جوان آنلاین: عبدالرحیم انصاری، فعال رسانه در کانال تلگرامی خود نوشت:
ایران، روسیه، چین، و اروپایی که قادر به محافظت از مرزهایش نیست!
اروپای متشنج و متفرقی که به طرز بی سابقهای یادآور دهه ۱۹۳۰ است. قارهای که حمله روسیه به اوکراین توانست حماقت آن را هویدا کند. امپراتوری ناتوانی که حتی قادر به محافظت از مرزهایش نمیباشد. این چه گردبادی است که غرب را در مینوردد؟ نگرانی از سقوط و متلاشی شدن اروپا از کجا سرچشمه میگیرد؟ آنچه رابرت تومز تاریخ نگار بریتانیایی-فرانسوی و استاد سابق دانشگاه کمبریج را بر آن میدارد تا تفکر حاکم بر اروپا و نحوه محافظت از آن را زیر سوال ببرد و مقالهای را در تلگراف به رشته تحریر درآورد چیست؟!
رابرت تومز اولین نفری نیست که به این مسئله پرداخته، و یقینا آخرین هم نخواهد بود، لیکن گسترش این نگرانی در میان بسیاری از نخبگان اروپایی خصوصا پس از حمله روسیه به اوکراین که حقایق زیادی را پیش چشم جهانیان به نمایش درآورد، حکایت از یک اتفاق بزرگ و یک تحول شگرف دارد؛ چیزی که بیشتر به یک فروپاشی درونی، ناتوانی معنادار و بدتر از آن بی تفاوتی عمیق در برابر تحولاتی ریشهای شباهت دارد.
تومز در این مقاله همچنین روسیه را به شوونیسم، ایران و متحدانش را به هزاره گرایی دینی، و چین را به سرمایه داریِ دولتی غارتگر متهم میکند و مینویسد در کوتاه مدت شاهد پیوندی میان این سه هستیم. وی میافزاید در چنین اوضاعی کشورهای غیرمتحد و حتی متحدان دیرین، در حال تطبیق خود با کانونهای جدید قدرت هستند و در داخل ممالک دموکرات انگلیسی زبان هم نهادهای فرهنگی که داعیه طرفداری از "استعمارزدایی" دارند، اختلافات بیشتری را بوجود میآورند که در حقیقت نفی فرهنگ و تاریخ غرب است؛ لذا بیشتر نابسامانیهای ما چه شکستهای مادی و چه شکستهای اخلاقی ناشی از خودمان است!
این مورخ شهیر بریتانیایی-فرانسوی سعی میکند به رهبران اروپایی تلنگر بزند و آنها را از یک خطر بزرگ که همانا فروپاشی قدرت و اتحاد قاره سبز است انذار دهد، لیکن او نیز راهکار جدیدی که نشانی از اصلاح اصولی رویههای سابق داشته باشد ارائه نمیکند و بالعکس خواستار برخورد با آزاد اندیشی است. چیزی که بیشتر به پاک کردن صورت مسئله شباهت دارد؛ آنجا که میگوید برای مقابله با پدیده افول باید با کسانی که با استفاده از بودجه عمومی از درون ما را تضعیف میکنند برخورد نماییم، یا آن بخشی از مقاله که قدرت گرفتن نهادهای عمومی مستقل توسط غیر لیبرالها را آسیب میداند، به وضوح ترغیب سران غرب به اعمال خفقان، پاکسازی مخالفین، و نقض علنی دموکراسی است! اما آیا آنچه اروپا را به این روز انداخته این چیزها است؟! آیا با ترمیم ارتشها و تقویت سیستمهای اطلاعاتی و سایبری که نویسنده بعنوان راهکار پیشنهاد کرده، اروپا میتواند مانع از این افول شود؟ آیا مشکل فقط تامین منابع انرژی و غلبه بر سختیهای ناشی از آن است؟ آیا با سیاه نمایی از محور شرقی (ایران، روسیه، چین) اروپا میتواند مانع گرایش کشورها و ملتها به کانونهای جدید قدرت در جهان شود؟
بله! ایران توانسته روز به روز بر قدرت نرم و سخت خود بیافزاید و جهان را تحت تاثیر قرار دهد؛ چین با راهبردهای اقتصادی و نفوذ روزافزون خود دنیا را تکان داده، و روسیه علیرغم همه فشارها همچنان یک ابرقدرت باقی مانده است. اما آنچه اروپا و غرب را به قهقرا میکشاند فقط اینها نیستند؛ خودبرتر بینی ذاتی، تبختر و تفرعن عجین شده در نظامهای غربی که اروپا و غرب را باغ، و سایر دنیا را جنگل میداند، ملتها را از غرب بیزار و دور ساخته است.
نکته دیگر وابستگی شدید اروپا به ایالات متحده و گره زدن سرنوشت این اتحادیه به سیاستهای منفعت طلبانه آمریکا است که باعث بی ثباتی، از دست دادن اختیار و نهایتا فنا شدن در مسیری شده است که چشم اندازش را لابی صهیونیسم ترسیم میکند. نمونه بارز این مسئله جنگ اوکراین است؛ اتفاقی که سیاست هایش را کاخ سفید و در جهت منافع خود ترسیم کرد، و اروپا در این میان صرفا از دستورات واشنگتن پیروی نمود و علیرغم انبوهی از مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکند توان برگشتن از مسیر و مخالفت با آمریکا را ندارد.
جالبتر آنکه رابرت تومز بجای ترغیب اروپا به بازگشت از این مسیر اشتباه، نگران خاموش شدن شعله جنگ در اوکراین و حتی توقف حمایت واشنگتن از دولت زلنسکی است! امروز که آمریکا اتحادیه اروپا را با روسیه درگیر کرده و خود در میانه راه بازی را رها کرده و به یاری اسرائیل شتافته، آیا هنوز هم باید برای توقف جنگ در اوکراین تردید کرد؟! آمریکا خود به زودی با مشکلات بیشتری مواجه، و درگیر مصائب خود خواهد شد؛ مشکلاتی که این کشور را در برابر قدرتهای شرقی هر روز ضعیفتر خواهد کرد.
خصوصا در غرب آسیا که ایران هر روز عرصه را بر این کشور زورگو تنگتر خواهد نمود. آنگاه آیا آمریکا همچنان میتواند حامی خوبی برای اروپاییها باشد؟
غرب به تدریج با زیاده خواهی، ظلم، استعمار و استثماری که در طول سالهای متمادی در حق ملتهای جهان روا داشته، بذر نفرت را در دل آنها کاشته است، و امروز که ملتها در حال بازیابی استقلال خود هستند، هر روز تنهاتر و منفورتر خواهد شد؛ بنابراین اروپا بهتر است بجای خودبرتر بینی و پافشاری بر سیاستهای غلط گذشته، دنیای امروز را درک کند و تسلیم واقعیت گردد.