نویسنده: محمدجواد اخوان
نيمه شعبان در تقويم رسمي كشور به مناسبت ميلاد حضرت وليعصر (ارواحنافداه) بهعنوان روز جهاني مستضعفين نامگذاري شده است. بهواقع نيز مطابق آنچه در كلامالله مجيد وعده دادهشده است، با قيام جهاني آن حضرت، زمين به صاحبان واقعياش يعني مستضعفين به ارث خواهد رسيد. هرچند احقاق حقوق حقه مستضعفين تنها در سايه آن قيام لله رخ خواهد داد، اما اين بدان معنا نيست كه در دوران غيبت در اين جهت نبايد تلاش كرد.
در انقلاباسلامي، نيز اساس بر حمايت دولت و نظام از مستضعفان و محرومان بوده و رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي در تمامي عمر گرانمايه خود همواره بر رسيدگي به وضعيت مستضعفان و محرومان جامعه و رفع مشكلات آنان تأكيد داشتند و احقاق حقوق اين طبقه و برقراري عدالت اجتماعي از دغدغههاي هميشگي آن امام بزرگوار بود.
امام بارها تأكيد فرمودند: «گمان نميكنم عبادتي بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد.»همچنين امام راحل(ره) همواره از پابرهنهها و زاغهنشينان بهعنوان «ولينعمت» ياد ميكردند و خواهان خدمتگزاري بيشتر به آنها بودند. ايشان در سخناني نغز و زيبا در اينباره فرمودند: «به مستضعفان و مستمندان و زاغهنشينان كه ولينعمت ما هستند خدمت كنيد.»
رهبر معظم انقلاباسلامي حضرت امام خامنهاي نيز درباره نگاه امام و انقلاب به اين مقوله ميفرمايند: «امام طرفدار جدّي حمايت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابري اقتصادي را با شدّت و حدّت رد ميكرد؛ اشرافيگري را با تلخي رد ميكرد؛ بهمعناي واقعي كلمه امام طرفدار عدالت اجتماعي بود؛ طرفداري از مستضعفان شايد يكي از پرتكرارترين مطالبي است كه امام بزرگوار ما در بياناتشان گفتند؛ اين يكي از خطوط روشن امام است؛ اين يكي از اصول قطعي امام است، همه بايد تلاش كنند كه فقر را ريشهكن كنند؛ همه تلاش كنند كه محرومان را از محروميت بيرون بياورند و تا آنجايي كه در توان كشور است، به محرومان كمك كنند. از آنطرف به مسئولان كشور هشدار ميداد درباره خوي كاخنشيني - اين نكتهاي كه در قرآن هم آمده است: وَ سَكنتُم في مسكنِ الَّذينَ ظَلَموا - و همه را از خوي كاخنشيني بر حذر ميداشت، تأكيد مكرّر ميكرد بر اينكه به وفاداري طبقات ضعيف اعتماد كنيد؛ اين را امام مكرّر ميگفت كه اين كوخنشينانند، اين فقرايند، اين محروماناند كه اين صحنهها را با وجود محروميتها پركردهاند، اعتراض هم نميكنند، در ميدانهاي خطر هم حاضر ميشوند؛ [امّا] آنكساني كه برخورداريهاي بيشتري داشتند، در موارد مختلف اگر مشكلي پيش ميآمد، اتفاقاً آنها بيشتر ابراز نارضايي ميكردند. اين وفاداري طبقات متوسط مردم و طبقات محروم مردم، از نظر امام يك امر برجسته بود و اين را تأكيد ميكرد. بر مصرف درست بيتالمال تأكيد ميكرد، بر پرهيز كردن از اسراف تأكيد ميكرد. اين هم يكي از خطوط اساسي است. مسئله عدالت اجتماعي، طرفداري از محرومان و دوري از خوي اشرافيگري و خوي تجملگرايي و عمل در اين جهت.»
هرچند سياستهاي كلان انقلاباسلامي در جهت ولينعمت دانستن محرومان و توجه به مستضعفان بود، ولي در دهه دوم عمر انقلاب با روي كار آمدن دولت سازندگي، اين موضوع عملاً به حاشيه رفت و جاي خود را به تجملگرايي و رفاهطلبي براي اشراف و مترفين داد. حاكميت اين نگاه كه براي توسعه حتي ميتوان لايههايي از جامعه را زير غلتك توسعه له كرد يا تغيير عنوان «مستضعف» به آسيبپذير از رهاوردهاي اين دوره است.
با روي كار آمدن دولت يازدهم، شاهد موج دوم بيتوجهي به محرومان و مستضعفان هستيم. باآنكه آقاي روحاني در سال 1392 بخش عمدهاي از سبد رأي خود را از مناطق حاشيهنشين و روستايي بهدست آورد، عملاً اين قشر در برنامهريزيهاي كلان و اجرايي دولت در معرض بيتوجهي قرار گرفتند. نوع برخوردي كه وزير بهداشت با فرماندار منصوب دولت در يك شهرستان محروم ميكند، بهخوبي انعكاسدهنده واقعيت ماجرا است.
به نظر ميرسد خاستگاه اين نوع بيتوجهي به محرومين و مستضعفان را بايد در حاكميت «اشرافيت دولتي» و شكلگيري «دولت اشراف» جستوجو كرد. شكلگيري آفتي به نام «اشرافيت دولتي» و «دولت اشراف» كه شايد يكي از بزرگترين آسيبهاي جامعه امروز ما را رقمزده است، نشانههايي دارد كه از جمله آن «جدا شدن مسئولان از عامه مردم»، «پيگيري خواستههاي طبقه خاص و ممتاز»، «بيتوجهي به اقشار محروم و مستضعف»، «افتادن در ورطه مسابقه كسب ثروت» و نهايتاً «سبك زندگي تجملي، اشرافي و بهدوراز مردم مستضعف» برخي از علائم اين بيماري است. عجيب نيست كه در سالهاي اخير بيشتر مديران مناطق شمال تهران و بعضاً ويلانشيني در اطراف تهران را براي سكونت گزيدهاند، همزمان با مسئوليت دولتي، از ثروتاندوزي در كسبوكارهاي شخصي دست نكشيدهاند و فرصتهاي ويژهاي(!) براي آقازادههاي خود فراهم آوردهاند. نميتوان از مديري كه باوجود كهولت سن هموغم خود را معطوف به كسبوكار و شركتهاي خانوادگي واردات، برجسازي و... كرده است، انتظار توجه به معيشت جامعه داشت و نبايد توقع داشت كه مديري كه كالا و خودروي لوكس خارجي را مصرف ميكند، دغدغه بيكاري كارگر و مهندس جوان ايراني را داشته باشد.
لازمه مسابقه اشرافيت و تجمل، كسب هرچه بيشتر ثروت است و اينچنين است كه به خزانه بيتالمال مسلمين به چشم قلك شخصي نگريسته شده و به عناوين مضحكي همچون «حق اوقات فراغت فرزندان» و «پاداش شركت در هيئتمديره» و... به آن دستاندازي ميشود. عذر بدتر از گناه آن است كه اين حرامخواريها، قانوني شمردهشده و مسببان آن «ذخيره نظام(!)» معرفي ميشوند.
زماني كه فرهنگ و الگوي اشرافيت در نظام مديريتي كشور حاكم شود، اولاً مسابقه زراندوزي ميان دستاندركاران به راه ميافتد، ثانياً فرهنگ تكنوكراتيك ليبرال كه فساد را لازمه پيشرفت ميداند غلبه پيدا ميكند، مسئولان نسبت به اقشار مستضعف و محروم جامعه بيتفاوت ميشوند و نهايتاً طبقهاي از مديران اشرافي مسلك در مصدر امر قرار ميگيرند كه تنها منافع قشر خاصي از سرمايهسالاران و مرفهين بيدرد را پيگيري ميكنند. نمونه تام و تمام چنين ساختاري را در كشورهاي غربي داراي نظام سرمايهداري ميتوان ديد كه حاكميت يك درصد اشراف، 99درصد مابقي را به واكنش واميدارد.
چهار دهه پيش در اين كشور انقلابي رخ داد كه پيشبرنده اصلي آن مستضعفان بودند و نظام برخاسته از آن مردم را ولينعمت مديران ميانگاشت. اكنون اشرافيت دولتي و دولت اشراف به مردم، تفرعنآميز مينگرند و خزانه بيتالمال مسلمين را تأمينكننده «هزينههاي اوقات فراغت فرزندان خود» ميانگارند. اكنون فرياد تظلم خواهي مستضعفان و محرومان در هياهوي تجملات اشراف دولتي شنيده نميشود. اعتراضاتي كه در معدن گلستان يا روز كارگر مشاهده شد، تنها مصاديقي كوچك از اين فرياد مظلوماني است كه صاحبان اصلي انقلاباند، اما در سفرهاي كه در اختيار دولت اشراف و اشرافيت دولتي است، جايي ندارند. اينك نياز است كه «انقلاب»ي ديگر در نظام خدمترساني كشور رخ دهد تا بهجاي توجه به اشراف دولتي، مستضعفان و محرومان را در جايگاه ولينعمت دولت قرار دهد.