ميخواهم از تعهدي كه شهيد حبيب جنتمكان نسبت به انسانها داشت برايتان بگويم. او نسبت به افرادي كه آنها را نميشناخت و شايد هرگز نديده بود هم تعهد قلبي و عاطفي داشت. براي تأييد حرفم بايد خاطرهاي برايتان تعريف كنم. در روند عمليات والفجر 8، در محور البهار – فاو بوديم. منطقه بسيار حساس بود. بعد از چند شب درگيري بيامان، ميخواستيم استراحت كنيم. اما مدتي بعد متوجه شديم، شهيد حبيب جنتمكان در مقر حضور ندارد. به دنبالش رفتم. بعد از كمي جستوجو متوجه شدم كه صدايش از ميان نخلها ميآيد. در كنار اروند بود. در حال تميز كردن جويهاي آب. زماني كه باران ميآمد، خليج فارس جزرو مد ميشد آب اروند را بر ميگرداند و وارد جويها ميكرد. به طوري كه نخلستانها از آب لبريز ميشد. شهيد حبيب جنتمكان رفته بود جويها را تميز كند تا نخلهاي اروند راحتتر آبياري شوند تا اگر زماني در آينده افرادي براي زندگي به اينجا آمدند نخلها بارور شده و امرار معاش از طريق اين نخلها براي ساكنانش امكانپذير باشد. اين حس انساندوستي در قبال اشخاصي كه نميشناخت براي من خيلي جالب بود.
شهيد جنتمكان همواره حساسترين و پرخطرترين مناطق را براي مبارزه انتخاب ميكرد. رزمندهاي كه مداحيها و صوت و نوحهخوانيهايش شور و حال عجيبي در دل بچهها قبل از عمليات ايجاد ميكرد. حضورش تقويت نيروها را به دنبال داشت و كارهاي شناسايي و اطلاعاتياش در قرارگاه نصرت، برترين موفقيتها را رقم زد.
جانبازي كه بعد از جنگ هم ميدان مبارزه را هرگز خالي نكرد. خادمالشهدايي كه همه دغدغهاش جانبازان و ايثارگران بودند. شهيد جنتمكان يك جهادگر بود. ايشان به روستاهاي محروم مشهد سفر ميكردند تا كمكي براي رفع محروميت مردم منطقه باشند و هر چه از دستشان برميآمد انجام ميدادند. در خانهاش همواره به روي همه باز بود. همه به خانه حبيب ميرفتيم و شده بود هتل چند ستاره بچهها و مقر گردآمدن رزمندهها.
بعد از پايان جنگ، حاجي همچنان رزمنده مانده بود. راوي راهياننور وقتي خبر تجاوز به آلالله را شنيد تاب نياورد و راهي عراق شد. رفت و مدتي بعد از انتقال تجربهها و آموزش به نيروها به فيض عظيم شهادت رسيد. همان سعادتي كه سالها در جبهههاي جنوب در پي آن بود، در جوار بارگاه اباعبدالله الحسين (ع) نصيبش شد.
يكي از همرزمان شهيد