سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: درست است که بخشی از درآمد تلویزیون آن هم در این شرایط اقتصادی وابسته به تبلیغات و آگهیهای تجاری است ولی قرار نیست برای انتفاع مالی آنتن رسانه ملی در اختیار سرمایه قرار بگیرد. سرمایه اساساً تشویق به مصرف میکند. بنابراین نباید بدون نگاه روانشناسی سرمایه را بر فرهنگ غلبه داد. گاه تبلیغاتی بدون پشتوانه علمی مانند اسپری رشد مو به دلیل تحریک میل به زیبایی، افراد را وادار به هزینه کردن میکند؛ اینکه فردی با موهای تقریباً پرپشت عوامانه میگوید ظرف دو ماه با این اسپری موهایش رشد کرده است از نظر پزشکی فاقد اعتبار است! و متأسفانه به صورت مکرر از شبکههای مختلف پخش میشود و عواقب خوبی نخواهد داشت. هنوز خاطره کرمهای تقلبی و گرانقیمت حلزون و طلا و نقره از تلویزیون را از یاد نبردهایم که بدون هیچ نظارتی از تلویزیون پخش میشد و در این بازار مکاره و سوءاستفاده از آنتن تلویزیون، پیش چشم مسئولان در رسانه ملی فروش میلیاردی داشتند.
نکته دیگر درباره تبلیغات مصرفگرایانه تلویزیونی بدون توجه به وضع اقتصادی موجود و گرانیهای کمرشکن است که باعث شده اکثریت مردم حتی در سادهترین امور معاش با مشکل مواجه باشند. تلویزیون راه جداگانه خود را میرود که همین سهلانگاری لبه تیغی برای ریزش مخاطبان آن محسوب میشود لذا انتظار میرود رسانه ملی در کنار نقد اوضاع و مطالبهگریهای رسانهای، در بخشی از تولیدات و تبلیغات تجاری با جامعه همراهی کند؛ نه اینکه فقط به کسب درآمد بیندیشد و همچنان زندگی تجملی و مصرفگرایی را تبلیغ کند و این را در آیتمهای تبلیغاتی بیشتر میتوان در نظر گرفت، چه آن که به دلیل تکرار ریتمیک در ذهن و رفتار مخاطبان تأثیرگذاری زیادی دارد؛ مثلاً در تبلیغ تبلت مخصوص بچهها، خانوادهای نشان داده میشود که در یک خانه لوکس و بزرگ شادمانی میکنند و پدر و مادر مهربان و دوراندیشی برای هر کدامشان یک تبلت با قیمت یک میلیون و اندی خریدهاند تا دیگر سراغ تبلت و گوشی آنها نروند! خب شاید این ایده خوبی باشد، اما نه در قاب رسانه ملی که بچهای ممکن است حتی قوت ساده روزانه خود را نداشته باشد و این شوق کودکانه داشتن تبلت دختر و پسر خانواده در آگهی بازرگانی برایش نامأنوس و غریب باشد یا تبلیغ پیراهن مردانه با قیمت بیش از ۱۰۰ هزار تومان و. شاید این آگهیها به نام کالای ایرانی (!) برای یک قشر محدودی در جامعه جالب و عادی باشد، اما نباید فراموش کرد تلویزیون یک رسانه عمومی و ملی است. خیلی از خانوادهها از قشر کارگر و کاسب هستند که حقوق ماهانه آنها به یک میلیون تومان در این گرانیها هم نمیرسد. همه ایران تهران نیست و همه تهران هم قشر مرفهنشین شمال آن نیستند.
تلویزیون بهتر است بر اساس روانشناسی رسانه و در نظر گرفتن اوضاع موجود با اکثریت جامعه همراهی کند و به جای تزریق ضدفرهنگی مصرفگرایی و تشدید فاصلههای طبقاتی، بکوشد تا فرهنگ قناعت و صرفهجویی و ارزشهای اخلاقی و معنوی را در جامعه نهادینه سازد؛ حتی با آگهیهای تبلیغی و تجاری. به یاد دارم مدتها پیش مستندی از شبکه مستند درباره نقش رسانهها در اروپای بعد از جنگ جهان پخش شد که نکات جالبی داشت؛ اینکه رسانههای آن زمان به دلیل شرایط بد اقتصادی به کمک سلبریتیها فرهنگ قناعت را مستقیم و غیرمستقیم آموزش میدادند؛ مثلاً میتوان لباس کهنه و قدیمی را دوباره استفاده کرد بدون احساس خجالت و شرمندگی. این برای بیننده ساده تلویزیونی خیلی تأثیرگذار بود وقتی میدید بازیگر محبوبش یا فلان شخصیت معروف هم مانند او ساده و بیآلایش میپوشد و زندگی میکند و این همرنگی با جماعت در مسیر درست در روانشناسی رسانه یک اصل پذیرفته شده است که تلویزیون در راستای بهبود و تعالی جامعه میتواند از آن استفاده کند. چون اکثریت مخاطبان این رسانه مردم عادی با شرایط زندگی معمولی هستند و از این رسانه الگو میگیرند چه بهتر که با تزریق پیامهای تبلیغی احساس نزدیکی بیشتری با رسانه ملی کنند و آن را از خود بدانند.