
اسكان چند ميليون زائر اربعين در كجا ممكن است؟ نجف اشرف و كربلاي معلي چند هتل دو طبقه باقيمانده از پنج، شش دهه پيش دارند و چند هتل نوساز هم به چشم ميخورد كه گفته ميشود متعلق به كويتيها و ديگران است. اصل قضيه هم اينجاست كه زيارت اربعين با اسكان متمركز در شهر و هتل ممكن نيست و بيشتر زائران در بيشتر اوقات در جاده و راه و گذراند.
پس بايد براي زائران در جادهها و در مسير نجف به كربلا فكري كرد. بيشتر اين فكرها را خود مردم خونگرم عراق كردهاند، با موكبهايي كه چه به صورت چادر و چه به شكل ساختمانهاي ساده بنا كردهاند و در بيشتر جاها به گرمي از زائر پذيرايي ميكنند. چه بسا دست زائران را ميگيرند و به موكب خود ميبرند. بسيار ديده شده كه پاي زائر را ميشورند. در چند صد متر به حرم سيدالشهدا شخصا ديدم كه با دستگاه ماساژ، زائر را از خستگي در ميآورند.
هيچ چيز كه در موكب يافت نشود، چاي عراقي روبه راه است. يك استكان كمرباريك كه دوسوم آن را شكر ميريزند و با چاي غليظي پر ميكنند. شايد برخيها چشمشان كه به نحوه شست و شوي استكانها بيفتد، از چاي صرف نظر كنند، چون بيشتر جاها استكانها را فقط در يك تشت آب چرخي ميدهند اما ليوان يك بار مصرف هم بود كه يك بار من را نيز مشتري چاي عراقي كرد.
امسال گويا جمعيت زائر، موكب داران عراقي را هم غافلگير كرده بود.
در مسير نجف به كربلا كه يك بار براي سركشي از نوع خبرنگاري رفتم، موكب خالي نديدم. بسياري از مردم كنار جاده و در شرايط سخت ميخوابيدند. هوا نيز شبها سرد ميشد ولي خستگي مفرط راهپيمايي، فرصت بيداري و توجه به سرما و جاي خواب را از زائران ميگرفت.
يكي از موكبهاي جديد و قابل توجه را ستاد بازسازي عتبات عاليات به تازگي بناكرده بود، فكر كنم در نزديكي عمود 220 بود. عمود به تيرهاي چراغ برقي ميگويند كه از نجف تا كربلا شماره گذاري شده و 1452 عدد است و فاصله آنها حدود 50 متر است كه ضرب اين دو رقم فاصله حدودا 73 كيلومتري نجف تا كربلا را به دست ميدهد.
براي موكب امام رضا سرويس بهداشتي هم ساخته شده بود كه چون راه اندازي آن چند روز ديگر كار داشت، در اختيار زائران قرار گرفته بود تا بخوابند. اين محل نسبت به كنار جاده يا مكانهاي پر نور و پر سروصدا، VIP به حساب ميآمد و كاملاً پر شده بود. به هر حال هتلهاي كنار جاده از همه پر ستارهتر بود، نه چهار ستاره يا پنجستاره. اصلا نميشد ستاره هايش را شمرد، آنجا وقتي از اين دنده به آن دنده ميشدي تا اثر سنگ و كلوخ جاده را بر پهلوهايت بياثر كني، ناگهان نگاهت به يك آسمان پر از ستاره ميافتاد و با خود احساس «هتل بينهايت ستاره» ميكردي! نميدانم اين سخن من را چقدر ميپسنديد ولي به عنوان كسي كه حج تمتع را نيز به جا آورده ام و يكرنگي و بيريايي آن مكان را نيز در سفرنامه به روزي كه سال 88 در روزنامه ايران چاپ ميشد، ستوده بودم، ادعا ميكنم كه اين يكرنگي و بيادعايي را عميقتر و خالصانهتر ديديم. در حج تمتع اگر احساسي به قلبت بگذرد كه چرا مثل بقيه شده ام و جاي من لابهلاي مردم است، حج را خراب كردهاي. اينجا اما نه عرفات بود، نه مزدلفه، نه مني فقط جايي بود كه با همه ايمانت آمده بودي!