پسر جواني كه متهم است سال گذشته به روي دختر مورد علاقهاش اسيد پاشيده ميگويد از كاري كه كرده پشيمان است. متهم پرونده كه كاوه نام دارد و 25 ساله است، روز گذشته پاي ميز محاكمه قرار گرفت.
در پروندههاي اسيدپاشي معمولاً پاي يك عشق ناكام در ميان است. پسري كه براي رسيدن به دختر موردعلاقهاش همه درها را به روي خود بسته ميبيند، با يك تصميم كور خود راهي حبس ميشود و زندگي را براي دختر هم تيره و تار ميكند. فاصله گرفتن از معيارهاي اخلاقي، دور شدن از كانون خانواده، نداشتن مهارتهاي زندگي و... باعث بروز اين آسيبها ميشود. سرنوشت پسري كه روز گذشته مقابل هيئت قضات دادگاه كيفري استان تهران پاي ميز محاكمه قرار گرفت هم از اين نمونه است.
به گزارش خبرنگار ما، نماينده دادستان تهران در توضيح كيفرخواست گفت: حادثه اسيدپاشي اول فروردين ماه سال گذشته به مأموران پليس تهرانسر خبر داده شد. بررسيها نشان داد كه پسري به نام كاوه به روي دختر مورد علاقهاش كه سميرا نام داشت، اسيد پاشيده و فرار كرده است. پزشكان بعد از معاينه سميرا اعلام كردند كه چشم راست او بينايياش را از دست داده و بينايي چشم چپ او هم كم شده است. صورت، دستها، گردن و ابروهاي او هم دچار سوختگي شده و لاله گوش راستش هم از بين رفته بود. مأموران بعد از تحقيق متهم را بازداشت كردند و او هم به جرم خودش اقرار كرد. نماينده دادستان تهران متهم را گناهكار دانست و برايش درخواست مجازات قانوني كرد.
بعد از آن سميرا در جايگاه قرار گرفت و گفت: آبان ماه سال 89 با كاوه آشنا شدم. مدتي كه گذشت او با من رفتار بدي داشت و من را كتك ميزد. يك بار هم با چاقو ضربهاي به پايم زد كه مجروح شدم و از او شكايت كردم اما وقتي گفت پشيمان است از شكايت خودم منصرف شدم.
وي ادامه داد: وقتي كاوه در زندان بود با پسري آشنا شدم و تصميم گرفتم با او ازدواج كنم. وقتي كاوه از ماجرا با خبر شد اذيت هايش را شروع كرد، به طوري كه مجبور شدم سه ماه در خانه مادربزرگم مخفي شوم. شاكي ادامه داد:شب قبل از حادثه در راه خانه بودم كه كاوه راهم را سد كرد. قرار شد فرداي آن روز براي آخرين بار همديگر را ملاقات كنيم. گفت ميخواهد سال جديد را به من تبريك بگويد. روز حادثه وقتي سرقرار آمد يك بطري دستش بود كه گفت داخلش مشروب است. وقتي گرم حرف زدن شديم، ناگهان در بطري را باز كرد و مايع داخل آن را به صورتم پاشيد. آنجا بود كه فهميدم او به صورتم اسيد پاشيده و حالا هم درخواست قصاص دارم.
سپس قاضي عزيزمحمدي متهم را به جايگاه دعوت كرد. او گفت: من از كاري كه كردهام پشيمان هستم. البته ديدن وضعيت سميرا در دادگاه مرا منقلب كرد. ما از سال 88 با هم رابطه داشتيم و او هميشه به خانه من ميآمد. من به او علاقه داشتم تا اينكه به زندان افتادم. مدتي كه گذشت رفتار او تغيير كرد و ديگر به تماسهايم جواب نميداد. وقتي آزاد شدم فهميدم كه مدام شماره تماسش را عوض ميكند. گاهي تماس ميگرفت و ميگفت ميخواهد با پسر ديگري ازدواج كند و با اين رفتارش مرا عصبي و تحريك ميكرد. من آن روزها قرصهاي محرك مصرف ميكردم و روي رفتار خودم هم كنترل درستي نداشتم. روز حادثه نميدانم كه چرا وقتي با او قرار گذاشتم ظرف اسيد را برداشتم و سراغش رفتم. هنوز هم دليل كاري كه كردهام را نميدانم. متهم ادامه داد: چندبار در زندان خودكشي كردم اما مرا نجات دادند. هرچه داشتم را سفارش كردهام به نام سميرا كنند و حاضرم ديهاش را پرداخت كنم تا از من گذشت كند.
بعد از آن سميرا حرفهاي كاوه را انكار كرد و گفت: او به من بدبين بود و هميشه گوشي مرا كنترل ميكرد. او من و خانوادهام را تهديد ميكرد به خاطر همين مادرم يك بار از او شكايت كرد اما وقتي دوباره تهديدهايش شروع شد، مجبور شديم شكايتمان را پس بگيريم. هيئت قضات بعد از شنيدن دفاعيات متهم و وكيل مدافع او، متهم را به قصاص چشم راست و لاله گوش راست محكوم كردند. متهم همچنين به خاطر ساير سوختگيهاي بدن شاكي به پرداخت ديه محكوم شد.