پارلمان فرانسه بعد از مجلس عوام بریتانیا و پارلمان اسپانیا سومین پارلمانی است که با رای به قطعنامه غیرالزامآور برای به رسمیت شناختن دولت فلسطینی در برابر درخواست فلسطینیها برای حق مشروع داشتن یک دولت صحه مي گذارد. این رای پارلمان فرانسه مبدل به حلقهای از یک رشته سلسله میشود که با کشیده شدن این موضوع در سطح پارلمان اروپا، باید گفت این رشته میرود تا آن که کل اروپا را دربر بگیرد. هر چند که این سلسه اقدامها نمادین است و برخلاف اقدام دولتهای ایسلند و سوئد در به رسمیت شناختن دولت فلسطین، چندان تاثیر عملی در سیاست خارجه دولتهای متبوعشان ندارد اما همین قدر هم موجب ناخشنودی رژیم اسرائیل شده است. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اسرائیل، پیش از این نسبت به اقدام پارلمان فرانسه هشدار داده بود و آن را اقدامی اشتباه خوانده بود. هشدار نتانیاهو از نگاه اين رژيم به جا است چون او روندی در اروپا میبیند که هم نشاندهنده تغییر نگرش اروپا نسبت به مسئله فلسطین است و هم این که اين روند باعث تغییر معادلات بینالملل در این خصوص میشود.
اشغالگری و خشونت
نخستین عامل در ظهور روند فعلی اروپا را باید در کارنامه كابينه هاي اسرائیل و به ویژه كابينه نتانیاهو دید كه با خشونت بسيار همراه است. دو عامل «تداوم اشغالگری» و «خشونت فزاینده» در این کارنامه است که دولتهای اروپایی را مجبور به عقبنشینی در برابر حقوق فلسطینیها کرده و حتی باعث شده برخی از مقامهای سابق رژیم اسرائیل هم به این موضوع اذعان بکنند. یکی از این مقامها آلون لیل، سفیر پیشین رژیم اسرائیل در آفریقای جنوبی و دبیر کل سابق وزارت خارجه این رژیم، است که با مقالهای در روزنامه آلمانی دیسایت به این موضوع پرداخته است.
او با تایید اقدام دولتها و پارلمانهای اروپایی مینویسد: «انسانها دیدهاند که اسرائیل اشغالگری های در ظاهر موقتی خود را حدود نیم قرن است که دنبال کرده و هیچ پایانی برای آن مد نظر ندارد. اسرائیل تنها با گذشت هر سال وحشیانهتر و خشونتطلبتر شده و مردم فلسطین را همواره از حقوق آزادی و کرامت آن ها دورتر میکند». وقتی که چنین اعترافی از زبان یک مقام سابق رژیم اسرائیل شنیده میشود، دولتها و پارلمانهای اروپایی دیگر نمیتوانند چشم خود را بر کارنامه دولتهای اسرائیل ببندند و چارهای ندارند حتی اگر به صورت نمادین هم که شده کاری بکنند.
شکست روند مذاکرات
یک عامل دیگر در تغییر روند اروپایی را باید در شکست روند مذاکرات صلح دانست که باعث شده گزینههای سابق دیگر کارآیی نداشته باشند. كابينه نتانیاهو که ائتلافی از احزاب راستگرا است از ابتدای تشکیل خود مبدل به مشکل اساسی در روند مذاکرات صلح شده به نحوی که این مشکل برای دولتهای آمریکا از جورج بوش جمهوریخواه گرفته تا باراک اوبامای دموکرات، باعث شده بود تا این دولتها نتوانند موفقیتی در روند مذاکرات به دست بیاورند. این مشکل تا آنجا بوده که صدای جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، را هم درآورد و مجبور کرد تا او در اوایل فوریه و در کنفرانس امنیتی مونیخ نسبت به کارشکنیهای نتانیاهو هشدار بدهد و بگوید در صورت شکست مذاکرات، تحریمهای بینالمللی علیه تلآویو اعمال خواهد شد.
در واقع، هشدار کری مهر تاییدی بود بر روند وضع تحریمهایی که پیش از این و به صورت جسته گریخته از سوی اروپاییها علیه دولت نتانیاهو وضع شده است. او ناچار از بیان این حرف بود چرا که با وجود حمایت آشکار دولتش از رژیم اسرائیل، وضعیت مذاکرات به صورتی است که ناچار از تبعیت اقدام اروپاییها حداقل در سطح حرف است تا شاید از این طریق نتانیاهو را ترغیب به آمدن به پای میز مذاکره کند. حالا چندین ماه از آن هشدار کری گذشته و نتانیاهو نه تنها توجهی به هشدار حامی خود نداشته بلکه بر سیاست کارشکنی در مذاکرات ادامه میدهد و با صدور فرمانهای متعدد شهرکسازی در سرزمینهای اشغالی مذاکرات را به شکست کشانده است. در این صورت است که اروپاییها چارهای جز به رسمیت شناختن دولت فلسطینی نمیبینند.
این سیاستی است که دولتها و اتحادیه اروپا در وضعیت کنونی از بنبست مذاکرات در نظر گرفتهاند و ریچارد هویت، نماینده سوسیالیست پارلمان اروپا، در این باره میگوید: «به رسمیت شناختن دولت فلسطین به شکستن بنبستها و حل بحران میان دو طرف کمک میکند و مانع به وجود آمدن فصل جدیدی از نژادپرستی میشود». جالب اینجا است که نتانیاهو بدون توجه به این سیاست اروپایی، با ارائه لایحه دولت یهودی به کنست، پارلمان رژیم اسرائیل، همان فصل جدیدی را شروع کرده که امثال هویت قصد ممانعت از آن را دارند.
نقش مقاومت
یک سوی دیگر قضیه به مقاومت مردم فلسطین در برابر اشغال سرزمینهایشان ارتباط دارد. نباید به تاثیر جنگ اخیر 51 روزه غزه بیتوجه بود زیرا در طول این جنگ بود که صدای اعتراض به خشونت تلآویو بلندتر از گذشته در پایتختهای اروپایی شنیده شد و افکار عمومی به نحو قابل توجهی به سوی فلسطینیها سوق یافت. رنه ویلدانگل، رییس موسسه هاینریش بول آلمان، در اوج جنگ گفت که حماس حالا یک پیروزي قطعی را به دست آورده و جنگ غزه باعث شده تا گروههای مختلف مردمی به هم نزدیکتر شده و همبستگی بزرگ بین آنها به وجود آید.
باید گفت که پیوستن دولتهای اروپایی به فرایند به رسمیت شناختن دولت فلسطین از این جنبه واکنشی است به افکار عمومی کشورهای آنها و همبستگی بزرگ ناشی از آن بوده است. این دولتها برای آن که در نزد افکار عمومی خود به عنوان شریکی در اعمال رژيم صهيونيستي شناخته نشوند چارهای به تغییر سیاست خود در قبال مسئله فلسطین نداشتند حتی اگر که این تغییر در سطح یک حرکت نمادین باشد. به همین دلیل بود که موج به رسمیت شناختن دولت فلسطین بعد از جنگ 51 روزه شدت قابل توجهی پیدا کرد و دو ماه بعد این جنگ بود که پارلمان بریتانیا این موج را کلید زد تا دولت سوئد و پارلمانهای اسپانیا و فرانسه جریان را ادامه دهند و کار به پارلمان اتحادیه اروپا برسد. میتوان موضوع را به این صورت تصور کرد که اگر مقاومت 51 روزه غزه نبود شاید اروپا مجبور به راه انداختن این موج نمیشد تا در برابر حق فلسطینیها برای داشتن دولتی مستقل را به رسمیت بشناسد.