کد خبر: 892211
تاریخ انتشار: ۰۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۵۴
اعتقاداتي كه پيرامون منشأ خلقت و تدبير امور جهان، به عنوان فرضياتي مطرح و طرفداراني پيدا كرده‌اند، ريشه در تاريخ بسيار دور دارد.
اعتقاداتي كه پيرامون منشأ خلقت و تدبير امور جهان، به عنوان فرضياتي مطرح و طرفداراني پيدا كرده‌اند، ريشه در تاريخ بسيار دور دارد. از بدو تاريخ سه مفهوم «كفر»، «شرك» و «توحيد» در ميان جوامع وجود داشته و اين عقايد پيرواني داشته‌اند. با بررسي گرايش‌هاي مختلف ارائه شده در فرق يا انديشه‌هاي ديني يا الحادي، مي‌توان به صورت كلي مفاهيم زير را احصا نمود:
 
خداباوري Theism (الهيات): 

خداباوري در مفهوم كلي شامل اعتقاد به وجود لااقل يك خدا يا خالق است. خداباوري در طول تاريخ شقوق مختلفي داشته است و از حيث تعدد خدايان دسته‌بندي‌هاي متفاوتي صورت گرفته است، لذا اعتقاد افراد به خداي خالقي كه سررشته امور به دست اوست، در اصطلاح غربي «تئيسم» يا خداباوري خوانده مي‌شود. انواع تئيسم عبارتند از: 
 
يكتا پرستي Monotheism (الهيات): 

يكتاپرستي يا «يك خدايي» در اصطلاح به عقيده‌اي اطلاق مي‌شود كه به يگانگي و بي‌همتا بودن پروردگاري معتقد است. در اين ديدگاه خلقت و رشد، صرفاً توسط موجودي يكتا صورت مي‌گيرد و شريكي در اين پرستش وجود ندارد. مسلمانان را مي‌توان، مهم‌ترين گروه يكتاپرستان در حال حاضر دانست. همچنين يهوديان به رغم آنكه در كتاب مقدس تحريف شده، مواردي از قائل شدن شريك براي افعال خداوندي دارند، اما به صورت سنتي خود را يكتاپرست مي‌دانند. 
 
چندخدايي Polytheism (الهيات): 

«چندخداگرايي» به عقيده‌اي اطلاق مي‌شود كه شركايي براي خلقت و آفرينش در نظر مي‌گيرد. مسيحيان معتقد به تثليث كه در واقع مثلث آفرينش را به دست «پدر، پسر و روح القدس» مي‌دانند يا اديان روم باستان كه الهه‌هاي گوناگون به عنوان خالق برمي‌شمردند و برخي اعتقادات شرقي كه گرايش به دوخدايي (مثلاً خداوند نور و خداوند ظلمت) دارند را مي‌توان در زمره «چندخداگرايان» قرار داد. 
 
همه خدايي Pantheism (الهيات): 

در واقع گرايشي است كه «خدا» را مساوي با «كائنات» دانسته و شخصيتي براي خداوند مستقل از طبيعت و عالم قائل نيست. اين گرايش به نوعي معتقد به نظام طبيعي و قوانين طبيعي است و قوه قهريه طبيعت را همان خداوند مي‌داند. اين مفهوم ريشه‌اي بسيار كهن دارد و خصوصاً در اديان شرق آسيا يا برخي فرقه‌هاي بومي آفريقا يا امريكاي لاتين مورد توجه بوده است. در اين نگرش طبيعت بسيار مقدس است و جلوه‌هاي طبيعت و اتفاقات طبيعي به اراده آگاهانه كائنات نسبت داده مي‌شوند. اسپينوزا را مي‌توان مشهورترين فيلسوفي دانست كه معتقد و مروج اين عقيده محسوب مي‌شود. 
 
خداانگاري Deism (الهيات): 

اعتقاد به اين باور است كه خداوند به عنوان يك «آفريننده» جهان را خلق كرده است اما پس از خلقت ديگر در امور آن مداخله نمي‌كند، لذا اين گرايش هرگونه درخواست از خدا براي مقدرات را بيهوده مي‌داند، چراكه اصول و قواعدي كه خداوند در لحظه خلقت براي عالم مشخص كرده، تعيين‌كننده آينده جهان است و هيچ امر متافيزيكي نمي‌تواند آن را تغيير دهد. دئيسم به عنوان جايگزيني براي تئيسم، در غرب در حال تبليغ فزاينده است. در اين حالت است كه خداناباوران نيازي نيست تا عقايد كفرآميز خود را به جامعه مؤمن به وجود خدا تحميل كنند، بلكه صرفاً با ايجاد اين نگرش كه خداي خالق، همچون ساعت‌سازي است كه جهان را كوك كرده و ديگر در آن دخالت نمي‌كند، اساساً نياز به دين را نفي مي‌كنند. 
 
خدا‌ناباوري Atheism (الهيات): 

ديدگاه آتئيسم يا «الحاد» در معني عام به رد باورمندي به اصل وجود خداوند خالق اطلاق مي‌شود. اين گرايش از زمان روم باستان و به صورت شكاكانه اعتقادات خداباوران را نفي مي‌كرد و با زير سؤال بردن خدايان باستاني، نسبت‌هاي داده شده قهري به آنان را بي‌اساس مي‌دانست، اما از آنجا كه اعتقاد به بي‌خدايي در غرب باستان و عصر ميانه، با شدت مورد عتاب و مجازات واقع مي‌شد، نخستين گروه‌هايي كه رسماً خود را خداناباور مي‌ناميدند، در قرن هجدهم و عصر «شكاكيت» كه تقريباً همه بنيان‌هاي سنتي غرب قرون وسطي مورد تجديدنظر قرار گرفته بود، اعلام حضور كردند. استدلال گروه‌هاي خداناباور بيشتر بر شواهد تجربي، تلاش براي اثبات بي‌نيازي طبيعت به خالق و تناقض‌هاي موجود بر براهين خداباوران استوار بود. غالباً در دوران مدرن، خداناباوران، با لفظ «ماده‌گرايان» يا ماترياليست نيز خوانده مي‌شوند، چراكه اعتقاد دارند هيچ چيزي فراماده و غيرقابل توضيحي كه نقش خلقت را ايفا نمايد وجود ندارد. 
 
ندانم‌گرا Agnostics (الهيات): 

اين رويكرد در خداگرايي، اساساً فهم پديده‌هاي غيرمحسوس را از دايره عقل بشري خارج دانسته و معتقد است ادعاهايي مانند وجود خدا يا نبود خالق يا وجود جهان پس از مرگ و نيز موجودات غيرمادي را هرگز نه مي‌توان تأييد و نه مي‌توان رد كرد. ندانم‌گرايي يا «لا ادري‌گري» ديدگاهي فلسفي است كه براي اولين بار توسط توماس هاكسلي براي تبيين عقيده غيرقابل شناخت بودن «ماوراء الطبيعه» به كار رفت. ديويد هيوم نيز از جمله فلاسفه معتقد به اين گرايش است. برتراند راسل نيز در كتاب «من يك خداناباورم يا ندانم‌گرا» اعتقاد خود بر ندانم‌گرايي را اينگونه تأييد كرده است: «به عنوان يك فيلسوف، اگر بخواهم براي شنونده‌هاي فلسفي محض سخن بگويم بايد بگويم كه خود را يك ندانم‌گرا توصيف مي‌كنم، چراكه فكر نمي‌كنم برهاني قاطع وجود داشته باشد كه كسي بتواند اثبات كند كه خدايي وجود ندارد.» 
   
با بررسي نگرش‌هاي متفاوت به خداپرستي در دوره‌هاي مختلف تاريخي، مي‌توان نتيجه گرفت همواره برداشت نسبت به خدا، دغدغه مهمي براي بشر بوده است و در هر جامعه و تمدن پيشيني، مي‌توان رد پايي از كشمكش‌هاي فلسفي پيرامون ماهيت «علت العلل» و سرمنشأ وجود پيدا كرد. علاوه بر مفاهيم فوق البته برخي آيين‌ها نظير «شيطان پرستي» نيز در دنياي امروز به گوش مي‌خورد كه البته به دليل آنكه در واقع اين آيين، اساساً مبتني بر رويكرد «هرج و مرج‌طلبي» شكل گرفته و بنيان اصيل فلسفي ندارد (حتي وجود خدا را رد نمي‌كند بلكه خداوند را به خاطر خلقت انسان مورد شماتت قرار داده و از روي لجاجت، به شيطان به عنوان آلترناتيو گرايش مي‌يابد) ذكر آن در اين دسته‌بندي‌ها، چندان وجاهتي در بحث پيرامون نگرش‌هاي مختلف در الهيات ندارد. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر