بررسي پروندههاي سرقت و زورگيري نشان ميدهد كه افراد تبهكار براي شكار طعمههاي خود همواره در كمين هستند تا با اولين غفلت سوژه خود، به پول بادآوردهاي دست پيدا كنند. از سوي ديگر هم به روشني ميتوان دريافت افرادي كه به هشدارهاي پليس توجه دارند كمتر گرفتار اين افراد ميشوند. سارقان و زورگيران وقتي حضور پليس را در مكاني كمرنگ ميبينند احساس امنيت ميكنند، بنابراين دست به سرقت ميزنند اما در اين ميان افراد فداكاري هستند كه در غيبت پليس وقتي متوجه حادثهاي براي شهروندي ميشوند شجاعانه به كمك او ميشتابند. سرباز وظيفه بهنام صدقي، از جمله اين افراد فداكار است كه بعد از خروج از پادگان در خيابان و مقابل يكي از بانكها به كمك پيرمردي شتافت كه دو زورگير خشن قصد دزديدن پولهاي او را داشتند؛ يكي قمه به دست و ديگري سوار بر موتور منتظر او بود. سرباز وظيفه با وجود اينكه ديد سارق قمهاي در دست دارد و امكان دارد در درگيري با او برايش سرنوشت تلخي پيش آيد، اما شجاعانه در مقابلش ايستاد و مانع سرقت شد. بهنام هر روز بعد از خارج شدن از پادگان راهي تحريريه روزنامه جوان ميشود و حرفه خبرنگارياش را هم دنبال ميكند. شرح گفت و گوي ما با سرباز فداكار در پي ميآيد.
بهتر است بدانيم كجا خدمت ميكنيد و چه مدت از خدمت سربازيتان گذشته است؟
سرباز ستاد كل نيروهاي مسلح هستم و 14 ماه است كه لباس مقدس سربازي را پوشيدهام و كارشناس مهندسي مكانيك هستم.
درباره روز حادثه بگوييد. اينكه چه شد تصميم گرفتيد با سارق قمه به دست درگير شويد؟
ساعت 3 بعد از ظهر روز يك شنبه هفتم مهرماه از پادگان بيرون آمدم. به خيابان شهيد بهشتي تقاطع قائم مقام رسيدم. وقتي كنار باجه تلفن همگاني رفتم تا با خانهمان تماس بگيرم، ناگهان فرياد دلخراش پيرمردي را شنيدم كه درخواست كمك ميكرد. بلافاصله به طرف صدا برگشتم و ديدم پيرمردي در حالي كه نايلون مشكي در دستش بود با مرد قوي هيكلي كه قمه بزرگي در دست داشت، درگير شده است. مرد قوي هيكل قصد داشت به زور نايلون را از دست پيرمرد بگيرد اما پيرمرد مقاومت ميكرد. برايم روشن بود كه ماجراي زورگيري اتفاق افتاده تا اينكه سارق با قمه خود ضربهاي به وي زد و او را روي زمين انداخت و به سرعت نايلون مشكي را كه بستههاي پول آن مشخص شده بود، برداشت و پا به فرار گذاشت. من با ديدن اين صحنه بلافاصله زورگير قمه به دست را دنبال كردم. به سرعت به دنبالش دويدم و داخل خيابان راهش را بستم. او وقتي مرا مقابل خودش ديد، با قمه به طرفم حمله كرد تا ضربهاي به من بزند. از آنجاكه در آموزش سربازي فنون مبارزه را به خوبي آموخته بودم، ضربات قمه سارق را دفع كردم و در نهايت با پا ضربهاي به شكم او زدم و سارق وسط خيابان زمين خورد. در اين لحظه نزديك بود سارق زير ماشيني برود كه نايلون پر از پول از دستش روي زمين افتاد و كف خيابان پر از چك پولهاي مسافرتي شد.
چه زماني متوجه همدست او شديد؟
البته همه چيز به سرعت اتفاق افتاد. مرد زورگير به سرعت به سمت موتورسواري كه از قبل منتظرش بود، رفت. آنجا بود كه فهميدم همدستي دارد و آنها موفق به فرار شدند.
دوباره با كمك پيرمرد به دنبال آنها رفتيد؟
آنها خيلي زود از محل دور شدند. نايلون پولها پاره و اسكناسها روي آسفالت پخش شده بود. با سختي زيادي آنها را جمع كردم تا پخش نشود و بعد تحويل يكي از كارمندان بانك در آن نزديكي دادم. بعد از آن بود كه به سراغ صاحب پول آمدم. رهگذران دورش جمع شده بودند. من دست او را گرفتم و به او دلداري دادم و گفتم كه مانع سرقت پولهايش شدم و پولها را تحويل بانك دادم. پيرمرد وقتي اين حرف مرا شنيد، برق اميدي در چشمانش درخشيد.
يعني تصور ميكرد سارقان با پولها فرار كردهاند؟
بله او اين طور فكر ميكرد. من هم او را به بانك بردم. در بانك تمام پولها را شمردند و تحويل صاحبش دادند.
چقدر پول داخل نايلون مشكي بود؟
6 ميليون و 700 هزار تومان بود كه خوشبختانه تمام آن به صاحبش تحويل داده شد.
چرا همان اول پولها را تحويل صاحبش نداديد؟
پيرمرد روي زمين افتاده بود و حال خوبي نداشت و از همه مهمتر دستهايش در درگيري با سارق مسلح زخمي شده بود. چون دوروبرش هم شلوغ شد فكر كردم بهتر است پولها را به جاي امني ببرم تا بعد از بهبودي پيرمرد، پولها را تحويلش بدهم.
وقتي پيرمرد متوجه شد كه سارق نتوانسته پولهايش را سرقت كند چه حسي داشت؟
هنگامي كه در بانك پولها را تحويل گرفت در چهرهاش خوشحالي و رضايت موج ميزد. شايد باورش نميشد اما اين لطف خدا بود كه مرا وسيله قرار داد تا مانع سرقت پولهاي او شوم. بعد از اين خيلي از من تشكر كرد و گفت كه اين پول پسانداز يك عمر كار و تلاش او بوده است و قرار بوده به يكي از بستگانش قرض بدهد تا مشكلش حل شود.
خود شما چه حسي داشتيد؟
من هم وقتي خوشحالي و شادي را در صورت پيرمرد مشاهده كردم، خستگيام از بين رفت و خوشحال شدم.
معمولاً افراد وقتي با سارقان مسلح روبهرو ميشوند از ترس تسليم خواسته آنها ميشوند، چه شد كه شما نترسيديد؟
من يك سرباز هستم و معتقدم وظيفه يك سرباز هميشه جانفشاني براي ملتش است و اينجا هم يك امتحان بود كه خدا را شكر توانستم نمره قبولي بگيرم. به نظر من هر كسي در هر شرايطي وقتي متوجه شود براي انساني حادثه پيش آمده نبايد از كمك كردن دريغ كند حتي اگر به قيمت جانش تمام شود و در اين موارد افراد فداكاري زيادي بودند كه از جانشان مايه گذاشتند.
كساني كه از بيرون به اين صحنهها نگاه ميكنند معمولاً انتظار دارند كه از اين افراد به صورت مالي قدرداني شود، آيا شما هم چنين انتظاري داشتيد؟
نه، اين توقع درستي نيست و معمولاً وقتي درگير چنين موضوعي هستي شايد به تنها چيزي كه فكر نكني همين موضوع تقدير و تشكر مالي باشد. شما در نظر بگيريد مثلاً يك كارگر خدماتي شهرداري وقتي كيف پولي يا كيسهاي پر از طلا را پيدا ميكند بدون هيچ توقعي آن را تحويل صاحبش ميدهد. در واقع او يك عمر با عزت زندگي كرده و پول حلال به خانه برده و به تنها چيزي كه فكر نميكند همان موضوع مالي است. من براي رضاي خدا اين كار را كردم.
اگر دوباره با چنين صحنهاي روبهرو شويد آيا اين بار هم كمك ميكنيد؟
در طول زندگي مخصوصاً در دوران سربازي آموختم كه در هر شرايطي از كمك به همنوعان خود دريغ نكنم.
واكنش مردم در آن لحظه چه بود؟
من در آن لحظه لباس سربازي به تن داشتم و مردم وقتي ديدند كه يك سرباز با زورگير مسلح درگير و مانع سرقت شد، خيلي خوشحال بودند و از من تشكر كردند به طوري كه من در اين لباس به خودم افتخار كردم.
حرف آخر
خدا را شكر كه توانستم در لباس سربازي به يك شهروند خدمت كنم و اميدوارم مردم در اين موارد به هشدارهاي پليس توجه كنند تا فرصت را از سارقان و تبهكاران بگيرند، همچنين براي اين سارق و ديگر سارقان هم اين موضوع درس عبرتي باشد و بدانند افرادي هستند كه حتي براي كمك به مردم حاضرند جان خود را فدا كنند.