ماههاي آخر جنگ 15 سالم شد و توانستم در مناطق عملياتي حاضر شوم و در كنار ديگر رزمندگان باشم. كمتر از يك سال در جنگ حضور داشتم كه قطعنامه پذيرفته شد و جنگ به پايان رسيد. برادرم حسن رضايي سال 60 در منطقه گيلانغرب شهيد شده بود و ميخواستم پس از شهادتش با وجود سن كمي كه داشتم راهش را ادامه دهم.
پس از پايان جنگ و تشكيل زندگي مشترك نتوانستم شغل ثابتي براي خودم پيدا كنم و به همين دليل شرايط زندگيام همواره با سختي روبهرو بود. اين سختي و مشكلات مالي اين اواخر به دليل ركود بازار و كمبود كار به اوج خود رسيده است و از لحاظ تأمين مايحتاج زندگيدر مضيقه هستم.
چندين سال است كه در كار تخليه بار مصالحفروشان هستم و اگر در هفته براي مصالحفروشان بار بيايد به كمكشان ميروم و از اين طريق خرج خانوادهام را درميآورم. بسياري از مصالحفروشان مرا ميشناسند و هنگام رسيدن بار خبرم ميكنند اما با شروع ركود در بازار مسكن و كم شدن ساخت و ساز خانه، كار مصالحفروشي هم با ركود مواجه شد. الان شايد هفتهاي يك بار هم كسي براي خالي كردن بار خبرم نكند. تا به حال از لحاظ كاري با چنين وضعيتي روبهرو نبودهام و واقعاً كاري براي انجام دادن نيست. گاهي هم بعضي مصالحفروشان كارگران افغاني را براي كار ميگيرند و همان فرصت كار هم از بين ميبرد.
دو بچه دارم كه دخترم پس از گرفتن ديپلم و به دليل اينكه نميتوانستم هزينههاي تحصيل و دانشگاه را تأمين كنم ترك تحصيل كرده و ديگر درس نميخواند. با اينكه يك روز آرزوي فرستادنش به دانشگاه را داشتم اما الان از تأمين هزينههاي تحصيلش عاجزم و هر دو از اين بابت ناراحت هستيم. يك پسرم هم در كلاس هشتم درس ميخواند. الان با وضعيتي كه براي كارم به وجود آمده واقعاً شرمنده خانوادهام هستم. اوضاع بد مالي زندگي را براي آنها هم سخت كرده و اين واقعاً آزاردهنده است. خانهام استيجاري است و با وضعيت بد اقتصاديام، هر ماه بايد مبلغي را به عنوان اجاره خانه پرداخت كنم.
تنها تقاضايي كه به عنوان يك رزمنده و برادر شهيد دارم، در زمينه اشتغالم است. هيچ انتظار ديگري از كسي ندارم و فقط ميخواهم مشكل كار و اشتغالم حل شود. داشتن كار ثابت در شرايطي كه بازار راكد و كمجان است خيلي به من و خانوادهام كمك خواهد كرد. اگر مشكل كارم برطرف شود ديگر كمتر شرمنده زن و بچهام خواهم شد.