جوان آنلاین: مرد خیاط وقتی دید نظافتچی ساختمان، پلههای مقابل آپارتمان او را نظافت نکرده است با ضربات قیچی او را به قتل رساند. او هفت ساعت پس از حادثه، به خاطر عذابوجدان خودش را به پلیس معرفی کرد.
ساعت ۳ بعدازظهر سهشنبه ششم تیرماه، ساکنان ساختمانی مسکونی در نزدیکی محله دوراهی قپان در جنوب تهران متوجه صدای درگیری از راهپلههای ساختمان شدند و سراسیمه از خانههایشان بیرون آمدند. صدای درگیری و فریادهای دلخراش از طبقه دوم میآمد. وقتی اهالی ساختمان به طبقه دوم رفتند با پیکر خونین نظافتچی ساختمان روبهرو شدند که به سختی نفس میکشید و خون بدنش پلهها را رنگی کرده بود. در همین لحظه، ساکنان ساختمان یکی از همسایهها به نام بهروز را با دستان و لباسهای خونی دیدند که وحشتزده از ساختمان بیرون رفت.
قتل با قیچی
اهالی ساختمان که متوجه شده بودند مرد جوان در درگیری با همسایهشان زخمی شده است، بلافاصله برای نجات جانش با اورژانس تماس گرفتند و حادثه خونین را به پلیس هم خبر دادند.
با اعلام این خبر، تیمی از مأموران کلانتری ۱۴۹ امامزاده حسن به سرعت به محل اعزام شدند. مأموران وقتی وارد ساختمان مسکونی شدند، دریافتند مرد جوان قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شود روی پلههای ساختمان به کام مرگ رفته است.
قتل مرد جوان، پروند درگیری را وارد مرحله تازهای کرد و لحظاتی بعد بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در رأس تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل تحقیقات خود را آغاز کرد.
گفتههای همسایهها و بررسی دوربینهای مداربسته نشان داد مرد نظافتچی با ضربات قیچی یکی از همسایهها به نام بهروز که خیاط است به قتل رسیده است.
مدیر ساختمان مسکونی گفت: «مقتول پرهام نام دارد و مدتی است به عنوان نظافتچی به ساختمان ما رفت و آمد دارد. او معمولاً ماهی دو بار برای نظافت به اینجا میآید. ساعتی قبل هم تماس گرفت و برای نظافت ساختمان با من هماهنگ کرد و من هم به او اجازه دادم. او بعد از نظافت قرار بود ساختمان را ترک کند که صدای درگیری از پلهها به گوشم رسید. وقتی همراه همسایههای دیگر از خانههایمان بیرون آمدیم با پیکر خونین پرهام روبهرو شدیم و همان لحظه هم دیدیم بهروز با لباس و دستهای خونی از ساختمان خارج شد. پرهام توان حرف زدن نداشت و وقتی هم اورژانس رسید، او دیگر نفس نمیکشید و فوت کرده بود.»
۷ ساعت بعد
مأموران پلیس در ادامه تحقیقات میدانی دریافتند بهروز چند باری به مدیر ساختمان گفته که از کار نظافتچی ساختمان رضایت ندارد و فرد دیگری را برای نظافت ساختمان استخدام کند. همین موضوع باعث شده بود آنها چند باری با هم مشاجره لفظی داشته باشند تا اینکه ساعتی قبل درگیری خونین را رقم میزنند. بدین ترتیب بهروز به عنوان قاتل تحت تعقیب قرار گرفت و جسد مرد جوان هم برای انجام آزمایشهای لازم به پزشکی قانونی منتقل شد. در حالی که هفت ساعت از حادثه گذشته بود و کارآگاهان جنایی همچنان در تعقیب عامل قتل بودند، متهم به کلانتری امامزاده حسن رفت و خودش را معرفی کرد و به افسر نگهبان گفت که چند ساعت قبل نظافتچی ساختمانشان را در محله دوراهی قپان به قتل رسانده است.
با اعتراف متهم، کارآگاهان مبارزه با قتل پلیس آگاهی به دستور بازپرس جنایی به کلانتری رفتند و مرد خیاط را به اتهام قتل بازداشت و به پلیس آگاهی منتقل کردند. وی در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد. تحقیقات از متهم ادامه دارد.
عذاب وجدان
قاتل مرد میانسالی است که پس از قتل فرار میکند، اما چند ساعت بعد وقتی متوجه میشود نظافتچی ساختمان به قتل رسیده است، عذابوجدان میگیرد و خودش را به پلیس معرفی میکند.
بهروز چه شد که اول فرار کردی، اما چند ساعت بعد خودت را معرفی کردی؟
وقتی دیدم پرهام خونین روی زمین افتاده، خیلی ترسیدم و از خانه بیرون رفتم. واقعیتش فکر نمیکردم فوت کند. آن لحظه خیلی عصبانی بودم، اما وقتی او را زدم، پشیمان شدم و از خانه بیرون رفتم. چند ساعتی در خیابانهای اطراف و پارکها پرسه زدم و بعد تصمیم گرفتم به محل حادثه بروم و سروگوشی آب بدهم. وقتی به محل آمدم، دیدم خودروهای پلیس و اورژانس داخل کوچه هستند و ساعتی بعد هم فهمیدم پرهام فوت کرده است. خیلی پشیمان شدم و عذابوجدان گرفتم. هر لحظه که میگذشت، عذابوجدانم بیشتر میشد و در نهایت هم تصمیم گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم. هفت ساعت بعد به کلانتری رفتم و به افسر نگهبان گفتم که قاتل هستم.
با مقتول چه اختلافی داشتی که تصمیم گرفتی با قیچی او را بزنی؟
او نظافتچی ساختمان بود و هر ماه دو بار برای نظافت به ساختمان میآمد و اصلاً با او حساب و کتابی نداشتم که اختلاف داشته باشم، اما از کارش راضی نبودم. به نظرم او کارش را به درستی انجام نمیداد و من هم چند باری به او تذکر داده بودم، اما فایدهای نداشت. پرهام فقط به صحبتهای مدیر ساختمان گوش میداد و به اعتراضات بقیه ساکنان ساختمان توجهی نمیکرد. من از او میخواستم درست نظافت کند، اما مدعی بود کارش را به خوبی انجام میدهد و اختلاف ما در همین حد بود.
روز حادثه به خاطر نظافت ساختمان با او درگیر شدی؟
بله، آن روز از محل کارم به خانه برگشتم و دیدم پرهام در حال نظافت ساختمان است. ساعتی بعد وقتی از خانه بیرون آمدم و خواستم برای کاری به داخل خیابان بروم، دیدم پلههای نزدیک در ورودی خانهام و پاگرد آن به خوبی تمیز نشده است. همین موضوع باعث درگیری ما شد و من هم عصبانی شدم و با قیچی که همراه داشتم چند ضربه به پرهام زدم.
چرا از او نخواستی دوباره نظافت کند؟
وقتی دیدم پلهها خوب تمیز نشده، او را صدا زدم و به او تذکر دادم، اما قبول نکرد و گفت اندازه دستمزدش کار میکند. حرفهای او مرا عصبانی کرد و همین مسئله باعث شد با هم درگیر شویم. او اسپری اشکآوری از جیبش بیرون آورد و میخواست به چشمانم بپاشد که با قیچی ضرباتی به او زدم.
حرف آخر؟
من قصد قتل نداشتم و الان هم پشیمان هستم و عذابوجدان دارم، به همین دلیل هم خودم را معرفی کردم. امیدوارم اولیای دم مرا ببخشند.