جوان آنلاین: کانال تلگرامی «هنر و فلسفه» نوشت: هنر مشرق زمین، آیینهای از جهانبینیای است که در آن هر خط و رنگ، روایتگر ارتباط عمیق انسان با طبیعت و ماوراست. این هنر در سکوتی پرمعنا، نگاهی به درون دارد و با هر ضربه قلم، معنایی از بینهایت را بازتاب میدهد.
تمدن چین: با فلسفههایی، چون کنفوسیوسگرایی و تائوئیسم هنر را به عنوان راهی برای هماهنگی با طبیعت و دستیابی به تعادل درونی میبیند. نقاشیهای سنتی چینی با استفاده از قلم موی نرم و حرکات روان، تلاش میکنند روح طبیعت را به تصویر بکشند و ارتباط میان انسان و جهان را به نمایش بگذارند.
تمدن هند: با تأثیرات عمیق هندوئیسم و بودیسم، هنر را به مثابه وسیلهای برای درک مفاهیم عمیق فلسفی و معنوی به کار میبرد. هنر در این تمدن چه در مجسمهسازی معابد و چه نقاشیهای مینیاتوری، بازتابی از جستوجو برای حقیقت مطلق و رهایی روح از چرخه باززایی است و هر جزئیات کوچک دارای نمادگرایی عمیقی است که به باورهای دینی و فلسفی باز میگردد.
تمدن ایرانی: با زرتشتیگری و بعدها اسلام، نگاهی دوگانه به هنر داشت. هنر در ایران باستان، در معماری عظیم و باشکوه پرسپولیس یا در نقوش سنگی، نمایانگر پیوندی میان قدرت زمینی و آسمانی بود. پس از ورود اسلام، هنر ایرانی به سوی انتزاع و هندسههای پیچیده سوق پیدا کرد که این خود بازتابی از جستوجوی انسان برای کشف نظم الهی در کائنات بود.
تمدن ژاپنی: با تأثیرات شینتو و ذن بودیسم (ترکیب فلسفه و آموزههای ذن با آموزههای کلی بودیسم)، هنر را به عنوان تمرینی برای توجه به لحظه حال و یافتن زیبایی در سادگی میدید. هنر ژاپنی از خوشنویسی گرفته تا باغآرایی و طراحی چایخانه، همگی بیانگر این دیدگاه فلسفی هستند که زیبایی در اشیا و لحظات گذرا و ناپایدار نهفته است.
هر یک از این تمدنها از دریچهای منحصر به فرد به هنر نگاه کردهاند، اما در همگی آنها، هنر وسیلهای برای ارتباط با جهان و معنای عمیق زندگی بوده است. هنر مشرق زمین، بیش از یک بیان زیباییشناسانه، سفری درونی به سوی شناخت خویشتن و جهان است.