نگین خلج سرشکی
چند روز پیش در اتوبوس مادر و فرزندی را دیدم که درباره یکی از بزرگترین فقرهای بشر صحبت میکردند. فقری که ما با نام جهل در مصرف میشناسیم. پسر از مادر خود پرسید اسراف چیست؟ و مادر پاسخ داد مصرف زیاد و بیش از اندازه مورد نیاز و پسربچه باز هم پرسید پس چرا اسراف را با صاد نمینویسند اگر معنی آن مصرف بیش از حد است؟ اینجا بود که مادر دیگر جوابی برای پسر خود نداشت. این امر باعث شد تا من کمی نسبت به این واژه حساس شوم و در پی اصل و ریشه آن بروم. اسراف از ریشه کلمه «سرف» در زبان عربی میآید که معنی رد کردن حد تعادل و مجاز یک امر است. هیچ فرقی ندارد که این امر در وسیله زندگی، خوراک، پوشاک و یا حتی اخلاق یک انسان خلاصه شود. وقتی در مصرف چیزی از حد بگذرید پس در آن اسراف کردهاید حتی اگر در استفاده از کلمات باشد. از طرفی، اگر در قناعت هم افراط داشته باشید پس در قناعت هم اسراف کردهاید.
بعضیها فکر میکنند که نباید خرید کنند، درست بخورند، درست بپوشند و در کل نباید چیزی بخواهند. در صورتی که انسان باید به حد و اندازه همه نیازهای خود را رفع کند و خسیس بودن را اصلاً پای قناعت و کممصرفی نگذارد. انسان باید لباس آراسته بپوشد، اما نه به نوع افراطی و چشمگیر. انسان باید خوراک مناسب داشته باشد، اما نه به معنی پرخوری. انسان باید وسایل و اسباب آسایش خود را فراهم کند، اما نه به نوع تجملگرایی. خیلیها به اشتباه تجملگرایی و تنوعطلبی افراطی را مدگرایی معنی میکنند. چه الزامی وجود دارد وقتی وسایل زندگی نو و تمیز هستند هر شش ماه به شش ماه و یا بر اساس تغییر فصل تمامی آنها را عوض کرد؟ آخر بعضیها تغییر فصلی دارند که باید در بهار همه چیز رنگی و در پاییز همه وسایل ترکیبی از انواع رنگ قهوهای و کرم و قرمز باشند. جالب است که بعضیها هم از آن طرف ماجرا پرت شدهاند و آنقدر قناعت به خرج میدهند که دیگر از خرج کردن هم میترسند و کلاً دیگر هیچ کاری نمیکنند. فکر میکنند در حد قناعت خواستن هم زیاد است و نباید چیزی درخواست و مصرف کرد. ما در دین خود بسیار خواندهایم و شنیدهایم که بشر به طور فطری نیازهای گوناگونی دارد و باید کار و تلاش کند تا بتواند آنها را تأمین کند. او باید تلاش کند تا زندگی در شأن مقام انسانی برای خود و خانواده خود فراهم کند، اما نباید در رسیدن به کمال افراطی باشد بلکه بهترین کارها، وسطترین آنها است یعنی هم خوب بخورد، خوب بپوشد، خوب زندگی کند و خوب بخواهد، اما در حد تعادل.
این گونه است که حتی داراترین انسانها هم دچار فقر میشوند و آن هم فقر فکری است. فقر یعنی کمبود و کم داشتن. به نظر میرسد خیلیها بسیار دارا و ثروتمند هستند، اما با تجملگرایی و اسراف در واقع فقر فکری خود را نشان میدهند. البته درست است که انسان خوشپوش و خوشمعاش همیشه مورد احترام است و انسان باید به ظاهر خود مانند باطن اهمیت بدهد، اما به قول سعدی «تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.» این کلام یعنی انسان باید در ابتدا باطن و جانی شریف و زیبا را به وجود بیاورد و کمال اصلی در آن است. پس بهتر است بدون اسراف کمی برای باطن هم وقت بگذاریم و فقط ظاهر را خوشپوش نکنیم.
بعضیها آنقدر طلب میکنند و درخواست دارند که چاله خواستن و نیاز داشتن آنها به چاه تبدیل شده است. آنقدر مصرفگرا شدهاند که اصلاً توازن توزیع و مصرف بازار را به هم ریختهاند. یکی باید به آنها آستانه خرید را یاد بدهد. مگر میشود آدم هر چیزی را که میبیند بخرد؟ مگر همه کالاها به کار و زندگی ما میآیند؟ این افراد به راحتی حیله بعضی از فروشندگان را میپذیرند و بدون این که متوجه بشوند از روی احساسات خرید میکنند و چیزی به اسم آستانه در آنها وجود ندارد. آنها دچار مکر و حیلهای به نام مدگرایی میشوند. در صورتی که مدگرایی واقعی اصلاً این شکلی نیست و اگر درست انجام شود بسیار فاخر و مناسب هم هست. پس بهتر است بگوییم آنها دچار جهلگرایی شدهاند تا مدگرایی. همین تحریک بهروز بودن انسانها و عقب نماندن از کمال دروغین دیگران باعث میشود که در خرید اسراف بکنند و در حقیقت دچار عقبماندگی فکری بشوند. اسراف اصلاً چیز زیبایی نیست و این تجملگرایی فقط برای چند روز حس زیبایی دروغین را به انسان منتقل میکند و بعد از مدتی دوباره خستهکننده و کهنه میشود. این عدم رضایت باعث میشود فرد در زیبایی و کمال نیز دچار طمع و اسراف شود. پس مراقب حد و مرز خواستهها و نیازهایمان باشیم.
اسراف علاوه بر هزینههای سنگین میتواند بر سلامت روانی خانواده نیز تأثیر منفی بگذارد. هر خانهای یک سقف مالی دارد که براساس میزان درآمد پدر و مادر خانواده تعیین میشود. این سقف مالی یعنی اینکه تا چه میزان میتوان خرج کرد که اگر از سقف بگذرد پس آن موقع طاقت مالی خانواده طاق شده است. زیادهخواهی یکی از طرفین زندگی مشترک باعث میشود کمر تابآوری مالی فرد دیگر بشکند و اگر این فشارها روز به روز بیشتر شود پس گردبادی را به وجود میآورد که سقف خانه را از بین میبرد. امروزه اگر به دادگاههای حل اختلاف خانواده بروید، متوجه خواهید شد که علت بسیاری از مشکلات خانوادهها همین اسراف و تجملگرایی یکی از طرفین زندگی مشترک است. اسراف اگر در زندگی مشترک پا بگیرد به طور قطع عشق و احترام را فلج میکند. دیگر زندگی مشترک معنی اشتراک و سهم در بالا و پایین زندگی را نمیدهد. این بالا و پایین شامل مشکلات اقتصادی و سقف مالی خانواده میشود. مدیریت مالی یک خانواده فقط بر عهده مرد زندگی نیست بلکه زن هم باید در مدیریت مالی خانه مؤثر باشد.
اسراف همان سبک زندگی جنجالی و باعث ازدحام مالی زندگی است. خانهای که در آن اسراف حکمفرما باشد دیگر خانه نمیشود بلکه در کنار هم بودن جنجالی است، چون هر روز پر از خواستنهای بیفایده و چشم و همچشمی و جنگ اعصاب است. اسراف فقط مربوط به خانمها نیست بلکه خیلی وقتها مردها باعث اسراف هستند، چون سبک زندگی بهینه را برای خانواده خود تعریف نمیکنند و فرزندانی را تربیت میکنند که سبک زندگی جنجالی برای آنها عادت شده است. آنها همیشه میخواهند نقش یک مصرفکننده را به خود بگیرند. جوانان باید سبک زندگی تولیدکننده داشته باشند نه این که به مصرفکنندگی عادت کرده باشند. والدین به جای اسراف و مصرف بیهوده باید کارآفرینی و تولیدکنندگی را به فرزندان یاد بدهند. جامعه جوان تولیدکننده یعنی اقتصاد بالنده.