جوان آنلاین: دیدگاه سوم هم این است که غزه تحت کنترل بین المللی قرار گیرد واسرائیل قبلا چنین ایدهای را منتفی اعلام کرده است. اما غیر از موارد یاد شده، دلیل مهمتری وجود دارد که نشان میدهد راهحلهای یاد شده محکوم به شکست هستند و آن در این خلاصه میشود: همه آن راهکارها به غزه در قالب نقطهای منزوی نگاه میکنند. طبق این تفکر، فقط زمانی که حماس از بین برد و به این پرسش که چه کسی بر غزه حکومت میکند هم پاسخ داده شود، میتوان به وضعیت قبلی بازگشت. هر دو مورد اساساً ناقص هستند و هرگونه سیاست مبتنی بر آنها منجر به فاجعه خواهد شد.
برای درک دامنه واقعی مشکل، ابتدا لازم است بدانیم که درگیری کنونی با حمله حماس در ۷ اکتبر آغاز نشد و تنها محدود به غزه نیست. اگرچه مسئله فلسطین از سال ۱۹۴۸ آغاز میشود که در آن حدود ۷۵۰ هزار نفر از خانههای خود آواره شدند، بهترین نقطه شروع برای بحران امروز، جنگ ۱۹۶۷ است. این درگیری اشغال غزه، کرانه باختری و بیت المقدس شرقی اسرائیل را به دنبال داشت و تخمین زده میشود که ۳۰۰ هزار مهاجر فلسطینی جدید و آغاز دههها تلاش برای پایان دادن به اشغالگری و ایجاد آیندهای پایدار برای فلسطینیان را رقم زد. اولین تلاش برای تغییر این وضعیت، قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل بود که در نوامبر ۱۹۶۷ به تصویب رسید. اگرچه این قطعنامه به «غیرقابل قبول بودن تصاحب سرزمین از طریق جنگ» اشاره میکرد و قرار بود غزه به کنترل مصر و کرانه باختری به کنترل اردن بازگردد. اما این قطعنامه چارچوب زمانی برای پایان دادن به اشغال را مشخص نکرد. همچنین، مذاکرات غیرمستقیم بین طرفهای اردنی، مصری و اسرائیلی با میانجیگری سازمان ملل انجام شد که نتیجهای نداشت. در تمام سالهای گذشته، اگرچه دلایل زیادی درباره شکست مذاکرات وجود دارد، اما کاستیهای بزرگتری که در بیشتر آنها مشترک بود را نباید نادیده گرفت: این راهکارها تقریباً همیشه جامع نبودند ودر ابتدا پایان روند را مشخص نمیکردند. ضمن اینکه از سازو کار نظارتی معتبر برای اطمینان از اینکه طرفین به تعهدات خود در مسیر حل و فصل دائمی عمل میکنند، برخوردار نبودند. علاوه بر اینها، در موارد متعدد، مذاکرات بر سر این که پایان روند چه باید باشد به جای مراحل مورد نیاز برای رسیدن به هدف، باعث شد که تلاشها نتیجهای به دنبال نداشته باشد.
بیم از آرای بالای حماس
طی این سالها، اسرائیل توانسته است به فعالیت شهرکسازیها - که بر اساس قوانین بینالمللی غیرقانونی است- در کرانه باختری و بیتالمقدس شرقی (و تا سال ۲۰۰۵ در غزه) ادامه دهد. اسرائیل سرزمینهای فلسطینی را در اختیار گرفته است. از زمان امضای توافقنامه اسلو، جمعیت شهرک نشینان اسرائیلی از حدود ۲۵۰ هزار نفر به بیش از ۷۵۰ هزار نفر افزایش یافته است که تقریباً یک چهارم جمعیت کل کرانه باختری و شرق بیت المقدس است. دولت راستگرای کنونی اسرائیل بارها و علناً اعلام کرده است که هیچ قصدی برای پایان دادن به اشغالگری یا کمک به تشکیل کشور فلسطینی ندارد؛ و اگرچه درست است که اکثریت اسرائیلیها دولت فعلی را مسئول نقصهای امنیتی در ۷ اکتبر میدانند و نظرسنجیها هم نشان میدهد که اگر انتخابات جدید فردا برگزار شود، مخالفان به راحتی پیروز خواهند شد، اما شکاف عمومی در اسرائیل، امروز دیگر مثل دهههای قبل، بین اردوگاههای طرفدار صلح و ضد صلح نیست.
بلکه صرفاً بین اردوگاههای طرفدار و مخالف نتانیاهو است. در همین حال، تشکیلات خودگردان فلسطین نیز بخش زیادی از اعتبار و مشروعیت خود را از دست داده است. تشکیلات، از سال ۲۰۰۶ تاکنون انتخاباتی برگزار نکرده است و میزان محبوبیت آن حتی قبل از ۷ اکتبر بسیار پایین بود. در یک نظرسنجی که در جریان آتش بس کوتاه غزه در اواخر نوامبر انجام شد، مرکز فلسطین برای تحقیقات سیاست و بررسی نشان داد که ۸۸ درصد از فلسطینیان در کرانه باختری و غزه خواهان استعفای محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین هستند و تنها هفت درصد از تشکیلات خودگردان تحت رهبری عباس میخواهند که بعد از جنگ، غزه را اداره کند. در این بین، هیچ طرفی نمیتواند ادعا کند که یک گروه سیاسی آنهم بدون انتخابات نمایندگی فلسطینیان را بر عهده بگیرد، اما تشکیلات خودگردان، اسرائیل و ایالات متحده تقریباً به طور قطع با برگزاری چنین انتخاباتی در کوتاهمدت مخالفت خواهند کرد. این موضوع از این جهت اهمیت دارد که حماس بنابر نظرسنجی ها، ممکن است آراء زیادی را به دست آورد. در حالی که همین نظرسنجی نشان میدهد که شخصیتهایی مانند مروان برغوثی از حمایت گستردهای در میان مردم فتح و حماس برخوردار هستند، اما در این مورد هم تردید وجود دارد که اسرائیل با آزادی او موافقت کند.
جامعه جهانی مسئولیت دارد
اما هرگونه تلاش برای انتقال انبوه فلسطینیان آسان نخواهد بود. اردن و مصر قبلاً توجه بینالمللی را به این سناریو جلب کردهاند، تا جایی که ایالات متحده و سایر کشورها علناً مخالفت شدید خود را نشان دادند. خود فلسطینیها نیز از تجربه سال ۱۹۴۸ و از همان زمانی که هرگز اجازه بازگشت به آنها داده نشد، درس گرفته اند و حالا علاقهای به ترک سرزمین خود ندارد. یک جایگزین سوم و محتملتر باقی میگذارد و آنهم ادامه اشغال اسرائیل، اما تحت شرایط ناپایدارتر است. نرخ زاد و ولد فلسطینیها بیشتر از اسرائیلیهای یهودی است و مطالبات آنها برای حقوق برابر با اسرائیلیها با شدت بیشتری پیگیری میشود. پس از آن، درگیری میتواند خشنتر شود. بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات سیاست و نظرسنجی فلسطین، ۶۳ درصد فلسطینیان امروز میگویند که از مقاومت مسلحانه برای پایان دادن به اشغال حمایت میکنند. در واقع، چنین مقاومتی در ماههای قبل از ۷ اکتبر در کرانه باختری آغاز شده بود و جوانان بدون اینکه رهبری داشته باشند، اسلحه به دست گرفتند و به سوی اسرائیلیها تیراندازی کردند.
علاوه بر این، اگر اسرائیل ادامه اشغال را انتخاب کند، چالش اسرائیل فقط داخلی نخواهد بود. تل آویو همچنین با نسل جوان نوظهوری در ایالات متحده و بسیاری دیگر از کشورهای غربی مواجه است که نشان داده است بسیار بیشتر از پیشینیان خود از فلسطینیان و موضوع حقوق برابر حمایت میکند. همانطور که این نسل به قدرت میرسد، جهان به طور فزایندهای ازاشغالگری اسرائیل انتقاد میکند و تمرکز از تعریف یک صلح موهوم، به مقابله با مشکل بیعدالتی عمیق در سرزمینهای اشغالی تغییر میکند؛ که به احتمال زیاد اسرائیل را به شکل چشمگیری در صحنه جهانی منزوی خواهد کرد. این همان نقطهای است که احتمالا ادامه وضعیت موجود امکان پذیر نخواهد بود و جامعه بینالملل قطعاً تا حدی مقصر تمام خشونتهایی است که امروز در حال وقوع است. در واقع، رهبران غربی و همچنین دولتهای منطقه با کنار گذاشتن هرگونه تلاش جدی برای رسیدگی به علل اصلی درگیری در سالهای اخیر، به ایجاد وضعیت غیرقابل دفاعی کنونی دامن زده اند. به زودی، دیگر مسئله اشغال فلسطین مطرح نیست بلکه مسئله دشوارتر آپارتاید آشکار خواهد بود.
فارن افرز