هر کس با لحن خاص خودش سلام میدهد. به قول مولانا بوی هر کس در سلام او میپیچد. در سلام هر کس میتوانی رد و نشان زندگی او را پیدا کنی و زندگی خودت را در سلامی که به خودت و دیگران میدهی. اگر آدمی را کتاب مقدسی بدانیم، خلاصه و عصاره این کتاب میشود یک سلام. نه این سین، لام، الف. و میمی که لفظ مشترک همه سلامهاست نه! سلام آن لحنی است که از جان تو برمیخیزد و در ظرف کلمه ریخته میشود. آن لحن که اثر امضای روح هر کسی است از کجا میآید؟ جلوی آینه نگاه کن با چه لحنی به خودت سلام میدهی؟ آنجا میایستی و نگاه میکنی به چشمهایت و به خودت سلام میدهی؟ ببین گرما و مهربانی درون تو آن سین، لام، الف. و میم را محاصره میکند و مثل آبی زلال آن آسیاب را به گردش درمیآورد یا نه، آن حروف همه در سرما و خشونت آن لحظه تو لرز میکنند و قندیل میبندند؟ مولانا در فیهمافیه میگوید: «بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید. این کسی دریابد که او را مشامی باشد.» اگر مشامی داری بو بکش که از سلام تو بوی دود میآید یا بوی مُشک؟