36 سال از پيروزي انقلاب اسلامي ايران ميگذرد و طبيعي است كه نسلهاي جديدتري در اين جامعه به دنيا آمده و رشد كرده است. نسلهايي كه به اقتضاي سنشان، رويدادهاي منتهي به پيروزي انقلاب اسلامي را در مستندات، كتابها، تصاوير و فيلمهاي آرشيوي ديده و از آن اطلاعات به دست آوردهاند. اينها با تاريخ انقلاب به صورت ملموس درگير نبودهاند و نسلي مبتني بر سرعت و پيشرفت تكنولوژيك هستند و در ميانه انبوه دادهها و اطلاعات، نيازمند يادآوري و بازگويي صحيح انقلاب اسلامي با همه اجزا و عناصرش، اعم از رهبران، مباني، حوادث، پيشامدها و تبعات آن هستند تا بتوانند در كشاكش رويدادهاي روبهروي خويش، به بصيرت لازم در چرايي پايداري بر اصول انقلاب اسلامي برسند و از آن دفاع كنند.
طبيعي است براي بيان اين نكات به نسل فعلي، بهرهگيري از ابزار متناسب با آن، از جمله تلويزيون و شيوههاي پردازش اطلاعات و دادهها در قالبهاي متنوعي چون داستان و مجموعه تلويزيوني از بهترين پيشنهادها باشد. موضوعي كه تلويزيون خودمان نيز به روشهاي متفاوت مستندسازي و گفت و شنود مبتني بر اسناد و تصاوير و نيز داستانسرايي مبتني بر واقعيات تاريخي، به آن اقدام كرده است. از دستاوردهاي در حال پخش بر اين منهج، ميتوان به مجموعه «كيميا» اشاره كرد. اين مجموعه از ابتدا با عناويني معرفي شد كه بيننده عادي و حتي دستاندركاران تخصصي تاريخي و هنري و منتقدان و كارشناسان را به خود متوجه كرد. اينكه طولانيترين مجموعه تلويزيوني با بيش از يك صد قسمت است، بازيگران بسياري در آن درگير هستند، اينكه قهرمانش دختري معترض به شرايط است و پرسشگر و جوياي چرايي علل رويدادها و...، بخشي از مواردي بود كه براي شناخت اين مجموعه، از سوي دستاندركارانش اعلام شده بود.
با آغاز پخش مجموعه، اين ادعاهاي بيان شده به محك درآمد. بازيگران بسيار، تاريخ انقلاب اسلامي و خيلي چيزهاي ديگر، تا اندازهاي ما را اقناع كرد. مايي كه هميشه مشتاق بوديم همانند تجربه موفق مجموعههاي خارجي مانند مجموعه آشناي «سالهاي دور از خانه» يا همان «اوشين» معروف كه ژاپن از سال 1900 تا 1984 را به نظاره درست نشست، مجموعهاي داشته باشيم كه بتوان به آن باليد و در وراي داستانش، به نظاره رويداهاي سال 1357 و اوج وقايع سرنگوني رژيم شاهنشاهي و برآمدن نظام جمهوري اسلامي بنشينيم.
مايي كه هميشه شكايت داشتيم تلويزيون و قدرت روايتپردازي و تأثيرگذارياش، كمتر به كار بيان رويدادهاي تاريخ معاصرمان آمده است و هميشه كاري كاملتر را به انتظار نشسته بوديم، اما آنچه در اين مجموعه برايمان به نمايش درآمد و تاكنون نيمي از مسير را پشت سر گذارده است، بسيار دورتر از نقطه آرماني مورد انتظار بود و حسرت به دل مانديم تا كاري كامل و مبتني بر همان سه ويژگي مكتبي بودن انقلاب با پشتوانه مردمي و رهبري امام خميني(ره) را نظارهگر باشيم. در مجموعه «كيميا»، جداي از كاستيهاي بسيار در صحنهپردازي و چهرهآرايي، در انتخاب برشهاي رويدادهاي سال 1357 و بعد از آن، با بهترين نگاه مثبت، به سهلانگاريهاي بسيار رسيدهايم. رويدادهاي واقعي و شناسنامهدار انقلاب اسلامي، بسيار جابهجا و درهم در روايت قرار داده شده است. سويه نگاه اسلامي و مكتبي به انقلاب، بيشتر تحريف شده مينمايد. عناصر برجسته انقلاب اسلامي همانند رهبري آن و خيلي از نكات ديگر، در رويداد مغفول مانده و حتي هنگام خواندن بيانيه معروف امام خميني(ره) در شكستن حكومت نظامي از ساعت چهار بعدازظهر آخرين روزهاي منتهي به 22 بهمن 1357، به دو صورت تكهتكه در مسجد و در خانه، نام امام برده نشد.
اينكه انقلاب اسلامي بود اما توجه بيشتر به عناصر ساواك و سودجوياني همانند آرش و پدرش قرار ميگيرد و آنها صحنهگردان خيلي از رويدادها هستند يا آنها را عنصر برتر در حوادث قبل و بعد وانمود ميكنند، از خطاهاي بزرگي است كه در روايت ديده شده. اينكه روايت به گونهاي جلو برده شده كه عناصر مردمي و مذهبي روايت به كنار زده شده و داستان در پوشش عشق و عاشقي از نوع امروزي(!) به جلو برده ميشود و عمده قهرمانان حوزه انقلاب اسلامي، از مركزيت داستان دور نگه داشته ميشوند، چه در وقايع قبل انقلاب و چه بعد انقلاب، از نكاتي است كه دراين مجموعه ديدهايم.
بهزعم اين مجموعه، عناصر مردمي و مذهبي انقلاب تا جايي به كار ميآيند كه بتوانند بخشي از روند روايت را تسهيل كنند و بعد در حاشيه نگاه داشته ميشوند تا عناصر اصلي اعم از آرش و پدرش، كيميا، بيژن كه نمادي از چريكهاي فدايي خلق است، منوچهر كه خردهسرمايهدار مينماید، ساواكيها و ضدانقلاب، به صحنهگرداني بپردازند و حتي قهرمان روايت يعني كيميا را متمايل به اينان وانمود كرديم و گويا قرار است شاهد ازدواج احتمالي آرش و كيميا هم باشيم، فارغ از علاقه جوان انقلابي و مذهبي اين روايت به كيميا يعني پيمان. از اين دست مثالها بسيار ميتوان برشمرد كه مجموعه آنها، متأسفانه، حسرت ما را در روايت درست انقلاب اسلامي، باقي گذارد و ما را همچنان چشم انتظار.
*عضو انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي ايران