با توجه به فصل ثبتنام و از راه رسيدن موسم بازگشايي مدارس، يكي از مواردي كه اين روزها مهمترين دغدغه خانواده ايراني را رقم ميزند، دغدغه ثبتنام فرزندان آنها در مدارسي است كه اين مدارس بايد ويژگيهاي خاصي داشته باشند و اين دغدغه در شهرهاي بزرگ و كلانشهرهايي مانند تهران، جديتر و درگيركنندهتر است، در حالي كه اين دغدغهها بر معيارهاي غير واقعي و كذايي استوار است.
به اين مفهوم كه بسياري از خانوادهها براي مرتفع كردن اين دغدغهها مبالغ سرسامآوري هزينه ميكنند در حالي كه اين دغدغهها نشأت گرفته از عادتهاي ناپسندي مانند چشم و همچشمي است بنابراين اين خانوادهها فكر ميكنند كه بچه آنها بايد براي تحصيل در بهترين، گرانترين و معروفترين مدرسه كه در بين آدمهاي چشم و همچشميكننده اسم و رسمي پيدا كرده، ثبتنام كنند؛ چرا كه بر اساس آموزههاي اشتباهي كه در اين سالها در بين مردم عموميت پيدا كرده، اين خانوادهها فكر ميكنند بايد بهترين چيزها را براي فرزندان خود فراهم كنند و بر اساس بهرهمندي فرزندان از اين فاكتورها آنها شاگرد اول شوند و بهترينها باشند كه اين امر رويكرد ايدهآليستي است كه همواره در بسياري موارد همراه انسان است. اما حرف اين است كه اين ايدهآليسم بايد مبتني بر واقعيت و تواناييهاي بالقوه فرزندان باشد.
اولين مسئله مهمي كه در اين خصوص بايد لحاظ شود، اين است كه استعدادهاي فيزيكي و رواني انسانها با هم متفاوت است بنابراين بايد خانوادهها اين نكته را مدنظر قرار دهند كه روي فرزندي سرمايهگذاري كنند كه اين كودك استعداد حضور در كلاسها و مدارس مدنظر آنها يا به عبارتي بهترين مدارس را داشته باشد و اين سؤال را از خود بپرسند كه با پرداخت هزينههاي گزاف و فشارهاي زيادي كه به واسطه خواسته غيرمعقول بر كودكانشان وارد ميآورند، آيا اين كودك ميتواند خواسته آنها را برآورده كند يا خير؟
خانوادهها بايد بدانند كه آينده فرزندانشان مانند داشتن يك ماشين و خانه شيك نيست كه بتوانند در مهمانيها با داشتن آنها پز دهند.
خانوادهها بايد بدانند كه با فشار آوردن به فرزندان خود براي قبولي در مدرسه تيزهوشان يا فلان مدرسه غيرانتفاعي نتيجهاي عكس عايد ميشود؛ چرا كه اين فشار وارد كردنها و پرداخت هزينههاي مختلف تنها به خاطر اين جمله است كه در مواجهه با دوست و آشنا و اقوام بگوييم كه پسر يا دختر من در فلان مدرسه درس ميخواند! پس بايد پذيرفت كه تحمل و پذيرش اين همه دردسر تنها به يك جمله نميارزد. به اين نميارزد كه اين همه فشار و استرس به كودكمان وارد كنيم كه فقط اسممان سر زبانها بيفتد.
از اين رو بايد قبل از ثبتنام فرزندان اين سؤال مطرح شود كه آيا فرزند من ظرفيت تحصيل در فلان مدرسه را دارد يا خير؟ آيا بايد همه بچهها نمره 20 بياورند؟ آيا بايد بچه من تحت هر شرايطي 20 بگيرد؟ آيا 20گرفتن كودك من تضمينكننده اين است كه او بهترين است؟ آيا اين 20گرفتنها همان معضلي نيست كه گريبان بسياري از خانوادهها را گرفته؟ آيا اين 20 گرفتنها همان مشكلي نيست كه ما را دچار سردرگمي، افسردگي، حيراني و گمكردن راه اصلي و راه خوشبختي كرده؟
با اين حال بايد واقعيتهاي حاكم بر جامعه را پذيرفت؛ بايد پذيرفت كه كتابهاي درسي در جاي جاي اين كشور و در همه شهرها و روستاها يكي است. شيوه تدريس آموزگاران يكي است، راه و روش تعليم و تربيت يكي است و اگر ما فرزندانمان را ساعي و كوشا بار بياوريم بيشك با همين امكانات موجود ميتوانند راه خوشبختي خود را پيدا كنند.
در مقابل اگر در شيوههاي تدريس بسياري از مدارس غيرانتفاعي و خصوصي كمي درنگ كنيم، اين واقعيت استنباط ميشود كه در اين مدارس كه گاهي بايد يك ميليون، دو ميليون و چند ميليون پول شهريه پرداخت كرد، فشارهاي مضاعفي به دانشآموزان وارد ميآيد. آنها بايد كلاس اضافه را تحمل كنند. همين طور آزمونهاي اضافه، تستهاي اضافه، معلمهاي اضافه و اين همه تلاش مضاعف براي انساني كه در مراحل ابتدايي زندگي خود قرار دارد، مخرب است.
سؤال بعدي كه بايد مورد عنايت خانوادهها باشد اين است كه آيا آدمهايي كه جامعه ما را تغيير ميدهند، آدمهايي هستند كه بهترين و بالاترين نمرهها را گرفتهاند؟ آيا اين آدمها هميشه شاگرد اول بودهاند و در معروفترين مدارس درس خواندهاند؟ آيا والدين اين آدمها اين همه براي تحصيل آنها هزينه كردهاند؟ جواب اين سؤالها مسلماً منفي است.
بنابراين آنچه بايد مورد توجه ما به عنوان والدين قرار بگيرد، اين است كه سعي كنيم فرزنداني درستكار، وفادار، راستگو و مؤمن بار بياوريم. چنين فرزنداني ميتوانند بهترينها را براي خود رقم بزنند و در آينده جامعه ما ميتواند به چنين فرزنداني تكيه كند.
* جامعه شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعي