کد خبر: 770974
تاریخ انتشار: ۲۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۴:۴۳
کسی که کنار محتضر است، سوره ملک را بخواند، دعا بخواند، مدام تلقینش را برای او بگوید، شهادتینش را بگوید و ... . گاهی اصلاً خود محتضر اجازه گفتن هم پیدا نمی‌کند و این، خیلی سخت است.
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود نکاتی را مطرح کرد که در ادامه می‌آید:

*ذکر قلب؛ صدق و صفا

در جلسات گذشته بیان کردیم: تمام خواطر به ذکر(یاد) است. اگر انسان به یاد خدا بود، افکارش، دستانش، چشمانش، گوش‌هایش، همه، خدایی می‌شود. اگر یاد دنیا و جلوات دنیا افتاد، مع‌الأسف همه وجودش، دنیایی می‌شود.

در مورد این موضوعات نکاتی را بیان کردیم، از جمله اینکه ذکری که بیان می‌شود، برای هر یک از اعضاء و جوارح چیست؟ لذا به روایت شریفی که در مشکاة الانوار بود، پرداختیم، حضرت باقرالعلوم(ع) فرمودند: «وَ ذِکْرُ اللِّسَانِ الْحَمْدُ وَ الثَّنَاءُ وَ ذِکْرُ النَّفْسِ الْجُهْدُ وَ الْعَنَاءُ وَ ذِکْرُ الرُّوحِ الْخَوْفُ وَ الرَّجَاءُ- وَ ذِکْرُ الْقَلْبِ الصِّدْقُ وَ الصَّفَاءُ وَ ذِکْرُ الْعَقْلِ التَّعْظِیمُ وَ الْحَیَاءُ وَ ذِکْرُ الْمَعْرِفَةِ التَّسْلِیمُ وَ الرِّضَا وَ ذِکْرُ السِّرِّ الرُّؤْیَةُ وَ اللِّقَاء».

بیان کردیم: اینکه اگر انسان به یاد خدا باشد، خطوراتش ربّانی می‌شود، یعنی چه و در این مورد، به این‌جا رسیدیم که ذکر قلبی، صداقت و صفاست.


در قرآن کریم و مجید الهی آیه‌ای است که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم‏»، خطاب «یا» به معنی «ألا» تنبیهیّه می‌باشد.

پروردگار عالم در این آیه شریفه می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از دین خودش روی برگرداند ... . ارتداد یعنی رد کردن و روی برگرداندن، به این عنوان که می‌داند و برمی‌گردد و إلّا اگر کسی نداند، بحث دیگری است. چنین کسی که مدّنظر این آیه است، می‌داند، امّا دنیا و جلواتش، از جمله قدرت، ریاست، مال و ... او را فریب داده است. او می‌داند که می‌میرد، امّا از جان دادن ترس دارد. لذا ظواهر دنیا و گاهی لجبازی‌ها و ... باعث می‌شود که مرتد شده و روی برگرداند، با اینکه حقیقت را می‌داند.

پروردگار عالم می‌فرمایند: اگر این‌طور باشد، «فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ»، خواهید دید که به زودی خدا گروهی دیگر را می‌آورد که آن‌ها را دوست می‌دارد و آن‌ها هم خدا را دوست دارند. اصل دین بر حبّ است، «هَلِ‏ الدِّینُ‏ إِلَّا الْحُبّ»، اصلاً بدون محبّت، هیچ کاری پیش نمی‌رود. وقتی حبّ خدا در دل انسان افتاد، حبّ دنیا دیگر کنار می‌رود و دنیا و مافیهای آن، هیچ می‌شود. چنین کسی دیگر با معرفت می‌فهمد که اصلاً این دنیا و مافیهایش را جز ذوالجلال و الاکرام خلق کرده است؟! حالا می‌خواهد دل به چه چیزی ببندد؟ می‌خواهد دل به آجر ببندد؟! مگر من آجر را در قبر می‌برم؟! دل به پاره‌های آهن ببندم؟! دل به چه چیزی ببندم؟ به این میزی دل ببندم که به قول مولی‌الموالی(ع) می‌فرمایند: اگر این جایگاه ماندگاری داشت، به تو نمی‌رسید! به چه چیزی می‌خواهد دل ببندد؟!

لذا نکته بسیار مهم در اینجا این است: آنکه محبّ خدا شد، همه چیز را با جان و دل و با عشق تحمّل می‌کند. اصلاً حبّ همین است. در مثال مناقشه نیست، اولیاء خدا در باب تمثیل این قضیّه می‌فرمایند: انسان حبّ به زن و فرزند دارد که می‌رود کار می‌کند و می‌آورد و به آن‌ها می‌دهد و لذّت می‌برد که آن‌ها می‌خورند و می‌پوشند و ... . چرا؟ چون حبّ دارند. خودش را به زحمت می‌اندازد، به خاطر آن حبّ. اگر این حبّ نبود، اصلاً کسی جلو نمی‌رفت. غیر از این است؟! مثلاً خدا در دل انسان، حبّ به آن شغل را می‌اندازد و به آن شغل علاقه پیدا می‌کند. اگر علاقه و حبّ به آن شغل نداشت، اصلاً سراغ آن نمی‌رفت. کسی که نجّار، نقّاش و ... می‌شود، خیلی از مواقع به خاطر علقه‌ای است که در او ایجاد شده است. لذا اگر حبّ نباشد، کاری پیش نمی‌رود.

وقتی حبّ به خدا پیش آمد، همه چیز را تحمّل می‌کند و اصلاً رنجی نمی‌بیند. آیا ابی‌عبدالله(ع) و شهدای کربلا، رنجی را حس می‌کردند؟! آن‌قدر حبّ به خدا در دلشان بود و آن‌قدر عشق می‌ورزیدند که همان‌طور که می‌دانید برخی از صحابه بیان کردند: اگر ما در مقابل شما، هزار بار تکه تکه شویم، مجدّداً زنده شویم، باز هم هر بار در راه شما جان خود را فدا خواهیم کرد. جز حبّ چیزی نمی‌تواند سبب این کار شود. چون به ظاهر یه خار در دست انسان می‌رود، دردش می‌گیرد و نمی‌تواند تحمّل کند. لذا انسان گاهی تحمّل یک خار را هم ندارد، امّا چه می‌شود که می‌گوید: حاضرم هزار بار بدنم در راه شما تکه تکه شود؟ اگر این محبّت نبود و این علقه ایجاد نمی‌شد؛ چنین حالی به وجود نمی‌آمد. تمام مطالب دین براساس حبّ است، «هَلِ‏ الدِّینُ‏ إِلَّا الْحُبّ».

پروردگار عالم می‌فرماید: اگر شما مرتد شوید، من کسانی را می‌آورند که آن‌ها من را دوست دارند و من هم آن‌ها را دوست دارم، «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». حالا خصوصیّات این افراد چیست؟

«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ»، این‌ها در مقابل مؤمنین، فروتن و خوار هستند. مغرور نیستند و خودشان را نمی‌گیرند. «أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ»، امّا در مقابل کافرین، عزیز و سرافراز هستند.

یعنی پروردگار عالم بر اساس این آیه شریفه می‌فرماید: اگر یک موقعی شما در مقابل کافران سر به زیر شدید و عزّت‌مدار زندگی نکردید، قومی دیگر جایگزین شما خواهد شد. همین است که امام‌المسلمین هم در باب سیاست، تعبیر به عزّت می‌کنند. اگر عزّت نداشته باشیم، هر کس هم که باشیم، خدا ما را برمی‌گرداند و قومی دیگر را می‌آورد.

طبیعی است در این راه، سختی دارد. همان‌طور که در مبارزه با نفس هم بسیار سختی هست. آیا همین که من گفتم: از فردا دیگر گناه نمی‌کنم، شیطان دست از سر من برمی‌دارد؟! می‌گوید: خب خوش آمدی! دیگر نمی‌خواهی با من باشی، نمی‌خواهی رفیق من باشی، خوب عیبی ندارد برو به سلامت! خیر، شیطان دست برنمی‌دارد، «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین‏». قسم خورده و گفته: خدا! به عزّتت قسم همه را به اغوا می‌کشانم. لذا برای همین می‌گویند که انسان باید دائم در حال مجاهده و جهاد اکبر باشد. مجاهده هم همین‌طوری نیست، انسان باید مدام در حال تلاش باشد.

در جلسه گذشته هم ذیل مطالبی که در باب ذکر لسان و روح و قلب و ... بیان کردم که این‌طور نیست که اگر ما یک جلسه اخلاق آمدیم، دیگر شیطان ما را رها کند. یک جلسه که چیزی نیست، اگر هزار جلسه هم بیاییم، آن ملعون قسم خورده که تا دم مرگ هم دست از ما برنمی‌دارد.

لذا روایت شریفه دارد که هر کس در این دنیا زاهدانه زندگی کند، چهار خصلت به او می دهند که آخرین آن، این است: «و أخرجه منها سالماً الی دار السّلام» از این دنیا به صورت سالم به سمت دارالسّلام خروج پیدا می‌کند. برای همین اولیاء خدا می‌گویند: تا لحظه آخر نمی‌دانیم چگونه‌ایم، اگر دینمان را سالم برداشتیم و رفتیم، پیروزیم و إلّا معلوم نیست جدّی جدّی ما چه‌کاره‌ایم.

لذا به عنوان یک کد اساسی باید بدانیم که مجاهده تا آخرین لحظات نفس کشیدن است. البته مراقبه هم همین‌طور است و به عنوان شمّه‌ای از همان مجاهده است. تا آن لحظات آخر که جان را کشیدند و تا سینه آمده هم آن ملعون جلوی چشمان می‌آید و وسوسه‌مان می‌کند که خدا عادل نیست، زندگی‌ات این‌طور، زن و بچّه‌ات این‌طور، حالا می‌خواهی بروی، پس چطور می‌شود؟!

برای همین است که می‌گویند: کسی در کنار محتضر باشد، سوره ملک را بخواند، دعا بخواند، مدام تلقینش را برای او بگوید، شهادتینش را بگوید و ... . گاهی اصلاً خود محتضر اجازه گفتن هم پیدا نمی‌کند و این، خیلی سخت است.

لذا مجاهدت نیاز دارد و این‌طور نیست که به راحتی بتوان از دنیا و مافیهای آن گذشت. برای همین پروردگار عالم در این‌جا می‌فرماید: آن‌هایی که دین من را می‌خواهند (همه این مطالب برای دین‌داری است دیگر، اخلاق هم برای این است که انسان، متخلّق به اخلاق الهی شود و دین خدا را داشته باشد) و بعداً می‌آیند، خصوصیّتشان این است که خدا را دوست دارند و خدا هم آن‌ها را دوست دارد، در مقابل مؤمنین، خوار و ذلیل هستند، امّا در مقابل کفّار، عزیز هستند، دیگر اینکه در راه خدا مجاهدت می‌کند، «یُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللهِ »، آن هم مجاهدتی که بدون ترس است، «وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ». آن‌‌قدر این‌ها در مجاهدت، قوی هستند، از سرزنش هیچ لائم و ملامت‌گری اصلاً خسته نمی‌شوند.
منبع: فارس
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار