جوان آنلاین: محمد نیرو، متولد ۱۳۵۰، ۳۴ سال است که معلمی میکند، او در این مدت به عنوان معلم ریاضیات در مقطع متوسطه اول و دوم فعالیت کردهاست. در حال حاضر هم استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات است و با دانشجویان رشتههای علوم تربیتی سروکار دارد. هر چند رؤیای مهندسشدن را در سر داشت و در رشته مهندسی برق و سپس مهندسی صنایع در دانشگاه امیرکبیر وارد شد، اما به دلیل علاقهاش به شغل معلمی برای ادامه تحصیل، رشته علوم تربیتی را انتخاب کرد و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت آموزشی و در ادامه، با کسب دکتری در رشته برنامهریزی درسی، تحصیلاتش را به پایان رساند. خیلیها او را به نام «آقا معلم» میشناسند، کسی که هم در مدرسه و هم در دانشگاه توانسته کارهای شاخصی انجام دهد و با دانش خود، تلنگری به مدیران آموزش و پرورش بزند که این مسیری که میروند، بیراهه است و باید آن را تغییر دهند. «جوان» در رابطه با شغل معلمی و الزاماتی که برای بهبود نظام آموزشی کشور نیاز است با ایشان گفتگو کردهاست.
چه اتفاقی افتاد که خواستید یک معلم ریاضی اثرگذار باشید؟
در دوران دانشآموزیام به خصوص در مقطع دبیرستان، متأثر از سه نفر از معلمانم بودم، به گونهای آنها ذوق و شوق معلمی و اثرگذاری از این طریق را در من شکل دادند. آن سه معلم باعث شدند سطح یادگیری و توفیق تحصیلی من در آن سالها به طور معنادار و چشمگیری ارتقا پیدا کند، تا جایی که توانستم با رتبه ۳۱ کنکور سراسری در سال ۶۸ وارد دانشگاه شوم. افزون بر آن، این معلمان نقش بسیار ویژهای در تربیت دینی من داشتند و شخصیت من را شکل دادند، علاقهمندی به آن معلمان، علاقهمندی به معلمی را در من نهادینه کرد و از همان جا شوق به معلمی به واسطه نقش معجزهگونه آنها در تحول و تکوین شخصیتم، سبب شد به این شغل علاقه پیدا کنم. ابتدا کارم را با معلمی دینی آغاز کردم، اما چند صباحی بیشتر طول نکشید و به عنوان معلم ریاضیات مشغول به کار شدم و خواستم جریان تربیت را در مجرای غیرمستقیم و اثرگذار درس اختصاصی دنبال کنم. گمان میکردم که، چون دانش ریاضیات و علاقه به معلمی دارم، همین برایم کافی است. شیوه تدریس من، شیوه تدریس معلمانم در دوران تحصیل خودم بود، یعنی معلممحوری و تدریس به صورت سخنرانی، اما هنگامی که با ادبیات تعلیم و تربیت آشنا شدم، دیدم غیر این دو عامل، نیازمند یکسری آموختهها و تخصص در حیطه تعلیم و تربیت و فرایند یاددهی- یادگیری هستم، به همین دلیل رشته علوم تربیتی را در مقطع کارشناسی ارشد پشت سر گذاشتم و پایاننامه را براساس روشهای نوین تدریس با تکیه بر هوشهای چندگانه آماده کردم. بعد از آن دیدم که کلاسهای درس من متحول شدهاست. در ادامه وقتی وارد دوره دکتری شدم و نظریات جدید از جمله یادگیری مشارکتی را پیش بردم، شاهد تغییرات بیشتری در کلاسهایم بودم، روش یادگیری آسان، عمیق، لذتبخش و همچنین ماندگار. آن موقع بود که حسرت خوردم چرا ۲۳ سال از معلمی من با ندانستن این نکات سپری شد وای کاش با این نکات زودتر آشنا میشدم و آنها را به کار میبردم. در قدم بعدی سعی کردم تا کلاسهای درس را مستند و در قالب وبلاگ آنها را گزارش کنم. میخواستم تجربهای که کسب کردهام را در اختیار بقیه معلمان قرار دهم. این وبلاگ فرصتی را ایجاد کرد که گستره ارتباطم با معلمان افزایش یابد و چند هزار معلم و استاد دانشگاه از این تجربیات برخوردار شوند و انگیزه بگیرند.
با این تفاسیر شما نقش معلمی را فراتر از کلاس درس و ساعات آموزشی میدانید. به نظرتان یک معلم چه ویژگیهایی باید داشتهباشد؟
من معلم را نقش حیاتبخش علمی و معنوی میدانم. باورم این است که هیچ جامعهای فراتر از اندیشههای معلمانش رشد نمیکند و سعادت، صلاح و فلاح جامعه در گروی نظام آموزش کشور است. بدون شک پرچمداران، علمداران، پیشروان و پیشگامان جریان آموزش، معلمان هستند؛ البته معلم در معنای عام. حال ممکن است یک معلم در دانشگاه یا حوزه باشد یا در کانون فرهنگی مسجد. این معلم با چهار خصیصه علم، هنر، عشق و خلاقیت میتواند بسیار اثرگذار، ماندگار، سرنوشتساز و پرفروغ شود و برای دانشآموزان بدرخشد و نقشآفرینی ویژه داشتهباشد. در صورتی که میشود در نقطهای دیگر، فارغ و عاری از اینها باشد و رسالتش را بر دوش خودش احساس نکند، آن وقت است که ذهن و ضمیر دانشآموزان ما خاموش خواهد شد.
چرا جایگاه معلمی را برای انتقال تلاشها و تجربیاتتان انتخاب کردید؟
رسالت خودم را در این دیده و میبینم. اینکه آنچه خدای متعال از تجربه و دانش تخصصی حیطه تعلیم و تربیت، روزیام قرار داده را تا حد ممکن نشر بدهم. من معلمی نمیکنم که زندگی کنم، بلکه زندگی میکنم که معلمی کنم. من فقط زندگی معلمی خودم را میکردم و میکنم؛ «بیقیمتم و جز تو خریدار ندارم، گیرم نخرندم به کسی کار ندارم». در این مدت، در فرایند جایزه معلم، یک اتفاق مبارک و میمون افتاد؛ اینکه من در جوار معلمانی قرار گرفتم که بسیار عاشق هستند. «یکی قطره باران ز ابری چکید، خجل شد چو پهنای دریا بدید. جایی که دریاست من کیستم، حقا که او هست من نیستم». یک وقتها میگفتم ۳۴ سال است معلم هستم، اما الان میبینم معلمانی هستند که عاشقانه و بالغ بر ۴۵ سال معلمی میکنند، بنابراین فرصت خیلی خوبی ایجاد شد تا احساس کنم تنها نیستم و عدهای دیگر نیز عاشق کارشان هستند و نقش ویژهای را در این حوزه ایفا میکنند.
شما در حال حاضر استاد دانشگاه و استاد برخی از معلمان آینده هستید. وضعیت معلمی را در کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
معلمان را در چند گروه در ذهنم ترسیم میکنم. گروهی از آنها، شغل معلمی را عاشقانه و باانگیزه تمام برگزیدند و به نقشآفرینی خودشان از این منظر ایمان دارند، بنابراین، پای تربیت بچهها تمامقد ایستادهاند. معلمانی که حتی ما نیز در دوران تحصیلمان دیدهایم، اما متأسفانه فراوانیشان زیاد نبودهاست. الان هم فکر نمیکنم تعدادشان زیاد شدهباشد، حتی به مراتب جایشان نسبت به قبل خالیتر و تعدادشان محدودتر شدهاست. البته ناگفته نماند که این گروه قلیل، تأثیر شگرفی در کلاس درس، مدرسه و جامعه ایجاد میکنند و تأثیر بسزایی دارند. شبیه به همان سه معلمی که خودم در دوران تحصیل داشتم و مرا به این سمت و سویی که حالا هستم، سوق دادهاند؛ اینکه عملاً در مسیر آنها پا بگذارم و بیش از سه دهه از کسوت معلمی، مفتخر به این جایگاه باشم. چنین معلمانی، افرادی هستند که تربیت بچهها را مقدم بر محتوای کتب درسی میدانند، آنها خودشان تربیت شده و مهذب هستند و در تربیت و تزکیه بچهها، قدمهای مهمی برمیدارند، پرفروغ هستند، بیبدیل هستند، امیدوارم که خدا نسلشان را زیاد کند. گروه دیگری از معلمان نیز هستند که با انگیزه در مدرسه حضور پیدا کردند، اما شرایط به گونهای رقم خورده که در فضاهای رؤیایی خودشان نمیتوانند نقشآفرین باشند و در بدنه گستردهتر جامعه تعلیم و تربیت که در آن نوآوری و نشاط نیست، نتوانستهاند آنطور که باید و شاید عمل کنند.
منظورتان چه شرایطی است؟
شرایط نامطلوبی که بخشی از آن به خاطر ساختار ناکارآمد داخل سازمان آموزش و پرورش است و بخشی دیگر مربوط به فضاهای حاکم بر شرایط معیشتی یا جایگاه معلمین یا فضاهای اجتماعی و اقتصادی آنها میشود، که معلمان را گاه دچار روزمرگی، سرخوردگی و یکنواختی کردهاست.
شما بیشتر با کدام گروه از معلمان سروکار دارید؟
از آنجایی که من هیچگاه استخدام رسمی آموزش و پرورش نبودهام و اغلب به صورت حقالتدریس و در مدارس غیردولتی حضور داشتهام، معمولاً به خواست معلمان مناطق و شهرهایی که طالب یادگیری هستند، دعوت میشوم که آنها هم معلمان تغییرپذیر، جویای یادگیری و انگیزهمند هستند و میخواهند کلاسهای درسشان را متحول کنند.
ما میدانیم که عمده مسائل دانشآموزان در مدرسه و با کمک معلمان قابلحل است و آیندهسازان کشور در همین کلاسهای درس رشد و پیشرفت میکنند. مثل خود شما که در همین کلاسهای درس توسط معلمان شایسته رشد کردید و به سمت مثبت پیش رفتید. این را میدانیم، اما چرا کاری انجام نمیدهیم؟ ایراد کار کجاست؟
این موضوع باید به طور اساسی و جدی آسیبشناسی شود. در عرصه تربیت معلم، آنها که از مسیر دانشگاه فرهنگیان یا دانشگاه تعلیم دبیر شهید رجایی وارد این شغل میشوند باید از معلمان و استادان مؤثر، آموزش و الگو ببینند. منظورم آموزش دیدن صرفاً از یک عضو هیئت علمی نیست، نه! منظورم کسی است که چراغ راه در عمل باشد و این حس را به دانشجومعلم بدهد که کارآمد است. اگر مدرس، حلاوت معلمی را چشیدهباشد و بتواند آن را به خوبی منتقل کند و قدم به قدم همراه دانشجو معلم باشد، یک نقطه آغاز خوبی میشود. متأسفانه شاهد معلمانی هستیم که این دورهها را نمیگذرانند و راهی کلاسهای درس میشوند. آموزش و پرورش هم گاه برای اینکه کلاسها خالی نماند، ناچار از افراد مختلف که گاهی خیلی از آنها شأن معلمی ندارند استفاده میکند.
به نظر من، یک معلم باید به خودش ببالد و به این انتخابش افتخار کند و بر این باور صحه بگذارد که برگزیده شده تا در این جایگاه حاضر باشد و این مدال افتخار، روزیاش شدهاست، اما متأسفانه تعداد کمی از این فارغالتحصیلان، چنین مفتخر و با اشتیاق هستند و با انگیزه به کلاس درس میروند. در صورتی که فراوانی این افراد در نظام آموزشی بسیار مهم است.
شاهد آن هستم که بیتجربگی تعدادی از اعضای هیئت علمی در دانشگاهها مشکلاتی را در این زمینه ایجاد کردهاست؛ مثلاً در دانشگاهی که با جامعه گروه علوم تربیتی، کم و بیش سروکار دارم، درصد کمی از آنها که قرار است نقش معلمپروری را داشته باشند، خودشان کلاس درس مدرسه را تجربه کرده یا تجربه میکنند! یادم میآید زمانی که دانشجوی علوم تربیتی بودم، برایم ملموس بود که استاد محترم ما هم از این ناتوانی برخوردار بود. او روشهای تدریس را کاملاً به شیوه سنتی و ناکارآمد تدریس میکرد که نقض غرض بود. در صورتی که اگر کسی، دانش و تجربه را به مثابه دو پا برای حرکت در کنار هم پیش ببرد و تجربه زیسته خودش را که با دانش، اندوخته و فربه شده مثال و مصداق در کلاس درس قرار بدهد، حرفهایش باورپذیر و کاربردی میشود و بدون شک به دل مخاطب مینشیند و انگیزهبخش میشود؛ همانگونه که گفته شده: «کرمداران عالم را درم نیست، درمداران عالم را کرم نیست»
معلمان در بسیاری از این نشستهایی که داشتیم میگویند: حرفهای مدرسی که عضو هیئت علمی است، کتابی است و اصلاً در فضای مدرسه قابل پیادهسازی نیست، از آن طرف برخی از اعضای هیئت علمی هم میگویند که معلمان دانش بالا و انگیزه کافی ندارند! در نتیجه هیچکدام از آنها حرف یکدیگر را نمیپذیرند و این مسئله، نتیجه خوبی به دنبال ندارد، مگر اینکه کسی حلقه واسطه باشد.
پیشتر پیشکسوتانی در جامعه تعلیم و تربیت ما بودند (که الان جایشان خالی است)، آنها میتوانند الگوهای عینی و عملی در این زمینه باشند. آن وقت بسیاری از باورها احیا میشود. اما به غیر از اینها ایراد دیگری نیز وجود دارد و آن هم تنزل شأن و جایگاه معلمی است و همچنین دغدغههایی که آنها دارند؛ مثل دغدغه معیشتی که مجالی برای خلاقیت برایشان باقی نمیگذارد، این نیازهای اولیه و بحقشان است، بنابراین اگر رفع شود، گام مهمی در جهت کیفیتبخشی آموزش در کشور برداشته میشود.
همینطور است، اگر شأن و جایگاه معلمان ارتقا پیدا کند بدون شک افراد توانمندتری نیز به سمت این شغل میآیند، نه اینکه بالاترین رتبهها سراغ مشاغل دیگری باشند و مابقی آنها که ببینند شغلی برایشان نیست، شغل معلمی را انتخاب کنند.
حرمت امامزاده را متولی باید نگه دارد. حتماً طلایهداران مسیرهای سیاستگذاری جامعه باید به این مسئله توجه کنند، بلکه اتفاقات خوبی رقم بخورد. سال گذشته جشنواره مردمی «جایزه معلم» برای اولینبار برگزار شد و به دنبال ارتقا و بازیابی جایگاه معلمان بوده و هست. برای همین خیلی اوقات امید من برای تحول از پایین به سمت بالا خیلی بیشتر از برعکس آن است.
در آغاز جوانی و دوران کمتجربگی، مدام این سؤال در ذهنم میچرخید که «چه باید کرد؟»، اما مدتی گذشت و با خودم گفتم: «چه میتوان کرد؟» الان میگویم: «چه میتوانم بکنم؟». الان دیگر نگاه من، نگاه جزیرههای آباد است و اینگونه به خودم نهیب میزنم که «تو به عنوان معلم، ۳۰ تا ۴۰ دانشآموز یا دانشجو داری و مسئولیت آنها را برعهده گرفتهای، پس سعی کن بهترین شیوه کلاسداری و تدریس را فراهم کنی چراکه حق آنهاست» اگر همه به این تفکر و اندیشه برسند، جزایر زیادی آباد میشود در نهایت هر کدامشان یکدیگر را پیدا میکنند، با هم ارتباط میگیرند، همافزا میشوند و یک سرزمین آباد را تشکیل میدهند.
به نظر من، معلم اگر واقعاً متعهدانه پای مسئولیتش بایستد، ممکن است در عموم، جایگاه و شأن نداشته باشد، اما وقتی حرمت این جایگاه را در خودش حفظ کردهباشد، به مرور جایگاه و شأنی که باید را به دست میآورد. البته عوامل مختلف دیگری نیز در این مسئله دخیل هستند و نباید از آنها صرفنظر کرد، اما من اختیار هیچ کدام آنها را ندارم، پس باید بخشی را که در حوزه اختیاراتم است، به درستی انجام دهم.
سالهاست تجارب معلمیتان را به اشتراک میگذارید، چرا این کار را کردید و چه بازخوردی گرفتید؟
در دهه ۹۰ و بعد از اینکه تجاربی را کسب کردم، آنها را در فضای وبلاگ به اشتراک گذاشتم. این تجارب به صورت یادداشتی با عنوان یادداشتهای آقا معلم منتشر میشد که تعدادش به بیش از هزار پست از تجارب لحظه به لحظه در کلاسهای درس بود. به مرور زمان یک شبکهسازی انجام شد که اعضای آن، معلمان سراسر کشور بودند، آنها نظر میگذاشتند و بازخورد میدادند، این بازخوردها مرا بیشتر تشویق میکرد. جا دارد از یکی از اساتیدم دکتر محمد عطاران که بازنشسته شدند تشکر ویژه کنم، ایشان موجب انگیزهبخشی من شد و تشویقم میکرد تجاربم را یادداشت کنم. یادداشتهایی که به قدری غنی شد که بعدها رساله دکترایم را از آن نوشتم و از آنجایی که حالت روایتگونه و داستانگونه داشت، بسیار دلنشین و لذتبخش شده بود. به علاوه اینکه این تجربهنگاریها باعث شد از من دعوت شود تا در کارگاهها حاضر شوم و آنها را به دیگران منتقل کنم تا برایشان انگیزهبخش شود. اکنون هم این مسیر را از شبکههای اجتماعی و سایت آموزشپژوهی دنبال میکنم. همانطور که پیشتر گفتم، خیلی امیدی به تحولآفرینی در آموزش و پرورش از بالا به پایین ندارم، اما ممکن است این اتفاق از پایین به بالا بیفتد. به عنوان فردی که بیش از سه دهه در کف کلاسهای درس دانش و تجربه معلمی را فراگرفته و آنها را به اشتراک گذاشته است، میگویم که از امثال بنده آنچه میماند همین است. بدون شک باور و علاقهمندی من به معلمی بیش از گذشته شدهاست. آن موقع جوان و خام بودم و الان خداوند پختگی را در من قرار دادهاست. این تجربهنگاری، کار من را گسترده کرد به آن تعمیق بخشید. ناگفته نماند بعد از آشنایی من با دانش آکادمیک تعلیم و تربیت و ارتباط با چند استاد شاخص، علاقه من به معلمی ریشه دواند.
ممنون از توضیحات خوب شما. در پایان اگر نکتهای باقی مانده که قصد دارید دربارهاش صحبت کنید بفرمایید.
میخواهم درباره برنامه درسی پنهان که حتی از برنامه رسمی آموزش و مطالب قصدشده در کتب درسی هم اثرگذارتر است، بگویم.
اگر برگردیم به دوران تحصیل و مدرسه، درابتدا اولین خاطرات و اثرگذارترین تجربه در مدرسه به چه چیزی برمیگردد؟ بدون شک احتمالاً رفتار یک معلم که خیلی مثبت یا خیلی منفی بودهاست. شاید خیلی باید فکر کنید تا از محتویات درسی آن معلم، چیزی به ذهنتان برسد، اما نوع تعامل و نوع برخورد و نوع تشویق و تنبیه او در ذهنتان ماندگار شدهاست. البته این برنامه درسی پنهان، ابعاد گوناگون دارد که در یک ارائه به طور کامل به آن پرداختهام. در واقع برنامه درسی پنهان، تجربههایی قصد نشدهاست که بچهها با آن مواجه میشوند و در بطن و متن تجربهها قرار دارند، اما متأسفانه این وجه، مغفول مانده و کمتر در برنامه درسی رسمی و دورههای آموزشی معلمان از آن یاد میکنیم. بنابراین ضروری است که در نظام آموزشی کشور به این موضوع اهمیت ویژهای دادهشود تا وضعیت آموزش و پرورش کشور بهبود یابد.