جوان آنلاین: میترا لبافی، خبرنگار، در اینستاگرام خود نوشت:
مادربزرگم میگفت: وقتی بچهها در خواب لبخند میزنند فرشتهها را میبینند؛ و با آنها گفتگو میکنند.
من، اما اینجا لبخندی نمیبینم.
چون ریحانه احتمالا خواب به خواب شده است: خواب زمین او را در خود فرو برده و فرشتهها به طرف آبی آسمان رفته آند… تصویر او اشارتی ست به جهل آن زن و مردی که
بمب به کمر بستند و هزار تکه شدند
و در دوزخ
منتظر صحنه گردان هایشان هستند
از زخمهایی
که با گوشوارههای صورتی به شکل قلب
و هزار دیوان شعری خوب نمیشود.
ما فکر میکردیم دوره مغولها تمام شده …
عمارتها و کتابخانهها باقی میمانند
و زنان و دختران در امان هستند.
ما فکر میکردیم دیگر کسی نمیسوزد.
تحقیر نمیشود.
سرکوب نخواهد شد.
تاریخ یک سرزمین ویران نمیشود.
جوی خون در شهرها و کشورها راه نمیافند …
سرها بریده نمیشود
و دیگر مثلا
شاعری مثل عطار
وقتی مغول نا بخرد سرش را برید
با خون خود بر دیوار
شعری نمینویسد …
ما فکر میکردیم….
اما تا جهالت باقی ست تا تاریکی جای نور را میگیرد تا ایمان خودش را به زور در برخی قلبها جا میکند باید ماند و جنگید و صبر کرد و گریست؛ و زمین
تا ظهور منجی
درد میکشد. درد میکشد. درد میکشد.