سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- محمدرضا سهیلیفر: موفقیت دستیابی به آن چیزی است که میخواهید؛ شادی خواستن آن چیزی است که بهدست میآورید. موفقیت مساوی است با درآمد قابل پیشبینی که برای پس انداز کردن، هزینهها و سرمایهگذاریها کافی و قابل استفاده باشد. شادمانی و خوشبختی برابر است با انتظارات ما منهای واقعیت. بسیاری میگویند چنانچه به کاری که عشق میورزیم بپردازیم، حتماً در آن کار یا رشته موفق میشویم، اما بر خلاف تصور همیشه اینطور نیست. البته خوب است که به کار خود اهمیت بدهید. حتی خوب است که به کاری که موفقیت در آن شما را فوقالعاده خوشحال میکند اهمیت بدهید و بسیار درگیر آن شوید، اما موفقیت در کارها الزاماً به شادمانی درونی و رضایت پایدار منتهی نمیشود.
هدفهای شغلی بلیت مستقیم به ایستگاه شادمانی نیست
«شان آچر» نویسنده کتاب «مزیت شادمانی» میگوید: «اینکه برخی، موفقیتهای شغلی خود را به شادی و رضایتشان از زندگی گره میزنند، اقدام صحیحی نیست.» وی تأکید میکند: «وقتی افراد هدفهای حرفهای را برای خودشان تعریف و تعیین میکنند، تصور میکنند رسیدن به این هدفها، بلیت مستقیمی به مقصد غایت شادی است. لیکن این دسته افراد متوجه میشوند که همیشه اینطور نیست، زیرا هنگامی که به این هدفها دست پیدا میکنند، ناخودآگاه توقعات و انتظارات بیشتری برای آنها ایجاد میشود؛ به عبارت دیگر ناخواسته در چرخه هدفگذاری قرار میگیرند و پس از مدتی و با دستیابی به هدفها متوجه میشوند به آن اندازه که فکر میکردند خوشحال نشدند؛ لذا مجدداً هدفهای عالیتری را برای خود متصور میشوند و بدین گونه این چرخه همچنان ادامه مییابد.»
در اصل هدفگذاری هیچ چیز اشتباهی وجود ندارد یا بدیهی است هنگامی که اهدافمان محقق میشوند، در آن لحظه شاد و خوشحال خواهیم بود، اما این دستاورد نباید تنها عاملی باشد که شادی و رضایت شغلی ما را تعیین کند. «آچر» نیز تفاوت بین شادی و لذت را توضیح میدهد. او از این مثال استفاده میکند: «زمانی که میدویم، آیا صرفاً دویدن لذتبخش است؟ خیر. اما خوشحالیم از آن جهت که میتوانیم بدنمان را حرکت دهیم و روی سلامتی مان کار کنیم.»
مردم موفق همیشه راضی و خوشبخت نیستند
موارد ذکر شده این سؤال را مطرح میکند، آیا مردم موفق شادترین و راضیترین افرادند؟ یک کارشناس با سابقه املاک میگوید: «اگر فرض شما از موفقیت صرفاً بر مبنای حجم درآمدی است که یک فرد بهدست میآورد، به عنوان یک مشاور املاک که با طیف وسیعی از افراد پردرآمد سرو کار داشته و دارم صریح و قاطعانه اظهار میکنم که پول و درآمد قطعاً مساوی با شادی و رضایت نیست. البته از نگاه من، موفقیت و فرد موفق شخصی است هدفمند که همواره به سوی اهدافی که دارد پیش میرود و به آنها میرسد. همچنین تردیدی در این خصوص ندارم که یک فرد هدفمند با کسب موفقیت میتواند به سطح بسیار بالایی از خوشبختی برسد؛ بر خلاف کسانی است که بیهدف زندگی میکنند و به ستارههای زندگیشان نمیرسند.»
آچر میگوید: «مشکل آنجاست که به مردم گفته شده است خوشبختی در آن سوی موفقیت قرار دارد، اما به واقع اینطور نیست. حتی در صورتی که میزان موفقیت شما در پنج سال آینده شیب افزایشی داشته باشد، اما میزان شادمانی شما یکنواخت خواهد بود.» وی ادامه میدهد: «دلیل آن این است که شما برای دستیابی به آنچه برای خود به عنوان موفقیت متصور هستید، به طور مداوم در حال تغییر اهدف و هدفگذاریهای تازهای خواهید بود.»
مدیر بخش پروژههای یک شرکت میگوید: «وقتی مردم به اهداف خودشان برسند هنوز احساس خوشحالی نمیکنند، هم خوب است و هم بد. قسمت بد قضیه این است که فرد اکنون باید سایر زمینههای زندگی خود را بررسی کند تا علت نارضایتی و عدم شادیاش را پیدا کند. بخش خوب این است که از طریق «فرآیند شناسایی علتها و حذف آنها» وی در نهایت کشف میکند چگونه معادله چند مجهولی شادی و رضایتش را حل کند.»
این مدیر همچنین خاطرنشان میکند: «موفقیت و شادی هر دو مقولهای ذهنی و نسبیاند که البته یکی از نکات اصلی ذکر شده توسط «آچر» هم همین است.»
وی میافزاید: «ابتدا برای موفقیت و شادی یک مرز رسم کنیم. موفقیت مالی مساوی است با درآمد قابل پیشبینی که برای پس اندازمان و سایر هزینهها و سرمایهگذاریها کافی و قابل استفاده باشد. شادی و خوشبختی برابر است با انتظاراتمان منهای واقعیت. انتظارات ما از زندگی بخشی ناشی از تربیت والدین و حتی ژنتیکی بوده و بخشی ناشی از آن چیزی است که از فرهنگ و محیطی کسب میکنیم که در آن پرورش پیدا کردیم. ذهن ما اینطور شکل یافته که این تصور برای ما ایجاد شود چنانچه به چیزی که عشق میورزیم بپردازیم، حتماً در آن کار یا رشته موفق میشویم که بر خلاف تصور همیشه اینگونه نیست.»
یکی از نکات مهم این است که آگاه باشیم حصول یکی از دو وضعیت موفقیت یا خوشبختی هیچ گاه متضمن بودن یا نبودن آن دیگری نیست. شاید شما موفق باشید ولی شاد و راضی نباشید. یا ناموفق باشید و در عین حال شاد و راضی. در موفقیت چه چیزی نهفته است که تقریباً مردم را سوق میدهد تا آن را به عنوان تنها دلیل شادمانی و خوشبختی در نظر بگیرند؟ یک دلیل میتواند پول باشد. وابستگی زیادی بین موفقیت شغلی حرفهای و شادی وجود دارد. به رغم باور قدیمی که پول نمیتواند شادی خریداری کند به طور میانگین امریکاییها ۴۰ تا ۵۰ ساعت در هفته به دنبال تعریف سنتی موفقیت هستند. اگر این نظر را قبول کنیم یعنی پذیرفتهایم که صرف این همه زمان در هفته بدون دستیابی به موفقیت، تأثیر منفی بر اصل «شادی مساوی است با انتظارات منهای واقعیت» داشته است.
خوشبختی یک پازل است
از آنجایی که بسیاری از ما افراد بالغی هستیم میدانیم روال زندگی اینطور جا افتاده که از دبیرستان فارغالتحصیل شویم و به دانشگاه برویم. از دانشگاه فارغالتحصیل شویم و کار پیدا کنیم. سر کار برویم و خانهای تهیه کنیم. سپس خانواده تشکیل دهیم. به همین ترتیب قصه زندگی ادامه مییابد. این تعریف سنتی موفقیت است، اما برای افرادی که اعتقاد دارند این نگاه سنتی تنها راه موفق شدن است، تعقیب موفقیت در نظام شغلی کنونی که جایگزینهای بسیاری به جای کار دفتری از ساعت ۸ تا ۱۶ عصر وجود دارد میتواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد.
نکته حائز اهمیت آن است که زندگی شغلی را مستقیم به شادمانی و خوشبختی گره نزنیم. خوشبختی یک پازل است و زندگی از بسیاری چیزها تشکیل شده است که همه به توجه شما نیاز دارند. روابط شخصی، سلامت، رفاه و روابط حرفهای همه در زندگی شما جای داشته و نیاز به پرورش دارند. به شما پیشنهاد میکنیم توازن سالمی میان روال تکلیفی روزمره و سایر امور زندگیتان برقرار کنید تا با شگفتیهای زندگی مواجه شوید و از آنها لذت ببرید. روی چیزهایی که شما را خوشحال میکند، تمرکز کنید لیکن در جستوجوی ماجراهای تازه هم باشید. اتکای صرف به یک تکه از زندگی برای شادی و راضی بودن، فشار زیادی بر شما وارد میکند و در نهایت انتظارات غیرواقعی را در چشمانداز شغلی شما شکل میدهد. اگر در جایی زمان و عمر خود را سرمایهگذاری میکنید، مراقب و متوجه آنچه بهدست میآورید، باشید.
برگرفته و ترجمه از کتاب «مزیت شادمانی»
اثر «شان آچر» با اندکی تغییر