جوان آنلاین: عبدالرحیم انصاری، فعال فضای مجازی در تلگرام نوشت:
پاسخ ایران به ترور شهید اسماعیل هنیه اتفاقات بزرگی را رقم میزند!
امروز که تشییع با شکوه پیکر شهید هنیه را دیدم با خودم گفتم این اگر بزرگترین تشییع یک مجاهد سنی در تاریخ نباشد، قطعا یکی از معدود بدرقههایی است که برای یکی از علما یا مجاهدین اهل سنت برگزار شده است، و صد البته که اسماعیل هنیه، هم عالم دین بود و هم مجاهدی خستگی ناپذیر، اما این عظمت را نه مردم سنی که یک ملت شیعه برایش خلق، و ثبتِ در تاریخ نمودند تا ایرانیها یک بار دیگر به عالَم بفهمانند در مرام شیعه جز حق و عدالت نیست و هر آنکه مجاهد فی سبیل الله باشد نزد آنها عزیز و محترم است.
این تشییع با شکوه بی تردید قلوب مسلمانان شیعه و سنی را به هم نزدیکتر میکند و جمهوری اسلامی را نزد ملتهای منطقه عزیزتر؛ اما این پایان کار نیست؛ حالا میلیاردها مسلمان اعم از شیعه و سنی چشمانشان به آن خونخواهی است که رهبر جمهوری اسلامی وعده اش را داده است. آن پاسخ هرچه بزرگتر، حساب شدهتر و چشمگیرتر باشد، علاوه بر تغییری که در صحنه جنگ ایجاد میکند، به همان اندازه بر معادلات روحی، عاطفی و ذهنی ملتهای منطقه نیز اثر خواهد گذاشت؛ و در یک کلام شهید هنیه با شهادتش وحدت مسلمین حول محور مقاومت را عمق معناداری بخشید، و نوع واکنش ایران و تبلیغاتی که خواهد داشت میتواند بر کیفیت آن بیفزاید. تاثیری که هرچه عمیقتر صورت بگیرد دست ایران را در معادلات آتی منطقه در برابر حکام عرب بازتر خواهد گذاشت.
از سویی همزمانی شهادت اسماعیل هنیه با شهادت فؤاد شکر فرمانده برجسته حزب الله که او نیز شهید قدس لقب گرفت وحدت شیعه و سنی علیه دشمن مشترک را استحکام بیشتری بخشید و یقین بدانید هیچ اتفاقی و هیچ هماهنگی و همگونی جز با خواست خداوند شکل نمیگیرد. عدهای تدابیر و ملاحظات امنیتی در ترورهای دیروز را ناکافی دانستند؛ عدهای نیز جاسوسی و نفوذ، و عده هم سهل انگاری در استفاده از تلفن همراه را عامل این مصیبتها معرفی کردند؛ اما من میخواهم اینطور به قضیه نگاه کنم و بگویم که اگر هلیکوپتری سقوط نمیکرد، اگر انتخابات زودهنگامی برگزار نمیشد، اگر تحلیفی نمیبود، شاید هنیه هم در چنین زمان و مکانی به شهادت نمیرسید؛ اما شد، چون تقدیر بود.
این حرف، یعنی سپردن همه چیز به تقدیر البته مخالفانی همیشگی دارد، اما توجه شما را به توییت خبرنگار لبنانی جلب میکنم که یک سال و نیم پیش، از فرمانده شهید فؤاد شکر درباره شهادتش میپرسد و او با خنده پاسخ میدهد من هم مثل مولایم علی (ع) در ۶۳ سالگی شهید میشوم، و آنگاه که پهپاد اسرائیلی با حمله به ضاحیه جنوبی بیروت او را به شهادت رساند درست ۶۳ ساله بود؛ اصلا این هم به کنار! بروید خاطرات همراهان حاج قاسم در روزی که شبش قرار بود به لقاء الله بپیوندد را بخوانید و در حالات او اندیشه کنید. آن جملاتی که روی آینه محل اقامتش در سوریه نوشت تا آن حرفهایی که به دختر برادرش حاج عماد گفت و دل او فرو ریخت و دلهره رهایش نکرد تا آن زمان که خبر شهادت حاجی را به او دادند. میخواهم بگویم همه این اتفاقات شاید حکمتی دارند که گاهی چشمی بسته و کاری سهل انگاشته میشود؛ این اتفاقات و در نتیجه این خونهای پاک جریانهای مقاومت را به سمت و سویی خاص هدایت میکنند.
آن روز که حاج قاسم شهید شد اسرائیل به این اندازه ذلیل نبود و ما گفتیم شهید سلیمانی برای دشمن بسیار خطرناکتر از سردار سلیمانی است؛ درست گفته بودیم؛ حالا نیز شهادت مردانی، چون رئیسی بزرگ، امیرعبداللهیان مجاهد و هنیه عزیز هر کدام راهی جدید را باز میکنند که قطعا و یقینا فراتر از تصور ما است. باز هم میگویم: نه به جریانهای سیاسی داخلی بتازید و نه نیروهای امنیتی را زیر سوال ببرید. نه تنها این کارها را نکنید که حتی جلوی چنین تحرکاتی هم بایستید که اگر خدا بخواهد، وحدت این بار اتفاقات بزرگی رقم خواهد زد. ان شاالله