یکی از برجستهترین تحولات اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم اندونزی، افزایش سریع تعداد زنان مسلمانی است که حجاب میپوشند؛ تحولی که ریشه در رشد اسلام سیاسی و عمومی در دهه ۱۹۹۰ داشت. در دهه ۱۹۸۰، حجاب به عنوان نشانهای از مخالفت با رژیم اقتدارگرای نظم نوین بود که مصمم بود رشد اسلام سیاسی را از بین ببرد، اما پس از اینکه رژیم سوهارتو محدودیتها را بر اسلام سیاسی در دهه ۱۹۹۰ کاهش داد و نیز با شروع گسترش اقتصاد مصرفی، مفاهیم انتخاب مصرفکننده شروع به القای شیوههایی از حجاب کرد و پوشش را نشانهای از تحول فردی ساخت که مصرفگرایی آن را ممکن میسازد. بنابراین، در اندونزی، حجاب را باید به عنوان یک حرکت اجتماعی مترقی مرتبط با افزایش دیدهشدن زنان همراه با گسترش فرهنگ مصرف دانست. همانطور که اسلاما و بارندرگت اشاره میکنند، بسیاری از جوانان آسیای جنوب شرقی ترجیح میدهند «زندگی مدرن» را به شیوهای مذهبی و اغلب به روشهایی ارتدکستر از آنچه والدین یا پدربزرگها و مادربزرگهایشان فقط یک یا دو نسل قبل از آنها انجام میدادند، زندگی کنند.
در واقع، زنان اندونزی وقتی میخواهند شرایط یک زن مسلمان مدرن را مشخص کنند، احساس حجاب را به عنوان موضوعی مدرن و احساس تسکین در بازار مسلمانان به کار بردند، که گستره وسیعی از انتخابها را در اختیار آنها قرار داد. تصمیم به پوشیدن حجاب، انتخابهای مختلفی را برای زنان به ارمغان میآورد، از جمله جلباب (یک تکه پارچه ساده که زیر چانه سنجاق میشود)، کرودونگ (پرده کوتاهی که روی سر پوشیده شده و تا حدی موها را نمایان میکند)، چادر (حجاب بلند و تا زانو که صورت را میپوشاند) و حجاب (پارچههای رنگارنگ که دور سر پیچیدهاند، که اغلب با گرایشهای مد روز همراه است). هویتهایی که از بازار مسلمانان برای پذیرش در دسترس قرار میدهد، اغلب به موقعیتهای طبقاتی مرتبطند که نشاندهنده درجات مختلفی از نزدیکی به دنیای مدرن و جهانی است، بنابراین، آنها در درجات مختلفی از فاصلهگیری یا تمایل را نشان میدهند. برای مثال، روشنفکران اسلامی به واعظان کمتر به سمت مدلهای جدید حرکت میکنند و حجابرزها مشتاقند سبک حجاب خود را از جلباب سادهتر دور کنند.
طراحان از استراتژیهای مشترک برای پرورش سلبریتی خرد حجاب استفاده کردند؛ پدیدهای جهانی که در آن از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند تا دنبالکنندگان محبوب را در میان مخاطبان خاص توسعه دهند و معمولاً از استراتژیهای اجرایی استفاده میکنند که خود واقعی را نشان میدهند. آنها اصطلاح حجاب را برای تمایز سبک پوشش خود از سایرین به کار گرفتند. پدیده موسوم به «حجاب عامیانه» (حجاب مد روز) و بعدها «جلباب»، که حجابرزها پوشیدن جلباب را با شلوار جین و تاپ تنگ ترکیب میکردند که منحنیها و گاهی اوقات پوست آنها را نشان میداد و مورد انتقاد دانشمندان اسلامی قرار گرفت. استفاده از اصطلاح حجاب توسط حجابرزها برای متمایز کردن سبک از حجاب عامیانه کارآمد بود، اما همچنین برای مشخص کردن آن با تفاوتهای ظریف جهانی نیاز به
تلاش داشت.
اصطلاح «حجابرز (hijabers)» مختص اندونزی است (تمام این واژهها معادل حجاب استایل در ایران است)، اما ظهور آن در فرهنگ لغات اندونزی با اصطلاحات پر طنین مانند حجابیستز (hijabistas، حجاب و مد روز) یا حجابسترز (hijabsters، حجاب و اهالی آخرین مد) در مالزی، سنگاپور، خاورمیانه، انگلستان و امریکای شمالی همزمان است. استفاده از اصطلاح ژست گیرندگان (gestures) به عنوان بخشی از جامعه جهانی مسلمانان فراملی است که مایلند خود را به عنوان زنانی آگاه به مد، فنآوری و حرفهای متحرک فراملی نشان دهند که دارای قدرت خرید قابلتوجهی هستند. از بسیاری جهات، احساس حجابرزها از قدرت خود آنها تضمین شدهاست. آنها مطمئناً عوامل شکلدهی فرهنگ پاپ اسلامی هستند و نهتنها از قدرت مصرفکننده برخوردارند، بلکه توانایی ایجاد کلونی جدید را نیز دارند که شامل تولید، پخش و مصرف تصاویر توسط زنان میشود. این زنان بر اسطوره قدرت دگرگونکننده عصر رسانههای اجتماعی سوار میشوند، از تلفنهای همراه و امکانات رسانههای اجتماعی برای تولید خود استفاده و مسیرهایی را برای پخش آثار خود طراحی میکنند که جرقه مباحثی را در سایر موقعیتها و در میان سایر زنان که معمولاً در ساختن ظاهر ایدهآل شرکت میکنند.
به وجود میآورد.
مسلمه (زنان مسلمان مجرد) مدرن علاوه بر این، حجابها با ادعای انتشار تصاویر خود در اینستاگرام به عنوان نوعی دعوت، به اشکالی از علم و مرجعیت دینی که قبلاً مختص مردان بود، اعتراض میکنند. تردیدی وجود ندارد که حجابرزها باعث افزایش دیده شدن زنانی میشوند که ادعای توانمند شدن دارند، یا اینکه آنها برای ایجاد ارتباطات فرامحلی در میان زنان مسلمان که معمولاً چنین ارزشهایی را ایدهآل میدانند، مهارتهای تکنولوژیکی را توسعه میدهند. بنابراین، در اصطلاح کاستلی، آنها دارای «قدرت ایجاد شبکه» هستند؛ یعنی «قدرتی که توسط بازیگران و شبکههای بازیگران با ظرفیت راهاندازی و برنامهریزی یک شبکه اعمال میشود». با این حال، به دلیل موقعیت اجتماعی- اقتصادی و ظرفیت مصرف، آنها همچنین دارای «قدرت شبکه» هستند؛ قدرتی که بازیگران در شبکههای جهانی بر کسانی که از شبکه حذف شدهاند، اعمال
میکنند.
در واقع، عملکرد حجابرز تا حد زیادی متکی بر نمایشهای دیدنی با چنین قدرت شبکهای است. حجابرزها در تلاش هستند تا عادت حجاب را بهعنوان یک طبقه متوسط مشخص بسازند که فقط کسانی که قدرت مصرفکردن پیشرفته دارند به آن تعلق داشتهباشند. چنین تلاشهایی برای پیوند دادن قدرت زنان به طور انحصاری به هویت آنها به عنوان مصرفکننده و تأیید این ایده که زن ایده آل یک زن مصرفکننده است، اثر میکند.
مورد حجابرزها به سؤالات کلیدی در تجزیه و تحلیل خرده سلبریتیها میپردازد، زیرمجموعهای از سلبریتیها که با ارتباط اشکال رسانهای خاص (استفاده از رسانههای اجتماعی برای کسب موقعیت مشهور) و شیوههای رسانهای (برندسازی و استراتژیهای بازاریابی جدید) تعریف میشود. چنین کارهایی بر بحثهای مربوط به میزان استفاده زنان از رسانههای اجتماعی برای معرفی زن مصرفکننده به عنوان انسان توانمند متمرکز است. برخی از محققان از تجسم مشکلساز ایدههای پسافمینیستی توسط سلبریتیهای خرد ابراز تأسف میکنند، که در آن قدرت زنان با قدرت مصرفکردن درگیر شده است و از «انتخاب فردی، استقلال و شیوههای بیانی که ریشه در بازار مصرف دارد» تجلیل میشود. تلاشهای آنها برای تصویرسازی ویرانکننده است، زیرا سلفیهای ساخته شده در گفتمان غالب را بهعنوان یک «دارایی باارزش» معرفی میکنند که تولید آن، «زنانگی» ضمنی زنان را آشکار میکند و تفکر آنها را در مورد چگونه بودن دستکاری و بدن آنها را به گونهای شکل میدهد تا ارزش کالایی بدن را گسترش و افزایش دهند و در واقع به شکلی اشتباه، خود را نابود کنند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.