کد خبر: 1207379
تاریخ انتشار: ۱۱ دی ۱۴۰۲ - ۰۴:۲۰
منظومه اندیشگی جلال آل‌احمد و نسبت آن با انتشار آثار جدید او
شاید در آغازین بخش از نوشتار، لازم باشد تا تکلیف خویش را با این مسئله روشن کنیم که آیا اهالی اندیشه و قلم، الزاماً دارای منظومه فکری هستند یا خیر؟ به باور نگارنده، هر متفکری با هر میزان از آزمون و خطا و حتی تناقض، قطعاً رقم زننده چنین منظومه‌ای هست، مگر اینکه بپذیریم که او در طول حیات خود هیچ فکری نداشته، یا هرگز به سوی ابداع نرفته است!
محمدرضا کائینی

جوان آنلاین: در سالی که بر ما می‌گذرد، از صدمین زادروز زنده یاد جلال آل‌احمد عبور کردیم. واکنش‌ها به این رویداد اما، بر خلاف تصور یا خواست مخالفان قدیم و جدید او، نسبتاً گسترده بود. هیچکس نتوانست انکار کند که آقای نویسنده، دست کم هفت دهه در میان ایرانیان به اقبال و تأثیر فراوان زیسته و این همه، کماکان امتداد دارد. در این میان انتشار بخش‌هایی از یادداشت‌های منتشر نشده آل‌احمد و ایضاً نوید ارائه کلیت آن در آینده‌ای نزدیک، خبری خوب قلمداد گشت. با این همه پرسشی مطرح است: انتشار این دست نوشتجات، از یادداشت‌ها، حذفیات کتب، نامه‌ها، حاشیه نگاشت‌ها و... الخ، تا چه میزان می‌تواند تصور ما را از جلال تغییر دهد؟ یا منظومه فکری شناخته شده او را متحول سازد؟ مقال پی‌آمده، درصدد بررسی این موضوع وارائه راهکاری برای فهم بیشتر آن بوده است.

آل احمد، وجود و چیستی منظومه فکری‌اش
شاید در آغازین بخش از نوشتار، لازم باشد تا تکلیف خویش را با این مسئله روشن کنیم که آیا اهالی اندیشه و قلم، الزاماً دارای منظومه فکری هستند یا خیر؟ به باور نگارنده، هر متفکری با هر میزان از آزمون و خطا و حتی تناقض، قطعاً رقم زننده چنین منظومه‌ای هست، مگر اینکه بپذیریم که او در طول حیات خود هیچ فکری نداشته، یا هرگز به سوی ابداع نرفته است! چالش بعدی این است که این منظومه، چگونه و با کدامین علائم شناخته می‌شود؟ در این مورد نیز باید گفت که به‌رغم سیالیت اندیشگی و پویایی نظری هر متفکری، می‌توان به برساخته‌هایی از وی اشارت بُرد که مورد نقض او قرار نگرفته و نه تنها تا پایان حیات بدان وفادار مانده، بلکه در طول زمان و به مدد یافته‌های جدید، بر استحکام و قوام آن نیز افزوده است. منظومه‌های فکری، معمولاً براساس کلان نظریات نویسندگان قابل شناسایی یا تدوین هستند. براساس آنچه تاکنون بازگفتیم، بی‌تردید جلال آل‌احمد با نظریه «غرب زدگی» و فرزندش «در خدمت و خیانت روشنفکران» شناخته می‌شود. این بدین معنا نیست که او در طول حیات سخن دیگری نگفته یا به ارزش‌ها یا ضدارزش‌های دیگری نظر نداشته است، اما آنچه کلان نظریه او قلمداد می‌شده یا به عبارت دیگر در یک بازه زمانی طولانی (حدوداً ۱۷ سال)، ذهن و تلاش وی را به خود مشغول داشته، تدوین همین گفتمان بوده است. بر همین اساس دال اصلی منظومه فکری جلال، «غربزدگی» است و در این شصت و اندی سال نیز چه در زمان حیاتش، چه پس از مرگش تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی و چه از برقراری جمهوری اسلامی تا هم اینک، موافق و مخالف نیز چنین انگاشته‌اند و البته به صحت گمان برده‌اند.

در چیستی نظریه غربزدگی
در اکنون و سالیان پیش، پاره‌ای از نظریه پردازان از طیف‌های گوناگون، در فهم نظریه غربزدگی گره انداخته، یا دستیابی به جوهره آن را دشوار ساخته‌اند! این در حالی است که مروری دقیق بر گفتمان مزبور نشان می‌دهد که موضوع چندان هم پیچیده و غامض نیست. به ویژه که آل‌احمد، خود استاد روان گویی مسائل بود و از دایره گسترده واژگانش، در این فقره زیاد بهره می‌برد. وی بر غرب، با تمام جهان بینی، ایدئولوژی، علوم انسانی و برساخته‌های صنعتی‌اش، اختصاراً «ماشین» نام نهاده و نسبت آن با کشور‌های جهان سوم یا ضعیف را، به انتقاد گرفته است! برخلاف تصور عده‌ای، این کتاب تنها در بردارنده «سلب» نیست، که از «ایجاب» نیز غفلت نداشته و در حد یافته‌های نویسنده، طریق صواب را نشان داده است. او در حوزه نظر و عمل با تبادل مخالفت ندارد، اما تهاجم به اشکال گوناگون را برنمی‌تابد. در ضمن میان فرآورده‌ها در دو حوزه علوم تجربی و علوم انسانی نیز تمایز قائل می‌شود و فی‌المثل در گفت‌وگویی، در تبیین بیشتر مسئله اذعان دارد: علوم تجربی را از غرب می‌گیرم، اما علوم انسانی را خودم دارم، چون مجموعه مواریث فرهنگی این مرزوبوم آن را به من داده است، ماشین ریش تراشی نیست که در مملکت خودم نباشد! (بنگرید به گفت و شنود مطول آل‌احمد و غلامحسین ساعدی با دانشجویان در تبریز، به تدوین صمد بهرنگی). همانطور که دیدید، آقای نویسنده قائل به تدوین علوم انسانی بومی است و در این مسیر سنت، اعم از میراث دینی، فلسفی، عرفانی، تاریخی و... را به خدمت می‌گیرد. برخی به این فرآیند، استفاده ابزاری لقب داده‌اند. چنین تحلیلی صرف نظر از درست یا نادرست بودنش، نباید ما را از این حقیقت غافل کند که جلال در مواجهه با غرب زدگی، اساساً نمی‌توانست ابزار دیگری را به خدمت بگیرد. مواجهه با تجددِ بی‌ملاک، سنگری جز سنت نداشت و او نیز به درستی در همان قرار یافت. وی تا پایان حیات، به غنی‌سازی این نظریه و ایضاً تبیینش بود و هرگز از آن عدول نکرد.

در چیستی یادداشت‌های آل‌احمد و چالش تفسیر آن
یادداشت نگاری رجال فرهنگ و سیاست در ایران و جهان، امری مسبوق به سابقه است. این امر در ایران نیز، از عهد قاجار بدین سو رونقی به سزا یافت. در میان مواریث اهالی فرهنگ و ادبیات کشورمان اما، روزنگاشت‌های آل‌احمد یک پدیده به شمار می‌رود! در یک کلام می‌توان گفت که این نگاشته‌ها، شامل تمامی رفت و برگشت‌ها یا فراز و فرود‌های ذهنی و روزانه اوست. وی وسوسه‌ها، هوس‌ها، شیدایی‌ها، نفرت‌ها و واکنش‌های عمدتاً مقطعی و مدت‌دارِ خود را، بر اوراق نشانده است. جلال در این دفاتر با بی‌رحمی فراوان، به خودافشایی و دگرافشایی دست زده و در این مسیر، مرزی بین آنچه و آن‌کس که دوست دارد یا نمی‌دارد، قائل نیست! با این اثر، می‌توان او را روانشناسی کرد و به ویژه پیوستن‌ها و گسستن‌های معمولاً کوتاه مدت او را دید و سنجید. وی از این مجموعه واگویه‌ها، بهره‌های فراوان می‌بُرد و عمده‌اش اینکه به مدد آن، به محتوای آثار بعدی خود می‌افزود و آن‌ها را مستندتر می‌ساخت. این نوشتار‌ها می‌توانست بستر خلق بسا آثاری دگر باشد که عمری کوتاه و ۴۵ ساله مجال آن را ستاند. آن‌ها هنوز هم می‌تواند برای اهالی قلم، محملی برای ایده گزینی و ابتکار باشد.
نخستین بار، بخشی از این یادداشت‌ها در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ (دهمین سالگرد درگذشت آل احمد و اولین آن در عهد برقراری جمهوری اسلامی)، در روزنامه کیهان و در ضمن مقاله‌ای از برادرش زنده یاد شمس آل احمد نشر یافت. این متن حاوی احساسات نویسنده، در پی دریافت خبر مرگ خلیل ملکی و حرکت به سوی تهران برای شرکت در مراسم ترحیم او بود. پس از آن شمس در انتشار الباقی آثار جلال و نیز «از چشم برادر»، از آن‌ها که «دفتر ایام» نامش نهاده بود، بهره می‌گرفت. با این همه چاپ این دفاتر، احتمالاً به دلیل داوری‌های تند و عصبی نویسنده، از سوی اوصیای او مسکوت نگاه داشته شد! برادر و همسر در توافقی ناگفته و نانوشته، انتشار تمامیت آن را به صلاح ندانستند و از کنار آن گذشتند! این قلم به سان دیگر علاقمندان به آثار جلال، بار‌ها از شمس آل احمد و دیگر منسوبان وی، پی جوی این یادداشت‌ها و زمان انتشار آن بود. (بنگرید به فصل مربوطه در «دو برادر»، گفت‌وگوی مطول نگارنده با محمدحسین دانایی). سرانجام پس از درگذشت دکتر سیمین دانشور و در آستانه تبدیل منزل مسکونی آل احمد به خانه موزه، نسخه اصلی این دفاتر همراه با نسخه‌های چرک‌نویس و پاک‌نویس برخی دیگر از آثار آقای نویسنده، از سوی مرحومه ویکتوریا دانشور به جناب دانایی تحویل گشت و خبر آن نیز اعلام شد. آنچه تاکنون از این یادداشت‌ها به رسانه‌ها سرریز شده، اگر چه جذاب، خواندنی و آیینه ذهنیات جلال است، اما سیاق و فضای حاکم بر آن، به دو دلیل برای این قلم و همگنانش تازه نیست: اول، به دلیل انتشار سنگی برگوری که بدون بازنویسی نهایی جلال، در آغاز دهه ۶۰ نشر یافت و دوم به دلیل انتشار مجموعه چهار جلدی نامه‌های متقابل جلال و سیمین که در پایان دهه ۷۰ روانه بازار نشر شد. هر دو کتاب اما، تقریباً به سیاق این یادداشت‌ها بر کاغذ آمده است، بی‌پرده، عریان و بی‌هیچ لاپوشانی! آل‌احمد در بخشی از نامه‌ها به همسرش، تصریح کرده که به دلیل این کاغذ نگاری‌های روزمره و مداوم، چندان رغبتی به بازنویسی آن‌ها در دفتر یادداشت روزانه خود ندارد، چون لاجرم باید مطالب را تکرار و در واقع وقت تلف کند. از قضای روزگار و بعدها، یادداشت‌های آن دوره جلال سرقت شد و این مجموعه نامه‌ها را، تا حدود زیادی می‌توان جایگزین آن‌ها دانست، چه اینکه از وحدت سبک برخوردارند.

آل احمد و ترفند «اغراق در مفاهیم»
در فهم متون آل احمد اعم از منتشره یا غیرمنتشره، نکته دیگری را نیز نباید از نظر دور داشت. کلمات و عبارات در نزد او، الزاماً معنای لغت نامه‌ای ندارد! به عبارت دیگر در نوع توصیف وی، نوعی اغراق به کار می‌رود، تا تنبّه و هشدارش را جدی‌تر سازد. او به دلایلی چون: شتاب، شادی، عصبانیت، دلشوره و... الخ، از واژگان مفهومی مضاعف و چند برابر قصد می‌کند! مثلاً در «خسی در میقات» مدعی است، که حج کرده برای «دیدی و نه امیدی». لازمه منطقی این سخن، رفتاری به سبک سیاحان است و نه مؤمنان. در حالی که سفرنامه‌اش حاکی از آن است که صرفاً در گوشه‌ای ننشسته تا فضا را توصیف کند، بل اعمال حج را تمام و کمال انجام داده است! حتی گاه از برخی مناسک چنان تفسیری متعالی دارد که عالمی، چون آیت‌الله سید محمود طالقانی را شگفت زده و ناگزیر از تمجید می‌سازد! آیا زندیقان و مرتدّان چنین می‌کنند؟ یا در جای جای این سفر و در توصیف آنچه می‌بیند، عنوان «بدویت» را به کار می‌گیرد. (۱) این در حالی است که خود می‌شنود که خطبای دینی در آن دیار، مطالب کتاب غربزرگی را تکرار می‌کنند و بر آن اصرار می‌ورزند! او در کارت نگاشته‌ای به همسرش در مورخه ۲۴ فروردین ۱۳۴۳ و از مدینه، در این باره می‌نویسد: «یک خطیب عرب در مسجدالنبی همان حرف‌هایی را می‌زد که در غربزدگی یک مرحومی آورده، از خودش خجالت‌ها کشید با آن پُزهایی که داده.» از آل احمد باید پرسید: اگر بدویت را نخست باید در وجه فکری و نظری آن دید، چگونه است که این عقب ماندگان همان را می‌گویند که روشنفکری پیشرو مانند او در ایران می‌گوید؟ آیا عقب ماندگان چنین سخن می‌کنند و می‌توانند به چنین نکاتی اصرار ورزند؟ نگارنده بر این باور است که در این فقره، جلال می‌کوشد تا با استفاده از تازیانه مبالغه و تندی، عده‌ای را متوجه ضعف‌هایشان کند و آنان را به حرکت و سازندگی‌ای بیشتر رهنمون سازد. او به سبک و سیاق خود و البته با اشتلم‌هایش، در حال خیرخواهی است!

گفتمان آل‌احمد و نسبت آن با اوراق نوانتشارش
آنچه در توصیف فضای حاکم بر یادداشت‌ها و اوراق نویافته آل‌احمد مورد اشاره قرار گرفت، به خودی خود می‌تواند نسبت آن‌ها را با منظومه فکری و کلان پروژه‌اش نشان دهد. در مجموع و نگاهی کلی، آنچه در این نویافته‌ها وجود دارد، را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: آنچه که از سوی نویسنده، عملاً به عنوان یک نظریه در جامعه مطرح شده، آن‌ها را همواره پی جویی کرده و بر سرش با مخالفان چالش جدی یافته، یا آنچه که صرفاً وسوسه و رفت و برگشت فکری بوده و نویسنده در آینده و کردار خویش، بدان وقعی ننهاده است. به عنوان نمونه در یادداشت‌ها، نامه‌ها و نوشتجات شخصی جلال، بسا رویدادها، جریانات و شخصیت‌ها مورد آماج حملات و عتاب‌های گوناگون قرار گرفته‌اند که در عمل و تا پایان حیات، رسماً مورد قبول و تکریم وی بوده‌اند. از رویداد نهضت ملی ایران و تشکل نیروی سوم گرفته، تا چهره‌هایی چون: محمد مصدق، خلیل ملکی و سیمین دانشور و... الخ. به عنوان مثال، آیا می‌توان مذمت نامه طولانی جلال در یادداشت روز دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۳۵ درباره همسرش، را به عنوان ملاکی برای داوری کلان او در باره دانشور قلمداد کرد؟ یا تنها می‌توان آن را اثری از یک عصبانیت سریع یا زودگذر دانست و بدان بیش از این وقع ننهاد؟ مثال دیگرش داوری نوانتشار آل‌احمد در باب ناتوانی اسلام در ایجاد تحولات اجتماعی، در پی سفر حج اوست. او در این نوشتار، گرایشات اسلامی خود در غربزدگی را عبث دانسته و وعده داده که در پی اتمام نگارش در خدمت و خیانت روشنفکران، به تبیین لائیسیته خواهد پرداخت و احتمالاً راه و چاره را در آن خواهد جُست! (۲) جای این پرسش است که ادعای مزبور، در کجا مابه ازای عملی و بیرونی یافته است؟ آل احمد در سالیان ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴، به طور نسبی پروژه در خدمت و خیانت روشنفکران را به اتمام رساند (هرچند که تا پایان حیات به جست‌وجوی مطالب و نکاتی بود، که غربزدگی و روشنفکران را کامل‌تر خواهد کرد)، اما نه تنها هیچگاه به نظریه پرداز لائیسیته مبدل نشد، بَل همواره در پی جویی تغییر اجتماعی، نقش و تأثیر نهاد دین را فروننهاد و از آن چشم نشست. شاهد زنده‌اش همان گفت و شنود پرنکته با جوانان تبریزی در اردیبهشت ۱۳۴۶ است، که خود بر آن یادداشتی کوتاه نوشت و منتشرش کرد. او در آن محاوره با اشاره به رویداد ۱۵ خرداد، اسلام را سنگری برای مقاومت در برابر استعمار غرب می‌داند. وی ضمن تأکید بر مذهب و زبان به عنوان دو عنصر مقوم فرهنگ ایرانی، تأکید دارد که مردم کشورمان، مذهب را ایرانیزه کرده‌اند و این البته اختصاص به ایران ندارد... و بسا نکات دیگر از این قبیل. (مطالب مطروحه در این دیدار و به ویژه چالش‌هایی که دانشجویان به میان می‌آورند و واکنش‌های جلال به آنها، بس خواندنی و آگاهی بخش می‌نماید).
کوتاه سخن در این فقره آنکه مطالب یادداشت‌های آل احمد، تا آنجا که توسط او تئوریزه، در جامعه مطرح و مورد پیگیری قرار می‌گیرد، می‌تواند به محملی برای خوانش منظومه فکری و کلان پروژه وی تبدیل شود، در غیر این صورت تنها نمایان کننده وسوسه‌ها و آمد و شد‌های ذهنی اوست و نه بیشتر. وسوسه‌هایی که از اغلب متفکران در باب گفته و کرده آن‌ها سراغ می‌گیرد، اما معمولاً نوشته و به تاریخ سپرده نمی‌شود، اما جلال آن‌ها را ثبت نموده و برای خود و دیگران به ودیعت نهاده است.

سخن آخر
در نوشتجات جلال آل‌احمد، صداقت موج می‌زند. این امر صرف نظر از محتوای آن، بر خواننده اثر تربیتی دارد و او را به این رفتار عادت می‌دهد. علاوه بر این آیینه‌ای است، از شرایط جامعه و آنچه در حول و حوش او می‌گذرد و ایضاً عوالمی که وی بدان سرک کشیده است. هم از این روی از چنین نویسنده‌ای، هرآنچه یافته و منتشر شود، می‌تواند مبارک قلمداد شود. از سوی دیگر نیز نباید از یاد بُرد که منظومه فکری او را که به درازای حدود هشت دهه شکل گرفته و در برابر افکار عمومی در ادوار گوناگون ساخته و پرداخته شده، نمی‌توان با استناد به برخی افکار و احوال موسمی و زودگذرش، مخدوش و منسوخ ساخت. در این میان اما، راه وچاره مواجهه روشمند با این میراث نویافته و گران است. آن سان که در نتیجه، شناختی دقیق‌تر از او به دست دهد و نه اینکه بازخوانی زمانه و کارنامه او را، به بیراهه بَرد و حتی ناممکن سازد.

پی نوشت:
۱- از جمله مواردی که آل احمد در این سفر، آن را مصداق بدویت دیده، نکته پی آمده است: «عربی... آمد، گذشت. طنابی بیخ گلوی پریموسی بسته و لنگر دهان آن را می‌برد، عین مشکی یا کوزه‌ای. این است معنی بدویت». این در حالی است که شبیه به چنین صحنه‌ای را شاید بتوان در تمامی نقاط جهان یافت و طبعاً با استناد به مواردی از این دست، حکم به بدویت دین و فرهنگ و کلیت عادات و آداب آن نتوان داد.
۲- او در این فقره، در نسخه اصلی «خسی در میقات» آورده است: «علاوه بر اینکه اسم این قضیه‌ای که الان زیر دست دارم، خواهم گذاشت «گذاری بر بدویت» شاید اسم دیگری پیدا کردم. بحث بر سر اسم نیست، بحث بر سر پایان این جست‌وجوست. فقر همه جا فقر است، مذهب هم همه جا مذهب است، دکان هم همه جا دکان است و دیگر آن زمان گذشت که بتوان بر پلکان مذاهب به آسمانی رفت...». از آن دسته جملاتی که در رفتار‌های بعدی جلال، هرگز مبدل به یک تئوری و عمل نشد و تنها به نشانه‌ای از یک قضاوت زودگذر مبدل گشت.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار