جوان آنلاین: کم نیستند سریالهایی که این روزها در پلتفرمهایی عرضه میشوند که بخش قابل توجهی از آنها در ژانر معمایی- جنایی ساخته شدهاند، این میل زیاد به ساختهشدن چنین سریالهایی قطعاً به دلیل علاقه مخاطب است.
مازیار میری در ساختههای سینماییاش و سریالهایی که برای تلویزیون و شبکه خانگی ساخته ثابت کرده است تمرکز روی طرح آسیبهای اجتماعی دارد. او با توجه به حفظ بافت ژانریاش نگاه خاصی به بحرانهایی دارد که کمتر کسی شاید به آن بپردازد، اما درباره سریال شریک جرم تازهترین ساخته میری که چهار قسمت از آن پخش شده است، احساس میشود قصهای کلیشهای دارد و این میتواند به دلیل نوع پرداخت قصه باشد که انگار در یک خط صاف جلو میرود، اما این جلورفتن باعث انسجام و شکلگیری درام نشده است. درامهای جنایی باید در یک بستر خاص قصهگویی کنند و شخصیتهای آن به گونهای تدریجی معرفی شوند، اما در شریک جرمانگار میری این تدریجیبودن را با کشدادن اشتباه گرفته است، به همین دلیل در چهار قسمت پخش شده همچنان گرهافکنی که بتواند درخور ژانر باشد، پدید نیامده است به جز موقعیتهای مقطعی که احساسگرایی است و نمیتواند گرهی به وجود بیاورد. به طور مثال در قسمت اول فضایی که با کشته شدن ندا و محسن شکل میگیرد، اساساً مخاطب را سردرگم میکند چراکه نه ایجاد تعلیق میکند و نه میتواند ایجاد یک بحران کند، به این دلیل که دیالوگهایی که میان ندا و محسن شکل میگیرد، برای مخاطب غریب به نظر میرسد.
از سوی دیگر حالا میترا به دنبال این پرونده است تا ثابت کند ندا پاک بوده و مرتکب هیچ خیانتی نشده است، این گونه از ساختارها نیازمند مختصات خاصی هستند؛ مختصاتی که سریال را با سیاهنماییهای مرسوم پیوند نزند، اما شریک جرم سیاهنمایی هم میکند که میری نتوانسته است از آن فاصله بگیرد، اضافه کنید که در همین چهار قسمت خردهپیرنگها آنقدر پررنگ هستند که مانع شکلگیری جریانات اصلی قصه شدهاند.
امیر عربی به عنوان فیلمنامهنویس عادت دارد گرههای اصلی را در لایههای زیرین ژانری پنهان کند و این باعث شده است خط روایی با کلیشههای مرسوم پیوند بخورد. مانند اینکه خانم وکیل برای واکاوی زندگی ندا و اینکه او ثابت کند ندا مرتکب خیانت نشده به جاهایی میرسد که اساساً کلیشه است. با اینکه این موضوع میتواند واقعیت داشته باشد، اما قبل از شریک جرم در سریال و فیلمهای دیگر کار شده است؛ اینکه یکسری آدمها برای رسیدن به پول بیشتر از دختران و زنان سوءاستفاده میکنند. این بهرهگیری اگر قرار باشد با چارچوب جدیدی برای مخاطب ارائه شود، باید شیوه روایت آن بر اساس نکات جدیدی باشد که با جذابیت
درون ژانری همراه باشد، اما اینکه بر اساس همان کلیشههای مرسوم خانم وکیل و دستیارش وارد بحرانهایی شوند که بارها اینچنین بحرانها را با عناوین مختلف دیدهایم، این میتواند مخاطب را پس بزند. شریک جرم در شرایطی قرار دارد که فقط به دنبال ایجاد تعلیق است، اما این تعلیقها باید با یک انسجام روایی همراه باشد که نیست.
اساساً انتخاب سارا بهرامی برای نقش میترا کافی نیست چراکه کاریزماتیک یک وکیل خبره را ندارد، برای همین در بیشتر پلانها خیلی داد و فریاد میزند که مثلاً آدم مهم یا وکیل خبرهای است که اصلاً نیست.
شریک جرم در این چهار قسمت توانایی لازم را برای گسترش یک قصه جدید ندارد و اینکه در هر قسمت تعلیقهای بیحاصل و تعدد کاراکتر ایجاد شود، نمیتواند شکلگیری برای ایجاد ژانر جنایی یا معمایی یا هر چیز دیگر باشد و در بهترین حالت ممکن میتواند یک اثر سرگرمکننده باشد.