پديده گمشدگان جمعيت ميليوني زائر اربعين غيرقابل تصور و محاسبه بود. تا آنجا كه ظهر اربعين «ستاد گمشدگان» در كربلا تشكيل شد.
بيشتر گمشدگان از گروههاي چند نفره بودند كه در يك لحظه يكي از آنها كميجلوتر يا عقبتر از ديگران حركت كرده است و ناگهان تمام! حالا بايد به صورت تكتك جمعيت نگاه كند. همه سياه پوشيدهاند و جمعيت كاملاً فشرده است. كمي حس ماجراجويي يا اعتماد به نفس زياد هم از دلايل گم شدن افراد بود والا گروههايي مثل لبنانيها كه با لباس و شال يكرنگ، قدم به قدم با هم حركت ميكردند و در هر حركتي اصل را « با هم بودن» قرار داده بودند، گم نميشدند.
در كربلا و نجف بنرهاي بزرگي با عنوان اطلاعات گمشدگان در چند نقطه اطراف حرم نصب شده بود و در كانتينرها و محلهايي به كار آنان رسيدگي ميشد.
معلوم بود كه هم شمار گمشدگان قابل توجه است و هم گم شدن فقط براي زائران ايراني معني ميدهد. در نجف اشرف در دو نقطه بلندگوها، گمشدگان را صدا ميزد. يكي از بلندگوها كارش اين بود كه برخيها را به همان محل اطلاعات گمشدگان فرا ميخواند و به برخيها هم ميگفت برو سر قرار! حسن شيرازي بيا اطلاعات! حسين صمدي برو سر قرار! فاطمه رسولي بيا اطلاعات! ندا حسيني برو سر قرار!
اين فراخوانها صداي غالب اطراف حرم بود كه هر چند گريزي از آن نبود، اما به عنوان تنها صدايي كه در بلندگوهاي اطراف حرم شنيده ميشد، چندان مطلوب همه زائران هم نبود.
اما ميكروفون بلندگوي ديگر در اختيار گم شده يا طرف او قرار ميگرفت تا پيام خود را ابلاغ كند: كپه اوغلي گبوره! (پدرسوخته بيا!) بابا پدرمون را درآوردي، كجايي بيا سر قرار!
ظاهراً انتظار اين بود كه گم شده از طريق فحش يا تشري كه ميخورد، بفهمد كه منظور خود اوست و زود برود سر قرار! چون بيشتر افراد اسم گم شده را نميگفتند و فقط از او ميخواستند كه سر قرار يا به فلان مكان برود. غافل از اينكه صداي آنها پشت ميكروفون تغيير ميكرد و همهمه جمعيت هم مزيد بر علت بود تا صدا آنچنان كه بايد به گمشده نرسد و مفهوم نشود.
در كربلا پيش از ظهر اربعين مسئول اطلاعات گمشدگان اعلام كرد كه گمشده و طرف او هردو كنار تل زينبيه جمع شوند. او پي در پي تذكر ميداد كه ديگر نميتواند كاغذهاي گمشدگان را بخواند چون حجم آنها زياد شده است. يك بار هم فرياد كشيد كه من تا يك ساعت و نيم ديگر هم كه اين نوشتهها را پيج كنم تمام نميشود، لطفاً هر كس، كسي را گم كرده يا خودش گم شده است، بيايد همين جا كنار اطلاعات جمع شود.
من براي آن فضاي خاص و جمعيت بيكران نميتوانم پيشنهادي داشته باشم تا سال آينده با چنين حجمي از گمشدگان روبهرو نشويم، جز آنكه به زائران توصيه كنيم از تجربه ديگران عبرت بگيريد و تلاش كنيد گم نشويد.
در نجف اشرف، پدري را ديدم كه از وحشت نيافتن فرزندش، به صورت خود چنگ ميكشيد. احساس كردم اكنون دل مولا علي فقط به اين پدر تعلق دارد. البته پايان داستان گمشدگان، پيدا شدن بود و تقريباً كسي سرنوشتي جز رسيدن به دوستان و والدين خود نداشت. اما اين پديده، مثل يك حاشيه قابل توجه در كنار زيارت بزرگ اربعين خودنمايي ميكرد.