سرويس سياسی جوان آنلاين: در واژگان سیاسی، دو مفهوم «رژیم» و «نظام» متفاوت است. «رژیم» معمولاً به حکومتی اطلاق میشود که با اتکا بر قهر و غلبه میتواند سلطه خود را بر جامعهای مستقر کند ولی به طور نسبی قادر به ایجاد پیوند طبیعی با تار و پود آن جامعه نیست. حکومت پهلوی، بر بنیاد استراتژی که قدرتهای پیروزمند در جنگ جهانی اول برای «خاورمیانه جدید» تعریف کردند، باید به نظم سیاسی مقتدری تبدیل میشد که بدون تحمیل هزینه مالی بر غرب، با ثروت ایرانیان، اهداف قدرتهای بزرگ غربی را در منطقه محقق کند. در سیاست داخلی، حکومت پهلوی بر بنیاد انگاره «استبدادگری خوب» تکوین یافت... این راهی است که پیشتر در سده هجدهم میلادی روسیه در دوران حکومت «پطر کبیر» رفته بود... محمود دوم، سلطان عثمانی نیز مدل «استبدادگری خوب» را از غرب اخذ کرد و محمدعلی پاشا، حکمران مصر نیز همزمان آن را تجربه کرد... در هیچ یک از این چهار کشور «استبدادگری خوب» نتوانست به استقرار نظمی درونیشده و با ثبات بینجامد که به عکس ساختارها و نهادهای کارآمد پیشین را نیز که گاه بسیار کهن، ریشهدار، انتخابی و مردمی بودند، نابود کرد. پیامد تجربه حکومت پهلوی در ایران استقرار حکومتی اقتدارگرا و متکی بر دیوانسالاری حجیم و متمرکز بود که دوامش متکی بر حمایت قدرتهای غربی بود. این دیوانسالاری با درآمدهای نفتی عجین شد و هیولایی پدید آورد که در واژگان سیاسی جدید «دولت رانتیر» یا «دولت نفتی» نامیده میشود؛ دولتی که از جامعه تغذیه نمیکند، به طور عمده بر درآمدهای نفتی متکی است و به این دلیل به تعبیه سازوکارهای افزایش تولید ملی علاقه واقعی ندارد. بهعلاوه به دلیل ثروتی که از طریق فروش ذخایر انرژی به دست میآورد این امکان را دارد که طرحهای تخیلی خود را اجرا کند بیآنکه به سود و زیان مادی و معنوی آن بیندیشد. بدینسان برای ۵۴ سال در ایران «رژیم»ی استقرار یافت که به رغم تأثیرات مهمش بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد هیچگاه «نظام» نشد. در تمامی این دوران حکومت پهلوی اندامی بود که نه کوشید و نه توانست با بافت جامعه ایرانی پیوند طبیعی برقرار کند و سرانجام جامعه آن را دفع کرد... رفتار سیاسی امام خمینی (ره) و حضرت آیتالله خامنهای در این دوران ۴۰ ساله بر «نظامسازی» استوار بوده است. این «حکومت جدید» وارث ساختارها و نهادهای دوران پهلوی بود و بهطور عمده با همان نهادها و ساختارها و در برخی موارد با همان نگرشهای فکری- کارشناسی و در برخی موارد در ضدیت با نگرشهای فکری- کارشناسی پیشین راه نو را آغاز و مکرر و مکرر تجربه کرد. بارها و بارها در تنگناها حداقل نزد خود و بیآنکه آشکارا بیان کنیم، از عدم ورود رهبری برای حل معضلاتی بزرگ که بهنظرمان با دخالت مستقیم رهبری قابل حل است، شکوه کردهایم. به گمانم رمز درک این رفتار رهبری را باید در سیره نظامسازی دو رهبر نظام جمهوری اسلامی جستوجو کرد و تلاش صبورانه برای نهادینه کردن حکومتی که باید «نظام» باشد نه «رژیم».