سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: وحید جلیلی در مصاحبهای که در فضای مجازی از وی منتشر شده است میگوید: «سازنده سریال دیوار به دیوار از افرادی است که به نظام توهین میکند، اما بعد تلویزیون به او ۷ میلیارد تومان بودجه میدهد تا سریال بسازد، سریالی که سفیر انگلیس به پشت صحنه آن میآید و عکس یادگاری میگیرد.»
سریالسازی در صداوسیما موضوع تازهای نیست، اما مدتهاست مسیر نادرستی را طی میکند. بر هیچ کس پوشیده نیست که سریالهای تلویزیونی در انحراف سبک زندگی اسلامی و تمایل مردم به تجملگرایی نقش زیادی دارند. البته این همه ماجرا نیست، میلیاردها تومان در صداوسیما صرف سریالهایی میشود که از نظر محتوایی فاقد ارزش هستند. سریال «جلال» از سریالهای مناسبتی بود که در شبهای دهه فجر از شبکه اول نمایش داده میشد؛ مجموعهای که در ابتدا جذابیتهایی برای خود داشت، اما کمکم مخاطب متوجه میشود که کپی ایرانیزه شده از «بینوایان» ویکتور هوگو است و همین کپیکاری به ذوق مخاطب میزد. البته اینکه سریالها از تخیل نویسندگان بهره بگیرند چیز بدی نیست، اما سؤال این است آیا در سریالهای مناسبتی نمیشود از داستانهای واقعی استفاده کرد؟! داستانهایی که اگر اهل مطالعه تاریخ باشیم به وفور در تاریخ و ادبیات و فرهنگ ما یافت میشود. داستانهایی که مردم را به مطالعه تاریخ تشویق میکند و بعد با واژه «همهاش تخیل بود» یک پروژه چند میلیاردی را زیر سؤال نمیبرد؛ در زمانهای که شبکههای تلویزیونی معاند با انواع رسانهها و قالبهای مختلف اصول اولیه انقلاب را تحریف میکنند ساخت سریالهایی که مبنایی حقیقی ندارند چه سودی برای جامعه دارد؟! وقتی کشوری این همه غنا در حماسه و ماجراهای خواندنی دارد و زندگی نوشتههای مراکزی، چون سورهمهر برای آثار سینمایی و تلویزیونی فراهم کردهاند چرا باید مانند یک مرغ مقلد آثار سینمایی کشورهای دیگر را کپی کنیم و با نام انقلاب اسلامی به خورد مخاطب بدهیم؟!
متأسفانه این موضوع حتی در آثار تاریخی هم وجود دارد. عزت شاهی اسطوره مبارزه انقلابی که شکنجههایش را باید در تاریخ ثبث کرد در پاسخ به این سؤال ما که چرا تاکنون از زندگی شما فیلم یا سریالی ساخته نشده است؟ میگوید: «کارگردان فیلمنامه زندگیام را به من داد، اما همه تاریخ را در آن تحریف کرده بود. مثلاً نوشته بود دختر بازجوی ساواک، من را میبیند و عاشقم میشود درحالی که چنین چیزی اصلاً وجود نداشته است. من هم نخواستم در تاریخ دستی برده شود.»
این حقیقت وجود دارد که کارگردانان اغلب نمیتوانند هم به داستان وفادار باشند و هم تاریخ را روایت کنند، مدیران هم در این عرصه ورود جدی ندارند به همین دلیل است که بودجههای کشور بیهوده صرف میشود. اما مردم به تاریخ و داستانهایی که مبنایی در تاریخ یا دین دارند علاقه بیشتری دارند.
سریال «شوق پرواز» داستان زندگی شهید عباس بابایی، سریال «سیمرغ» روایت شهیدان کشوری و شیرودی، حتی سریال «شهریار» که روایتی از زندگی شاعر انقلابی آذریزبان است به جرئت نشان دادند که داستانهای تاریخی اگر کارگردانش هنرمند باشد توانایی جذب دارند و میتوانند در کنار آن حقایق تاریخ را به مخاطب منتقل کنند.
بهروز شعیبی با فیلم «سیانور» هم همین موضوع را در قالب سینما بیان میکند؛ موضوعی که محمود رضوی تهیهکننده سینما با سری فیلمهای نیمروز نشان داد تاریخ اگر درست بیان شود پولساز هم هست، اما متأسفانه صداوسیما غافل از این قافله عنان کار را به چند نویسنده و کارگردان میسپارد تا انقلابیهای روسیه و فرانسه را ایرانیزه کنند و با تخیل نویسنده به شعور مخاطب حمله میکنند. مثلاً در سال ۹۰ صداوسیما سریالی را به نمایش گذاشت که در آن چند ارتشی مأمور نابودی تهران با موشک میشوند. دروغی که در صبحگاه ارتش صدای فرمانده آن روزهای نیروی زمینی امیر پوردستان را هم درآورد که چرا به تاریخ خیانت میکنید و چهره خدوم ارتش را برای مردم منفور نشان میدهید؟!
وفاداری به تاریخ در سریالهای مناسبتی اصلی است که اگر درست اجرا شود به رشد و تعالی جامعه کمک میکند و اگر فقط به تخیل و کپیکاری بسنده شود حیف و میل بیتالمال و اتلاف وقت مردم است. در همین تاریخ معاصر آنقدر داستانهای عاشقانه و رومانتیک در بستر حوادث داشتهایم که فقط به یک محقق نیاز دارد تا آنها را کشف و استخراج کند و نیازی به تقلید از داستانهای غیرایرانی آنهم در سریالهای مناسبتی نیست.