
30 ژوئن 2012 سرانجام مصر اولين رئيسجمهور بعد از مبارك را شناخت. محمد مرسي از حزب عدالت و آزادي برآمده از جريان اخوانالمسلمين توانست با پيروزي بر احمد شفيق آخرين نخستوزير مبارك رياست جمهوري مصر را بر عهده گيرد.
اكنون يك سال از آن زمان ميگذرد و مصر با زنجيرهاي از تحولات خاص روبهرو است. فضاي داخلي مصر نشان ميدهد كه اين كشور همچنان با اصليترين چالش، يعني برقراري امنيت مواجه است به گونهاي كه در ناآراميهاي روزهاي اخير مصر صدها نفر كشته و زخمي شدهاند. هر چند مرسي تلاشهاي بسياري براي حل چالشهاي داخلي و احياي جايگاه جهاني مصر داشته اما در نهايت چندان كارنامه مثبتي از خود بر جاي نگذاشته است. پشتوانه دولتها، ملتها هستند. آنها موجب ميشوند تا يك دولت بتواند اهداف خود را محقق كند يا در وضعيت بحراني قرار گيرد. در ساختار اجتماعي مصر دو دسته مشاهده ميشوند؛ جريان مخالف و معارض دولت، تودههاي اجتماعي مردم و در نهايت جريانهاي سلفي. كارنامه مرسي نشان ميدهد كه وي در ماههاي نخست كاري خود گرايش به تودههاي مردم را در پيش گرفت كه آغاز محاكمه مبارك و انجام برخي اصلاحات در سياست خارجي از جمله گرايش به مقاومت منطقه و دوري از غرب و رژيم صهيونيستي نمودي از آن بوده است. اين رويكردها در حالي با حمايت مردمي همراه بوده كه در ماههاي اخير مرسي رويهاي مغاير را در پيش گرفته و آن توجه بيشتر به سلفيهاست. مرسي در محاسبات خود به اين تصور كه از جريانهاي سلفي براي مقابله با مخالفان ميتوان استفاده كرد فضا را براي تحرك آنها باز گذاشت. حمايت از گروههاي سلفي در سوريه و موضعگيري عليه دمشق كه حتي به تعطيلي سفارت مصر در سوريه منجر شد نمونهاي از اين رفتار است. فضاي باز براي سلفيها تا آنجا پيش رفته كه اين گروهها در نيمه شعبان به كشتار شيعيان در مصر دست زدند. مجموع رويكردهاي مرسي موجب افزايش نگراني مصريها از آينده كشورشان و به ويژه دوري كشور از اهداف انقلابي شده و اين خود به صفبندي مردمي در برابر دولت منجر شده است.
نكته مهم آنكه جريان سياسي مخالف و متحدان خارجي آنها از اين شرايط براي سرنگوني دولت مصر بهره گرفتهاند كه تظاهرات 30 ژوئن و طرح جمعآوري ميليونها امضا براي انتخابات زودهنگام از نشانههاي آن است. آنها چند هدف را در دستور كار داشتهاند. ايجاد فضاي بحراني براي انتخابات زودهنگام و سرنگوني مرسي در قالبي به اصطلاح دموكراتيك، وارد ساختن ارتش به صحنه براي كودتاي نظامي به عنوان حالت فوقالعاده و مقابله با هرج و مرج، از جمله اين اهداف بوده است.
نكته مهم آنكه هدف آنها صرفاً سرنگوني دولت يا كسب قدرت نيست بلكه آنها تلاش كردهاند تا از يك سو با ناموفق نشان دادن جريان اخوان در اداره مصر، چهره اخوان در منطقه تخريب شود و بار ديگر در حاشيه قرار گيرند. امري كه تأثير آن را در تونس، ليبي، اردن، قطر، امارات و... ميتوان مشاهده كرد. از سوي ديگر با ايجاد تقابل مردمي در مصر از آن به عنوان الگويي براي بحرانسازي و شكاف در جهان اسلام بهره گيرند. نكته مهم آنكه غرب تلاش دارد وانمود كند كه جريان اخوان همان جريان اسلامگراست و دولت مرسي نيز دولتي اسلامي است. هدف از القاي اين تصورات، آن است كه نگاهي منفي به جريانهاي اسلامگرا و حكومت اسلامي در جهان ايجاد گردد تا از يك سو توجيهكننده خصومتهاي دولتمردان غربي با اسلام و مسلمانان باشد و از سوي ديگر زمينه را براي تشديد اسلامستيزي در غرب فراهم آورد. آنها برآنند تا حكومت اسلامي را برگرفته از تفكراتي همچون سركوب معرفي كنند كه سند ادعايي آنها نيز تحولات مصر ميباشد. غرب در نهايت سعي دارد الگويي غربي را به عنوان راهكار نجات كشورهايي مانند مصر مطرح كند كه نتيجه آن بازگشت اين كشور به دوران مبارك خواهد بود.
در جمعبندي كلي از آنچه ذكر شد ميتوان گفت كه مرسي در يك سالگي رياست جمهوري خود با چالش اشتباه محاسباتي در جهتگيريها مواجه است به گونهاي كه وي به جاي رويكرد به مردم در حوزه داخلي به سلفيها روي كرده و در حوزه خارجي نيز حاضر به كنار نهادن همگرايي با غرب و روابط با صهيونيستها نيست كه به تضعيف پايگاه اجتماعي وي منجر شده است كه در صورت استمرار آيندهاي نامعلوم را در برابر مرسي قرار خواهد داد. در ماههاي اخير مرسي رويهاي مغاير را در پيش گرفته و با سياستي پاندولي ميان خواستههاي مردمي و برخي رفتارهاي مغاير با خواست مردم به ويژه در باز گذاشتن فضاي كشور براي سلفيها و رويكرد به صهيونيستها و امريكا نارضايتي مردمي را رقم زده است. البته اكثريت مردم مصر خواستار سرنگوني دولت وي نيستند چراكه اين امر را نوعي بازگشت به گذشته ميدانند بلكه خواستار آنند كه مرسي به آغوش ملت و راه انقلاب بازگردد و به سياستهاي پاندولي ميان انقلابي بودن و غربگرا بودن پايان دهد.