتي آنها را فراموش كردهاند، اصلاً عادت كردهايم به اينكه اگر كسي مقابل چشمانمان بود يادش ميكنيم و اگر كنار رفت، كنارش ميگذاريم و راستي كه خيلي خوب اين حرف را تحقق بخشيدهايم كه بله «پهلوان زنده را عشق است». يعني تا وقتي در ميدان بودي كف و سوت برايت ميزنند و روي سرها كولها جا داري و وقتي كنار رفتي خيلي زود فراموش ميشوي، حتي همينها كه دنبالت بودند و برايت سر و دست ميشكستند، مخالفت ميكنند با اينكه بخشي از ميلياردها پولي كه در ورزش صرف ميشود را براي تو هزينه كنند، جالب اينكه حتي با اين حال و روز توقع دارند كه احترامشان حفظ شود تا بلكه با منت دستي به جيب ببرند يا قلمي را روي كاغذ بسرايند آن هم براي خودنمايي كه نيت خيري در كار نيست.
بگذريم، محمد پارساهاي ورزش كم نيستند، تنهاي تنها هم هستند و تنها هم باقي خواهند ماند. اينها را گفتيم كه آقايان فدراسيوننشين ورزشها و ستارههايي كه ادعاي مردمداري و پهلوانيشان گوش فلك را كر ميكند حداقل به خود بيايند... حداقل.