*** دكتر حجتالله ايوبي ***
همانگونه كه مستحضر هستيد، نفس تعاريف متكثر از مقوله ترور و تروريسم، خود موجد سوءتفاهمات و سوءاستفادههاي فراوان گشته است. از جمله نكات مهم در اين باب اين است كه به هر خشونتي، ترور اطلاق ميشده است. ديدگاه شما در اينباره چيست؟
ترور به طور كلي به هر اقدام خشن، غيرقانوني و غيرمنتظره اطلاق ميشود. در كلمه ترور، وحشت و اضطراب نهفته است و هر اقدامي كه رعب و وحشت ايجاد كند و بخواهد هنجارهاي عادي جامعه را از بين ببرد، تروريسم معني ميشود. بنابراين خشونت بهتنهايي ترور نيست، زيرا بررسيها در تعاريف دولتهاي مدرن نشاندهنده اين نكته است كه دولتهاي مدرن حق انحصاري كاربرد خشونت را دارند و در نتيجه كاربرد خشونت را نميتوان تروريسم عنوان كرد.
به عبارت ديگر، همان تعريفي كه خشونت را امري وراي قانون ميانگارد.
بله. در گذشته و پيش از تولد دولتهاي مدرن، همه گروهها قادر به اعمال خشونت و زور بودهاند اما در دنياي جديد كه در آن دولتهاي ملي متولد شدهاند، مردم اين حق اعمال خشونت را به نهاد قانوني به نام دولت واگذار كردهاند. دولت ميتواند به نام مردم و براي حفظ امنيت و آرامش، خشونت را به كار ببرد اما خشونتي كه دولت به كار ميبرد بر اساس قانون صورت ميگيرد؛ همانند مجازات مجرم و محروم كردن فردي از زندگي در اجتماع كه نمونههايي از خشونتهاي قانوني هستند و هر كسي قادر به پيشبيني آنهاست. قابل ذكر است كه مهمترين تفاوت دنياي جديد و دنياي قديم در اين نكته نهفته است كه در دنياي جديد زندگي آرام شده است و مردم احساس امنيت و آرامش ميكنند اما با به وجود آمدن تروريسم، اين هنجارها بر هم زده ميشوند و خشونت غيرقانوني، غيرمنتظره و غيرقابل پيشبيني اعمال ميشود.
به قرينه تعريفي كه از خشونت و ترور وجود دارد، صلح را بايد چگونه معنا كرد؟
در تعريف صلح نيز ميتوان گفت بشر همواره در آرزوي صلح بوده است و مهمترين آرزوي بشر امنيت و صلح عادلانه است. تاريخ جنگها و صلحها نشاندهنده اين موضوع است كه صلح يك پديده استثنايي و زندگي بشر بيشتر با جنگ همراه بوده است اما از سوي ديگر، صلح عادلانه مفهوم بسيار مهمي است، زيرا صلح ميتواند به زور صورت بگيرد و فردي كه ضعيف است در مقابل فرد قوي تسليم ميشود، ولي در اين حالت نميتوان گفت كه صلح استقرار يافته است. تاريخ جنگهاي جهاني و بعد از آن اين امر را ثابت كرده است. صلح را نميتوان محدود به نبود جنگ تعريف كرد، زيرا در اين صورت هرگونه صلح ناعادلانه را نيز بايد صلح ناميد اما صلح عادلانه به معني صلحي است كه مبتني بر عدالت و تفاهم باشد و در آن عدل رعايت شود. به بياني ديگر، ايجاد صلح پايدار و عادلانه به معني ايجاد جامعهاي است كه در آن جنگ نباشد و هر فردي بتواند به حق خود در جامعه برسد.
بسياري از گروههاي مبارز كه به آنان نسبت تروريسم داده ميشود، نبود صلح عادلانه را عامل اصلي در رويكرد مبارزاتي خود ميدانند.
كار ويژه اصلي تروريسم اين است كه در جامعهاي كه مردم بايد در كنار يكديگر با صلح و آرامش زندگي كنند، با استفاده از ابزارهاي غيرقانوني و با ايجاد فضاي ترور و وحشت نگذارد صلح عادلانه تحقق پيدا كند. به بيان ديگر، چنانچه دولتها و افرادي قصد داشته باشند با تحميل اراده خود نظم عادلانه و مطلوب را بر هم بزنند، تروريسم به معناي واقعي شكل ميگيرد و اگر ما تروريسم را به عنوان عملي بدانيم كه بخواهد نظم عادلانه جامعه را بر هم بزند، ديگر اقدامات گروههاي كوچك يا احزاب در مكانهاي مختلف كوچكترين حد تروريسم خواهد بود.
آيا تروريسم مراتبي نيز دارد؟
تروريسم در درجه اول تروريسم دولتي است، همچون تروريسم در دستور كار قدرتهاي غربي و رژيم صهيونيستي كه با استفاده از زور و ابزار ترور قصد دارند مانع تحقق صلح عادلانه در جهان شوند. برخلاف تصور مردم، يك اقدام تروريستي كوچك در گوشهاي از دنيا نميتواند صلح عادلانه را تحت فشار قرار دهد اما اقدامات تروريستي يك رژيم همچون رژيم صهيونيستي ميتواند نظام جهاني را بر هم بزند كه به تروريسم واقعي مشهور است.
نقش فرهنگ و هنر در مقابله با تروريسم و ايجاد صلح عادلانه تاچه حد است؟ اين سؤال را از آن روي ميپرسم كه عدهاي تحقق جنگ يا صلح را در وراي منطقه فرهنگ و هنر تعريف ميكنند.
اگر قبول كنيم كار هنر ايجاد اثر همراه با عشق و كار هنرمند ايجاد زيبايي و لطافت است، جامعهاي كه مردمانش اهل فرهنگ و هنر باشند، نميتواند خشن باشد. هيچ وقت يك نقاش، خوشنويس، شاعر و يك جامعه اهل فرهنگ و هنر نميتوانند تروريست باشند. تروريسم يك نوع بيهويتي و بياصالتي است كه به همين دليل جامعه اسلامي و ايراني ما با هفت هزار سال سابقه فرهنگ و هنر نميتواند يك جامعه تروريستي باشد.
تمايل دارم به نمايشگاه يكي از هنرمندان ايراني كه در اروپا برگزار شد اشاره كنم. در اين نمايشگاه كه همزمان با وارد شدن اوج اتهامات در باره تروريست بودن ايران برپا شده بود، مجموعهاي از عكسهاي ايرانيان به نمايش گذاشته شد. از جمله اين عكسها تصوير پيرزني با تسبيح بر سر سجاده، نقاشي در حال نقاشي و يك خانم در حال خاتمكاري و... بود و سؤال شده بود اين افراد تروريست هستند يا خير؟ اين عكسها نشاندهنده جامعه ايراني بود و به بيان ديگر ميتوان گفت جامعهاي كه با معنويت، فرهنگ، ادب، خوشنويسي و شعر سر و كار دارد، نميتواند تروريست باشد. بنابراين نسبت مستقيمي ميان جوامع داراي فرهنگ و هنر و جوامع فاقد اين موارد با تروريسم وجود دارد.
همانگونه كه اشاره كرديد، ايران با عناصري همچون فرهنگ، هنر و ادب و در اين زمينه سابقه طولاني دارد. به نظر شما چگونه ميتوان با استفاده از اين ابزارها نشان داد اتهامات غربيها درباره حمايت ايران از تروريسم نادرست است؟
مشكل اساسي ما اين است كه زبان سخن گفتن با دنيا را به خوبي فرا نگرفته يا اينكه از زبان خوبي استفاده نكردهايم. زبان فرهنگ، هنر، شعر و ادبيات را ميتوان راحتترين، بيحاشيهترين و قابل فهمترين زباني دانست كه ميتوانيم با استفاده از آنها بسياري از پيامهاي خود را بدون مشكل منتقل كنيم. هر جايي كه ما از اين زبان استفاده كردهايم، با موفقيت روبهرو شده و توانستهايم نشان بدهيم مردمي كه در اين ديار زندگي ميكنند چه فرهنگ و تمدني دارند. از سوي ديگر، در هر موقعيتي كه ما با اين زبان عمل كردهايم، تمام شائبهها از ذهن مردم پاك شده است، اما به هر حال از اين زبان كمتر استفاده كردهايم. يكي از دلايل سوءتفاهم موجود ميان ما و بخشي از مردم دنيا اين است كه رسانههاي مخالف ما با استفاده از همه ابزارها و توانها وارد ميشوند و افكار عمومي را در دست ميگيرند و ما در مقابل آنها نميتوانيم با استفاده از ابزارهاي خوب حرف بزنيم. تجربه شخصي من نشان ميدهد در هر موقعيتي كه با زبان شعر، موسيقي و هنر وارد شدهايم، همگان تحت تأثير قرار گرفتهاند. وقتي مردم به هنر، شعر و ادب ايراني نگاه ميكنند، بلافاصله نتيجه ميگيرند اين مردم نميتوانند تروريست باشند.
در عرصه سياستگذاري فرهنگي و هنري در تمام جوامعي كه وضعيت فرهنگ و هنر خوب است، دولتها در اين عرصه حضور دارند. هنر سينما بدون كمك دولت نميتواند روي پاي خود بايستد. در عرصه موسيقي هم نياز به كمك دولت وجود دارد و در نتيجه نميتوان نقش دولت را حذف كرد و دولت بايد در اين عرصه حضور داشته باشد. گاهي گفته ميشود هنر بايد بودجهاش را تأمين كند اما بايد گفت اين حرف در عين درست بودن تا اندازهاي نادرست و خطرناك است و اگر ما هنر و هنرمندان را وادار كنيم بهگونهاي خلق اثر كنند كه تنها پول دربياورند، معلوم نيست همواره بتوانيم كارهاي فاخر ادبي داشته باشيم. من معتقدم ضمن اينكه بخش خصوصي بايد در بازار هنر برجسته شود، نقش دولت نيز بسيار حائز اهميت است.
تروريسم فرهنگي را چگونه معنا ميكنيد و ضرورت مقابله با آن چيست؟
ميتوان تروريسم فرهنگي را اينگونه معني كرد كه دولتي با استفاده از ابزارهاي مختلف قصد تحميل يك فرهنگ بياصالت را به دنيا داشته باشد. از سوي ديگر، تروريسم فرهنگي را اينگونه نيز ميتوان معني كرد كه دولتي به اين دليل كه از نظر اقتصادي و نظامي قدرت برتر است، قصد داشته باشد همه فرهنگها را خردهفرهنگ تلقي كند و همه فرهنگها را در مقابل فرهنگي كه اصالت ندارد و تنها به دليل داشتن پشتوانه مالي قوي ذوب كند. اتفاقاً كشورهاي با اصالت و با هويت نيز بهشدت درباره اين مسئله نگران هستند. در سال ۲۰۰۲ نيز كه مسئله تنوع فرهنگي از سوي فرانسويها مطرح شد و در سازمان ملل و يونسكو به تصويب رسيد، به علت اين موضوع بوده است كه پس از آزاد شدن تجارت جهاني كه كالاهاي فرهنگي بدون تعرفههاي گمركي به راحتي عبور ميكنند، اين نگراني در اروپا و دنيا به وجود آمد كه كالاهاي امريكايي به دليل جذابيتها و پشتوانه تبليغاتيشان بتوانند فرهنگهاي اصيل را از بين ببرند. از همين جا بود كه بحث تنوع فرهنگي در مقابل تروريسم فرهنگي مطرح شد.
*** حجتالاسلام والمسلمين محمد سالار ***
لزوم و فايده تحقق صلح عادلانه، بارها از سوي نظريهپردازان سياست مورد تأمل تبيين قرارگرفته است. از جمله اين موارد گفت و شنودي است كه با دكتر حجتالله ايوبي انجام داده و به عنوان گفتوگوي اول آوردهايم. در اين گفتوگو مايليم كه از رويكرد اسلام به پديده صلح عادلانه بشنويم. از ديدگاه جنابعالي، منظر اسلام در اين مقوله، بر چه مبانياي اتكا دارد؟
يكي از اهداف والاي رسالت انبيا و پيامبران الهي، مبارزه با ظلم و جور، استكبارستيزي، برقراري و تحكيم صلح و تحقق عدالت در جهان است. سيره پيامبر اعظم(ص) و پيشوايان بزرگ اسلامي همگي بر اساس ايجاد مدينه فاضله اسلامي و انساني بود كه توحيد، خداپرستي، صلح، صفا و برادري در آن حاكم باشد. پيامبر گرامي اسلام فلسفه بعثت خويش را اخلاق ذكر ميكند. در صورتي كه اگر اخلاق در جامعه حكمفرما نباشد، عدالت ايجاد نميشود. اگر اخلاق را نهادينه كرديم، نتيجه اخلاق انساني ايجاد عدالت خواهد بود. اگر اخلاق در جامعه ايجاد شد، نتيجه آن ايجاد صلح، عدم خشونت، ايجاد دوستي، برادري و روابط انساني خواهد بود. اساساً يكي از رموز گسترش اسلام و گرايش سريع و شديد همگاني به سوي دين حياتبخش اسلام، همان اخلاق پسنديده، رفتار كريمانه و معاشرت نيكوي پيامبر(ص) بوده است. قرآن مجيد شيوه رفتاري آن حضرت را اين چنين بيان ميكند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ؛ پس به بركت رحمت خداوند با آنان نرمخو و مهربان شدي و چنانچه تندخو و سختدل بودي، هر آينه از گرد تو پراكنده ميشدند». (۲) تاريخ صدور اسلام نشانگر اين حقيقت است كه پيامبر گرانقدر اسلام به عنوان منادي توحيد، صلح و عدالتگستري توانست جامعه عرب جاهلي از هم گسيخته و پراكنده را با صلح و اخوت بر محور توحيد و خداپرستي جمع كند.
قرآن كريم صلح، صفا و صميميت را براي بشر مايه خير و خوشبختي ميداند و ميفرمايد: «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ؛ صلح و آشتي بهترين عمل براي انسان است». (۳) از همين رو قرآن در موارد متعددي به ايجاد صلح و امنيت، وفاق، دوستي و همزيستي مسالمتآميز فرمان ميدهد و ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَ لاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛اي ايمانآوردهها! همگي در صلح و آشتي درآييد و از گامهاي شيطاني پيروي نكنيد كه او دشمن آشكار شماست». (۴)
خشونتگرايان شناخته شده دنياي امروز، مسلمانان را از عوامل اشاعه اين پديده ميدانند. اين واژگونه نمايي چگونه ابطال ميشود؟
دشمنان اسلام، اين دين آسماني و پيروان آن را به خشونتگرايي متهم ميكنند اما اين تبليغات دروغين عليه دين حياتبخش اسلام در حالي است كه اسلام حتي در صحنه دفاع و جنگ نيز توصيه به عدم خشونت و رفتار انساني دارد. اگر با مراجعه به تاريخ اسلام به دستورالعملهايي كه پيامبر به عنوان فرمانده جنگ در جنگها ميدادند يا حضرت علي و ساير ائمه معصومين(ع) بنگريم، حضرت رسول نكاتي را مبني بر عدم قطع درختان، عدم برخورد با كهنسالان و سالخوردگان، كودكان و زنان، نريختن سم در آب دشمن و آلوده نساختن محيط زيست گوشزد ميكردند. اينها نشانگر اين است كه اصولاً هر جا اسلام بحث دفاع را دنبال ميكند، از كاربرد خشونت جلوگيري و صرفاً جنگ را در چارچوب نظامي به نظاميان توصيه ميكند.
در سيره پيامبر(ص) هيچگاه عنف و اجبار در پذيرش دين مشاهده نشده است. حتي آن حضرت پيشنهاد برخي از انصار مسلمان را درباره الزام فرزندانشان به پذيرش اسلام رد و در اين باره به آيه «لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. . . »(۵) استناد ميكردند.
ظاهراً اين مقوله موردگواهي بسياري از انديشمندان و رهبران نامدار غيرمسلمان نيز بوده است...
مهاتما گاندي، رهبر فقيد استقلال هند ميگويد: «اجبار در دين اسلام وجود ندارد. حيات شخصي پيامبر اسلام به نوبه خود، نشانه و سرمشق بارزي براي رد فلسفه عنف و اجبار در امر مذهب است». متأسفانه برخي از دشمنان اسلام تهمتهاي ناروايي را به پيامبر اسلام نسبت ميدهند و به ناحق اسلام را به خشونت متهم ميكنند؛ هر چند در اينباره ما نيز مقصريم و از اينكه تاكنون نتوانستهايم سيره محبتآميز، پر مهر و عطوفت و رحمت و رأفت پيامبر عزيزمان را براي مخاطبان غيرمسلمان بهخوبي معرفي كنيم، بايد از پيشگاه آن حضرت عذرخواهي كنيم اما ذكر اين نكته ضروري است كه آئين مقدس اسلام در جنگهاي ناگزير بر رعايت ارزشهاي انساني و حفظ حرمت انسان تأكيد دارد و در جنگ به آن پايبند است. امير مؤمنان علي(ع) روايتي از پيامبر(ص) نقل كرده است كه پيامبر(ص) در هنگام اعزام ايشان به كشور يمن به ايشان سفارش كردهاند كه تا كسي را به اسلام دعوت نكرده است با او جنگ نكند و اگر خداوند به وسيله وي يك نفر را هدايت كند، براي ايشان از تمام آنچه خورشيد بر آن تابيده و غروب كرده يعني تمام دنيا بهتر است.
پس مشاهده ميشود كه دعوت و گفتوگو از نظر اسلام مقدم بر جنگ است. اسلام دستور ميدهد اگر با دشمن قراردادي بستيد تا هنگامي كه او خيانت نكرده است، بايد وفادار به پيمان باشيد. پيامبر(ص) و علي(ع) سخت به اين اصل وفادار بودند. اسلام از مثله كردن دشمن يعني بريدن گوش، بيني و ساير اعضاي بدن منع كرده است و پيامبر(ص) همواره قبل از اعزام نيرو به جهاد، اين سفارش را به مسلمانان ميكردند. اسلام دست زدن به اينگونه اعمال غيرانساني را در جنگ ممنوع اعلام كرده است. اسلام ضمن دستور به برخورد انساني با اسيران، راههايي براي آزادي آنان تدارك ديده است. بنابراين راهبرد اساسي اسلام، حفظ صلح، امنيت، اقامه عدالت اجتماعي و منع توسل به زور است. اين درحالي است كه بزرگترين جنايات تاريخ از سوي سردمداران شعار صلح و امنيت و دموكراسي و برخلاف همه موازين اخلاقي و حقوقي، نسبت به مسلمانان و مردم مظلوم و ستمديده جهان سوم صورت ميگيرد. نمونههاي اين مسئله در گذشته و حال در بسياري از كشورها نظير بوسني و هرزگوين، فلسطين اشغالي، عراق، افغانستان، ليبي و بحرين و... مشاهده شده است و ميشود.
آنچه ميتواند به عنوان نمادي از صلحطلبي مسلمانان مورد اشاره و توجه قرار گيرد، همزيستي آنان با پيروان اديان ديگر است. در اينباره چه شواهدي براي عرضه و استدلال داريد؟
يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در صلح و صفا و تسامحي چشمگير در اسپانياي زمان حاكميت مسلمانان در كنار هم زيستهاند... حتي همين امروز ميليونها مسيحي و نيز شمار كمي از يهوديان، زرتشتيان، بودائيان و هندوها در گسترهاي از مغرب تا مالزي تحت مالكيت مسلمانان مشغول گذران زندگياند. نهتنها بر آنها در مقام انسان، تسامح و مدارا روا داشته شده است، بلكه بسياري از آنان در كشورهاي خود از ثروتمندترين گروهها به شمار ميآيند، مانند قبطيان در مصر يا بودائيان چيني در مالزي، اين گروهها هرگز مشمول «تصفيه قومي» نشدهاند؛ درحالي كه گذشته از جنايات دهشتناك آلمان نازي، مسلمانان و يهوديان در اسپانياي پس از ۱۹۴۲ يا تاتارها در روسيه تزاري و همين امروز نيز مسلمانان در بوسني مورد تصفيه قومي قرار گرفتهاند.
عده زيادي درباره جهان اسلام چنان سخن ميگويند، گويي اين جهان اسلام است كه ناو خود را در خليج مكزيك و به قصد تهديد امريكا مستقر كرده است! حال آنكه اين ناو امريكاست كه بر خليجفارس و عمده منابع اقتصادي قاطبه ملل مسلمان در آن منطقه تسلط دارد.
من فكر ميكنم همين اقدام برگزاري «كنفرانس بينالمللي ائتلاف جهاني عليه تروريسم براي صلح عادلانه» در شرايطي كه موج بيداري اسلامي شمال آفريقا و خاورميانه عربي را درنورديده و معادلات استعمارگران امريكايي و اروپايي و سرسپردگان آنها را در هم ريخته است، فرصت بسيار مغتنمي بود تا در اين اجلاس جهاني چهره كريه تروريسم دولتي افشا و براي تحقق صلح عادلانه و راهكارهاي مقابله با تروريسم چارهانديشي شود. از آنچه گذشت بهخوبي روشن ميشود كه اسلام، دين صلح و آرامش است و هميشه در اسلام، صلح و آرامش بر جنگ و قتال برتري داشته است. مضافاً بر اينكه نتيجه ميگيريم لشكركشي و نبرد در راه تحميل فرهنگ و خطمشي عمومي در دين و منطق اسلام مردود و بياساس است.
پينوشت:
(۱) قرآن كريم، سوره آلعمران، آيه ۱۵۹
(۲) قرآن كريم، سوره نساء، آيه ۱۲۸
(۳) قرآن كريم، سوره بقره، آيه ۲۰۸
(۴) قرآن كريم، سوره بقره، آيه ۲۵۶
(۱) رئيس مؤسسه فرهنگي اكو و عضو كميته فرهنگي كنفرانس